پیشنهادهای اردشیر میرزاد (٤٦)
درباره ی ریشه ی واژه افزار یا ابزار : پهلویگ : اپزار از اوستایی اَپَه زاور ( زور ) واژه زور از اوستایی زاور گرفته شده منبع: فرهنگ ریشه فارسی علی نو ...
آسیب: زخم شدن صدمه دیدن به گمانی از ریشه ی ستاک اوستایی ( سیف ) از ریشه کهنتر ( سئیف ) به چم تازیانه زدن و شلاق زدن ناخن کشیدن چنگ زدن زخم زدن، در او ...
ریشه ی واژه ی به گمان من همان ریشه ی واژه ی آلودن باید باشد، که در پروتو هندو اروپایی ( لو، لئو ) و در اوستایی ( رو ، راو : کثیف کردن ) و در پهلوی و ...
دارای زور و نیروی خرس ریشه ی نام آرشام یا ارشام: اَرِشهَ ( خرس ) اَمهَ ( قدرت ) و با نام انگلیسی آرتور از یک ریشه است. منبع؛ فرهنگ ریشه فارسی، علی ...
درباره ریشه ی واژه ی امید؛ اوپه میتی منبع: فرهنگ ریشه واژگان فارسی علی نورایی
درباره ریشه ی واژه ی کیفر؛ از ستاک اوستایی ( کی ، چیکی ، کاثه: مجازات کردن، تنبیه کردن ، تاوان ) که واژه ی کینه هم با آن هم خانواده است. کاثه ر : در ...
واژه ی کهن در پهلوی کَهون از واژه ی پارتی کَفوِن ( پیر ، قدیمی ) و فعل آن در پارتی کفونفت ( پیر شدن ) از ریشه ی فعل ( کفتن، کف ) به چم افتادن می باش ...
واژه ی چادر ( پهلوی چاتور ) از ریشه ی اوستایی سانسکریت میباشد، نیا هندو ایرانی :ساد ( پوشاندن سایه کردن ) ، که در اوستایی :ساذیه و در سانسکری : چهاد ...
واژه ی جوشیدن از ستاک اوستایی ( یَئِشتی، یِش ) گرفته شده است.
ریشه ی واژه ی نیایش از نیغایش ( نی گا ) می باشد، ستاک اوستایی گا ( گاثا ) ( گاهان ) به چم سرود شعر دعا کردن. ریخت دیگری از ستاک ( گا ) در واژه ی ( اف ...
ستاک اکنون کار واژه ی وغستن ، وغُند است. ریشه ی این واژه از ( اَپَ گود ) می باشد، گود به چشم پنهان کردن و پوشاندن گویا اَپَ چم واژه را منفی کرده. م ...
مصدر جعلی از بلع عربی است، ولی شاید خود بلع از ستاک اوستایی ( بئوروَیَه ) به چم جویدن باشد، ریخت دیگری از این واژه را در" اوباردن" که ( اَوَ بئورویه ...
در پاسخ به علی دودانگه. نخست این که اگر واژه نامه های تورکی مال هزار سال پیش هست باید بگویم واژه نامه های ایرانی مال ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش است زمانی ...
این واژه در پهلوی گوماردن است که ریخت باستانی تر آن ( ویمار ) میباشد ما دو ریشه ی ( مر ) در اوستایی داریم یکی به چم شماردن ( محاسبه ) و یکی مردن ( بی ...
نام فرنگیس در شاهنامه دختر افراسیاب، نامی باستانی است در واژه نامه ی پهلویگ و اوستایی فریا ویسپان به چم ( معنی ) فریا ( عاشق مهرورز ) ویسپان ( کُل، ...
زیاده روی، افراط ریشه ی پهلوی wizāpag
واژه ی دچار، واژه ای پارسی هست از آمیختن دو چار . چار هیچ ربطی به عدد چهار ندارد و همخانواده ی چاره آچاره ( بی درمان ) است. در واژه نامه ی پهلوی چار ...
اجیر در پارسی: به چم بیدار، از ریشه ی پارسی هژیر آژیر و هوژیر است.
در واژه نامه ی پهلویگ: واژه ی هزّان به چم گور و استودان ( جای خاک کردن استخوان ) که به واژه ی خزان همانسته است، و خزان نیز در اصل به چم مرگ و زوال و ...
آکار و آکاری در زبان پهلویگ به چم ناکارامد و بیکار و بلا استفاده شدن هست. از ستاک آکاریهستن و آکاراناندن ( ناکارآمد کردن ) آ ( پیشوند ) کار
این واژه در پهلویگ و اوستایی به ریخت گوبراک گفته میشده به چم بیدار و گوش بزنگ و فعل گوبراکیدن نیز در پهلویگ کاربرد داشته.
در واژه نامه ی بوندهشن, خاگیها به چم تخم ماهی میباشد. خاگ یا هاگ به چم بذر یا تخم. شاید واژه ی خاویار از این بنواژه باشد. . .
دکتر مجمدتقی صالحی دندانپزشک واژه ی کلنجار با واژه ی کارچار و کارزار همانسته است به چم درگیری, با خود کلنجار رفتم : با خود درگیر بودن این واژه انگلی ...
کلات یا کلاته: دژ همخانواده با سانسکریت : کرته
برابر فارسی برای واژه ی دقیق پرسون: دقیق پرسونش: دقت
تغییر, تحول, تبدیل دگشتن, دگریدن, بن اکنون←دگر. نام مصدر←دگرش دگرگونی, تغییر, از حالتی به حالتی دگشتن تغییر کردن کارواژه ( فعل ) نو ساخته از واژه ...
ریشه ی واژه ی سما. این واژه با آسمان هم چم ( هم معنی ) و همانند هست. در اوستا سه دیس آسما, سما, سمان هست. و ریشه ی آن به دورانی باز میگردد که گنبد آس ...
فارسی آن ؛شجودن , شجیدن , شجاییدن:سرد شدن, یخ زدن , فسردن, از سرما سخت شدن, یا تباه شدن شجایش : انجماد خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد نار و برق بشجاید. ...
این واژه آریایی ست و به چم ( معنای ) پایش بیدارباش در نگاه آوردن و همخانواده با watch ( =ساعت - نگاه ) و awake ( =بیدار ) است که همه از ریشه آریاییwe ...
برابر فارسی آن: چراغ آتشدان اجاق گاز:چراغ گاز
در پاسخ به علی : زبان فارسی زبانی بسیار پویا هست و ما گرچه در گویش روزانه واژگان ترکی یا عربی بسیاری داشته باشیم ولی همچنان دربرابر آنها برابرهای فا ...
این واژه تاتاری است و برابرهای پارسی آن این است: چترپناه چتربان سایه بان
جامعه، اجتماع. دانش هازمانی ( علوم اجتماعی ) هازمان شناسی ( جامعه شناسی )
واژه ی اجبار ، مجبور عربی ست. و پارسی آن چنین هست: [اَبایش] از ریشه ی ابایستن، بایستن ، باید
ژرف نگار
در فارسی اوستایی، کسی که جان گیرد. و عربی آنرا از پارسی وام گرفته است
پومان: انسان ، بشر پومان داتا: حقوق بشر دژپومان : ضد بشر , ضد انسان
مهور که به عربی محور گویند از فارسی مهور و شکل باستانی ان میخور بوده است، میخ ور.
نپاهش از نپاهیدن و نپاهشگاه رصد خانه است
برابر فارسی: سه پودی،
این واژه عربی هست . و برابر فارسی آن در زبان پهلویگ این است: کَرینتار پزشک کرینتار: دکتر جراح این واژه از ریشه ی کَریتن به چم ( معنای ) برش دهنده شکا ...
به فارسی: ( در هم سپوزی ) از سپوختن، سپوزیدن. فرو رفتن ، خلیدن، در هم فرو رفتن
سپهر واژه ای از فارسی باستان. در اوستا به چم ( معنای ) سِپَر. که گویا از این رو برای آسمان و جو زمین به کار می رود که مانند سپری پیرامون زمین است. و ...
اِسپاش ناو : برابر واژه ی سفینه ی فضایی اسپاش پیما : فضاپیما زمان اسپاش: فضا زمان اسپاش نورد : فضانورد
اول واژه ایست ایرانی. در اوستا اَئِوَ به خط اوستایی ( 𐬀𐬉𐬎𐬎𐬀 ) میباشد{رجوع به واژه نامه ی اوستایی}. در پهلویگ اِوو یا آسل, ایوک. ای که در پایان و ...
بَوْرا، بَوْرگ، ببْرا، ببْرگ :واژه ی فارسی اوستایی به چم ( معنی ) سگ آبی، واژه ای هندو اروپایی انگلیسی beaver ، نام جانور ٭بورگ٭ هست که گونه ای سنجاب ...