پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
حکایت از . . . . . . . . داشتن
قشون کشی
بیان داشتن
بیان داشتن
بیان کردن
بیان داشتن
غرض نفسانی . [ غ َ رَ ض ِ ن َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غرض شخصی . سود خود جستن و دشمنی و کینه داشتن با کسی .
غرض نفسانی . [ غ َ رَ ض ِ ن َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غرض شخصی . سود خود جستن و دشمنی و کینه داشتن با کسی .
از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . . . . . . . . . . خارج بودن
از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . . . . . . . . . . خارج بودن
از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . . . . . . . . . . خارج بودن
از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . . . . . . . . . . خارج بودن
از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . . . . . . . . . . خارج بودن
از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . . . . . . . . . . خارج بودن
از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . . . . . . . . . . خارج بودن
به رهایی از زندان امیدی نیست .
بنیان گذاری
بنیان گذاری
واجد
واجد بودن
معنی ضرب المثل - > سنبه اش پر زور است خیلی عصبانی و ناراحت است.
معنی ضرب المثل - > سنبه اش پر زور است خیلی عصبانی و ناراحت است.
سنبه را پرزور دیدن ؛کنایه از قوی دیدن طرف.
موسوم به . . . . . . . . . . . . .
موسوم به . . . . . . . . . . . . . . . . .
موسوم به . . . . . . . . . . .
موسوم
موسوم
موسوم به . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
طرز کار
طرز کار
مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره ...
مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره ...
مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره ...
مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره ...
مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره ...
مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کور ...
مچل مچل . [ م َ چ َ ] ( ص ) آدمی که مورد تمسخر عده ای قرار می گیرد. کسی که او را دست می اندازند. آدمی که بر اثر شوخی دیگران اوقاتش تلخ شده و از کوره ...
مچل
مچل
از این جهت
از این جهت که . . . . . . . . . . . .
از این جهت
از این جهت
از این جهت
از این جهت
از این جهت
از این جهت
از این جهت
از این جهت