پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
رنجمند. [ رَ م َ ] ( ص مرکب ) رنجور. دردمند : چو آه سینه ایشان ز یارب سحری تن صحیح مرا کرد رنجمند وسقیم. سوزنی.
the Hereafter
the life hereafter
the future life
rush/plunge headlong into something
. . . . . committing an act of gross indecency with
wrong yourself
fellow men
fellow men
fellow men
fellow men
restrain your rage
restrain your rage
almsgiving
expend
پیشرو لشکر صحرا ؛ گورخر. ( برهان ) .
become serene
become serene
a novel from the pen of Camus
a story from the pen of Camus
a fiction from the pen of Camus
a book from the pen of Camus
a tale from the pen of Camus
a tale from the pen of Camus
a tale from the pen of Camus
These tales excited in us a playful desire of imitation
crowd around
crowd around
crowd around
crowd around
crowd around
مردم اطرافی ؛ مردم رهگذرو مردم بیگانه و غیرآشنا و ناشناس
without cease
without cease
without cease
spring from something to be caused by something or start from something
excellence
The . . . . . of the present day
پا سست کردن لهجه و گویش تهرانی درنگ کردن
سرکیسه ٔ عهد سست کردن ؛ بدعهدی کردن . بی وفایی نمودن : تا لوح جفا درست کردی سرکیسه ٔ عهد سست کردی . خاقانی .
سرکیسه ٔ عهد سست کردن ؛ بدعهدی کردن . بی وفایی نمودن : تا لوح جفا درست کردی سرکیسه ٔ عهد سست کردی . خاقانی .
سرکیسه ٔ عهد سست کردن ؛ بدعهدی کردن . بی وفایی نمودن : تا لوح جفا درست کردی سرکیسه ٔ عهد سست کردی . خاقانی .
سرکیسه ٔ عهد سست کردن ؛ بدعهدی کردن . بی وفایی نمودن : تا لوح جفا درست کردی سرکیسه ٔ عهد سست کردی . خاقانی .
سرکیسه ٔ عهد سست کردن ؛ بدعهدی کردن . بی وفایی نمودن : تا لوح جفا درست کردی سرکیسه ٔ عهد سست کردی . خاقانی .
سرکیسه سست کردن . [ س َ س َ / س ِ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مجازاً در تداول عوام ، خرج کردن . هزینه کردن . بذل و بخشش نمودن . رجوع به سرکیسه گشادن شود ...
گره سست شدن . [ گ ِ رِه ْ س ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) گره سست شدن بر چیزی ، آسان و سهل شدن آن : [ پس از هفت سال تجسس عاقبت گیو جوانی را می بیند و گمان م ...
گره سست شدن . [ گ ِ رِه ْ س ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) گره سست شدن بر چیزی ، آسان و سهل شدن آن : [ پس از هفت سال تجسس عاقبت گیو جوانی را می بیند و گمان م ...
شاخ سست . [ خ ِ س ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از آن دنیاست . ( آنندراج ) .
شاخ سست . [ خ ِ س ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از آن دنیاست . ( آنندراج ) .
سست وفا. [ س ُ وَ ] ( ص مرکب ) آنکه وفای او کم باشد. ( آنندراج ) : آن سست وفا که یار دل سخت من است شمع دگران و آتش رخت من است . سعدی . بوی یار من از ...