ای جهانداری کاین چرخ ز توحاجت خواست
که تو بر لشکر بدخواهانْش بگمار مرا.
منطقی.
جود هلاک خزانه باشد و هر روزتازه هلاکی تو بر خزانه گماری.
فرخی.
هر جاکه مهوسی چو فرهادشیرین صفتی بر او گمارد.
سعدی ( ترجیعات ).
- جان و دل گماردن به چیزی ؛ علاقه بدان بستن. شیفته آن شدن : هرکه چیزی دوست دارد جان و دل به روی گمارد
هرکه محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد.
سعدی ( طیبات ).
- دیده به چیزی گماردن ؛ دیده دوختن. بدان توجه کردن : اگر دیده به گردون بر گمارد
ز بیمش پاره پاره گردد آور.
ابوشعیب.