پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٢٥٦)

بازدید
٤,٧٤٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آب آتش رنگ ؛ مجازاً، شراب : برحذر باش زآب آتش رنگ که تفش اژدها است ، تاب نهنگ. اوحدی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آذرگون ؛ سرخ یا زرد چون آتش. مانند آذر. به رنگ آذر. نام گلی است. رجوع به آذرگون شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آذرگون ؛ سرخ یا زرد چون آتش. مانند آذر. به رنگ آذر. نام گلی است. رجوع به آذرگون شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قیماز. [ ق َ ] ( ترکی ، اِ ) کنیز و خدمتگار. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) : پس در خانه بگو قیماز را تا بیارد آن رقاق و قاز را. مولوی ( از فرهنگ فارسی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمه. [ ش ِ م َ / م ِ ] ( اِ ) سرشیر. قیماق. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . سرشیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . || اولین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمه. [ ش ِ م َ / م ِ ] ( اِ ) سرشیر. قیماق. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . سرشیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . || اولین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمه. [ ش ِ م َ / م ِ ] ( اِ ) سرشیر. قیماق. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . سرشیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . || اولین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمه. [ ش ِ م َ / م ِ ] ( اِ ) سرشیر. قیماق. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . سرشیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . || اولین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شمه. [ ش ِ م َ / م ِ ] ( اِ ) سرشیر. قیماق. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . سرشیر. ( فرهنگ فارسی معین ) . || اولین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

I think he's badly hurt

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Is it my imagination, or are you beginning to enjoy yourself?

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I'm a fast learner

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

the worse for wear the worse for drink

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

the worse for wear the worse for drink

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Sarah has a new boyfriend – not that I care ( =I do not care )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

it is a matter of total indifference to me ( =I do not care )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Sarah has a new boyfriend – not that I care ( =I do not care )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

it is a matter of total indifference to me ( =I do not care )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Sarah has a new boyfriend – not that I care ( =I do not care )

پیشنهاد
٢

مرغ همسایه غاز می نماید ، نظیر: نعمت ما به چشم همسایه صد برابر فزون کند پایه چون ز چشم نیاز می بیند مرغ همسایه غاز می بیند. رشید یاسمی. ( امثال و ...

پیشنهاد
٠

مرغ همسایه غاز می نماید ، نظیر: نعمت ما به چشم همسایه صد برابر فزون کند پایه چون ز چشم نیاز می بیند مرغ همسایه غاز می بیند. رشید یاسمی. ( امثال و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرغ همسایه غاز می نماید ، نظیر: نعمت ما به چشم همسایه صد برابر فزون کند پایه چون ز چشم نیاز می بیند مرغ همسایه غاز می بیند. رشید یاسمی. ( امثال و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زینب غازچران ؛ کنایه از زنی بلندبالا و سبک سار

پیشنهاد
٠

دو غاز نیرزیدن ؛ سخت ناچیز و کم ارج بودن.

پیشنهاد
٠

دو غاز نیرزیدن ؛ سخت ناچیز و کم ارج بودن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غازغان. ( ترکی ، اِ ) دیگ بزرگ مسی که گوسفندداران صحرانشین و مردم ده برای جوشاندن شیر و دوغ از آن استفاده کنند و در شهرها برای پختن آش و آبگوشت و کله ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازغان. ( ترکی ، اِ ) دیگ بزرگ مسی که گوسفندداران صحرانشین و مردم ده برای جوشاندن شیر و دوغ از آن استفاده کنند و در شهرها برای پختن آش و آبگوشت و کله ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غازغان. ( ترکی ، اِ ) دیگ بزرگ مسی که گوسفندداران صحرانشین و مردم ده برای جوشاندن شیر و دوغ از آن استفاده کنند و در شهرها برای پختن آش و آبگوشت و کله ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازغاز. ( ص ) از هم شکافته و بازشده. ( برهان ) ( آنندراج ) : روی نشویی نکنی یک نماز کافری ای. . . زنت غازغاز. تاج بهار جامی ( از آنندراج ) ( انجمن آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازغاز. ( ص ) از هم شکافته و بازشده. ( برهان ) ( آنندراج ) : روی نشویی نکنی یک نماز کافری ای. . . زنت غازغاز. تاج بهار جامی ( از آنندراج ) ( انجمن آ ...

پیشنهاد
٠

غازمل اصطلاح کوردی کرمانشاهی به معنی انسان لاغر اندام و گردن دراز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لغت نامه دهخدا ( غازلة ) غازلة. [ زِ ل َ ] ( ع ص ) تأنیث غازل ( نعت فاعلی از غزل ) زن ریسنده. ج ، غزل ، غوازل. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

غازبین. ( اِخ ) قزوین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازبینی. ( ص نسبی ) منسوب به غازبین ، قزوینی. || ( حامص مرکب ) حالت کسی که یک غاز ( تسو ) را نیز در نظر گیرد. حالت مرد لئیم بسیار خسیس.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازی. ( ص ، اِ ) زن فاحشه. ( از برهان ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازی. ( ص ، اِ ) زن فاحشه. ( از برهان ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازی. ( ص ، اِ ) زن فاحشه. ( از برهان ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غازی. ( ص ، اِ ) زن فاحشه. ( از برهان ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غازی. ( ص ، اِ ) زن فاحشه. ( از برهان ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غازی. ( ص ، اِ ) زن فاحشه. ( از برهان ) .

پیشنهاد
٠

the apples on the other side of the wall are the sweetest

پیشنهاد
٠

the apples on the other side of the wall are the sweetest

پیشنهاد
٠

the apples on the other side of the wall are the sweetest

پیشنهاد
٠

the apples on the other side of the wall are the sweetest

پیشنهاد
٠

the apples on the other side of the wall are the sweetest

پیشنهاد
١

the apples on the other side of the wall are the sweetest

پیشنهاد
٠

مرغ همسایه غازه

پیشنهاد
٠

the apples on the other side of the wall are the sweetest