سارافرجپور - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nuanced: متفاوت اما تفاوت های خیلی ظریف

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ominous: شوم بدیمن تهدید آمیز

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

aberrance: ناهنجاری آنرمالی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

set a trend: رواج دادن یک چیز جدید

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mark an event: بزرگداشت یک رویداد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

set back: عقب نشینی پس روی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gatecrasher: میهمان ناخوانده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

backlog: عقب افتاده انجام نشده تلنبار شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hot spot: ناحیه نا آرام مکان های دارای وضعیت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take center stage: نقش اساسی داشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

recognition: شناخت تشخیص پذیرش قدردانی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

abeyance: سکون وقفه بلاتکلیفی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

abeyance: سکون وقفه بلاتکلیفی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

banal story: داستان کلیشه ای و تکراری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

banal: معمولی و پیش پا افتاده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cacophony: صدای گوش خراش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

messy divorce: طلاق با کشمش و مشکلات طلاقی که باع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

halt: ایست متوقف کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rare case: موارد نادر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

telecommuting: دورکاری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leverage: اهرم فشار قدرت نفوذ

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

holiday leave: مرخصی تعطیلات

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

from a distant place: از مکانی دور . از راه دور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fraternal twins: دوقلوهای ناهمسان Identical twins د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intersection: چهارراه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grudge: کینه Spite Bad blood

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

grudger: کینه ای

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

erratum: فهرست غلط های کتاب غلط نامه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

food supplements: مکمل غذایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

waterborne: مربوط به آب مثلا waterborne diseas ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

urban living: زندگی شهری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

urban life: زندگی شهری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

collective agreement: توافق جمعی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

recess: زنگ تفریح فرجه تعطیلی موقتی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

compatible dyes: رنگ های موافق

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

aggrandise: بزرگ کردن از نظر اندازه ، قدرت یا ث ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

exaggerate: Overstate اغراق کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flaunt: Show off پزدادن کلاس گذاشتن فخرفر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

discrete: مجزا جداگانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rational: Logical Reasonable معقول منطقی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

once in a blue moon: دری به تخته بخوره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

circumvent: دور زدن مانع یا مشکل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

well ventilated: با تهویه مناسب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

well ventilated: با تهویه مناسب

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drive to distraction: Drive me mad یعنی دیوانه ام می کنه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

multitasking: انجام چند کار باهم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with the intention of: با هدف به منظور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

with the intention of: با هدف به منظور

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

giving information: اطلاع رسانی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

build castle in the air: خیال پردازی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

one for all and all for one: یکی برای همه، همه برای یکی. نشون د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vocational training: آموزش های فنی و حرفه ای برای یافتن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hereafter: از این به بعد. آخرت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hereafter: از این به بعد. آخرت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take for granted: دو معنی در دو جایگاه مختلف داره. ۱ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

اسهال خونی: dysentery اسهال خونی Diarrhea اسها ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

برنامه ریزی کردن: Planing Scheduling

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

برنامه ریزی کردن: Planing Scheduling

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wise investment: سرمایه گذاری عاقلانه و بافکر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

loved ones: My loved ones عزیزانم Their loved ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i hope so: امیدوارم اینطوری بشه . معمولا در ج ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

division of labour: تقسیم کار در خانواده یا جامعه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fitted up: مجهز شده آراسته شده The garret wh ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

supposed enemy: دشمن فرضی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hit list: لیست افراد یا اقلامی که باید از بین ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

burgeoning: Growing در حال رشد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

of paramount importance: Be of paramount importance =Be ext ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

with regard to: با توجه به Regarding درباره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in line with: Be in harmony هماهنگ بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pick up the slack: نقص کار کسی را پوشش دادن . جور بقی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

division of labor: تقسیم کار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

division of labor: تقسیم کار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dress code: عرف پوشش یا قوانین پوشش در یک مکان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on their own: By themselves. Single handedly به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

streamlined: طرح ساده شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

time keeping: زمانبندی صحیح تره بنظرم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

strike: این از کلمات واقعا پرکاربرد انگلیسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shudder: به زبون لری بهش میگیم سزرکه🤪 یه لر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

compass: از اون کلماتی هست که توی هر جمله مم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

legal guardian: قیم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

laboratory animals: حیوانات آزمایشگاهی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bush: علف های خشک که برای آتش گرفتن خیلی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stakeholder: ذینفع ، سهام دار،

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

contend: ادعا کردن ، اظهار کردن، رقابت کردن، ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

correspondence: مکاتبات تشابه و تطابق

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

intellectual challenge: چالش های هوشمندانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

intellectual challenge: چالش های هوشمندانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

افزایش جمعیت: Population increase Overpopulation

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

منابع اب زیرزمینی: Groundwater

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

consumer culture: فرهنگ مصرفی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

opportunistic: Adjective هست فرصت طلبانه معنی میده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

psycholtherapy: روان درمانی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as opposed to: در مقایسه با Compared with

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

financial freedom�: استقلال مالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

financial freedom�: استقلال مالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

road map: Instruction دستورالعمل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

presidential election: انتخابات ریاست جمهوری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beachside: دریاکنار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

it is not my place to: I'm not in this position or I don't ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

structure: ساختار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

along with: Coupled with As well as Besides

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

grinding: Grind در جایگاه فعل معنی چرخ کردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

subsistence: بخور و نمیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

coin a phrase: ایجاد شدن و باب شدن یک اصطلاح جدید ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

specifiy: جنبه خاصی برای چیزی قایل شدن مشخص ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

artificial light: نوری که از منبعی به غیر از خورشید ی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hustle and bustle: شلوغ پلوغی همهمه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

polemic: مجادله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

vocalize: بیان کردن اظهار کردن ادا کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

contingent: Contingent on something مشروط به چی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

vulgarize: بی اهمیت و کم ارزش جلوه دادن چیزی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

forego: دوستان forego رو با forgo اشتباه گر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

be out of debt: بدهکار نبودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

development aid: کمک به توسعه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in exchange for: در ازای در عوض In return for.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

empty belly: با شکم خالی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

empty handed: دست خالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

empty handed: دست خالی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

empty pocket: جیب خالی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as a matter of fact: In fact

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

food intake: مقدار غذای مصرفی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

food intake: مقدار غذای مصرفی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hedge out: به حاشیه راندن Mrginalize

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

working people: افرادی که سر کار هستن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tax deduction: تخفیف مالیاتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tax deduction: تخفیف مالیاتی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

support teacher: Tutor معلم خصوصی یا کمکی یا پشتیبان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

committed: Dedicated متعهد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

eligible traffic: عبور و مرور مجاز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

firearm: سلاح گرم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

special police unit: نیروی ویژه پلیس

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

waste of effort: تلاش بیهوده Vain attempt. Futile ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

زنبورداری: Apiculture

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get to: ۱ ) رسیدن ۲ ) شانس انجام کاری را د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fast asleep: به معنی خواب عمیق هست . زود خوابیدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

power cut: قطعی برق

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

honeymooner: کسی که ماه عسلشه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

by now: So far تاکنون

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

demographic: جمعیتی، آماری مربوط به سرشماری نفو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sit around: ول معطل نشستن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fetch: رفتن و آوردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

set foot in: قدم گذاشتن به جایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

set foot in: قدم گذاشتن به جایی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

public awareness: آگاهی عمومی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

out of balance: نامتعادل و ناموزون

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of place: بی ربط و ناجور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

add up to: Add up to Lead to Bring about Contr ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spread too thin: کارهای زیادی را همزمان به عهده گرفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

depreciate: بی ارزش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

breakdown: بهترین معنی فروپاشی می تونه باشه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

thoughtful expression: اظهارنظر محترمانه و ملاحظه گرانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make way: راه باز کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prescription: نسخه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

prescriptible: قابل تجویز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

across from: سمت مقابل روبرو

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

run: دویدن فرار کردن اجرا کردن اجرا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

repurpose: Change in use تغییر کاربری دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

repurposed: تغییر کاربری شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dignify: شأن و مقام دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

battery farming: مرغداری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

factory farming: دامداری صنعتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fish farming: پرورش ماهی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

corner the market: بازار را دردست گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

community spirit: روح اجتماعی علاقمندی به اجتماع خود

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

community spirit: روح اجتماعی علاقمندی به اجتماع خود

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lend a hand: کمک کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

quirk: تناقضات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

beat up: سرزنش کردن Don't beat yourself up ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

say a word: حرفی بزن چیزی بگو

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rugged cliff: صخره ناهموار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

trust your gut: به غریزه ات اعتماد کن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

trust your gut: به غریزه ات اعتماد کن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meet the deadline: سر تایم انجام دادن پروژه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meet the deadline: سر تایم انجام دادن پروژه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

indistributable: غیرقابل توزیع

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ماده غذایی ضروری: Nutritious food

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

familial bliss: سعادت و خوشی خانوادگی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wrong belief: باور غلط

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can be of immense value to: میتواند از ارزش فوق العاده ای برخور ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dark haired: مومشکی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

packed lunch: ناهار بسته بندی شده برای بردن سرکار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

packed lunch: ناهار بسته بندی شده برای بردن سرکار ...

١ سال پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

colliery: Coal mine معدن زغال سنگ

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

landfill leachate: شیرابه زباله ها

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chemical free: ارگانیک فاقد مواد شیمیایی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

herbicide: علف کش Pesticides آفت کش

١ سال پیش

مدال‌های سارافرجپور