پیشنهاد‌های اردشیر میرزاد (٤٦)

بازدید
١٢٢
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

درباره ی ریشه ی واژه افزار یا ابزار : پهلویگ : اپزار از اوستایی اَپَه زاور ( زور ) واژه زور از اوستایی زاور گرفته شده منبع: فرهنگ ریشه فارسی علی نو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

آسیب: زخم شدن صدمه دیدن به گمانی از ریشه ی ستاک اوستایی ( سیف ) از ریشه کهنتر ( سئیف ) به چم تازیانه زدن و شلاق زدن ناخن کشیدن چنگ زدن زخم زدن، در او ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ریشه ی واژه ی به گمان من همان ریشه ی واژه ی آلودن باید باشد، که در پروتو هندو اروپایی ( لو، لئو ) و در اوستایی ( رو ، راو : کثیف کردن ) و در پهلوی و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دارای زور و نیروی خرس ریشه ی نام آرشام یا ارشام: اَرِشهَ ( خرس ) اَمهَ ( قدرت ) و با نام انگلیسی آرتور از یک ریشه است. منبع؛ فرهنگ ریشه فارسی، علی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

درباره ریشه ی واژه ی امید؛ اوپه میتی منبع: فرهنگ ریشه واژگان فارسی علی نورایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

درباره ریشه ی واژه ی کیفر؛ از ستاک اوستایی ( کی ، چیکی ، کاثه: مجازات کردن، تنبیه کردن ، تاوان ) که واژه ی کینه هم با آن هم خانواده است. کاثه ر : در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

واژه ی کهن در پهلوی کَهون از واژه ی پارتی کَفوِن ( پیر ، قدیمی ) و فعل آن در پارتی کفونفت ( پیر شدن ) از ریشه ی فعل ( کفتن، کف ) به چم افتادن می باش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

واژه ی چادر ( پهلوی چاتور ) از ریشه ی اوستایی سانسکریت میباشد، نیا هندو ایرانی :ساد ( پوشاندن سایه کردن ) ، که در اوستایی :ساذیه و در سانسکری : چهاد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه ی جوشیدن از ستاک اوستایی ( یَئِشتی، یِش ) گرفته شده است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ریشه ی واژه ی نیایش از نیغایش ( نی گا ) می باشد، ستاک اوستایی گا ( گاثا ) ( گاهان ) به چم سرود شعر دعا کردن. ریخت دیگری از ستاک ( گا ) در واژه ی ( اف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ستاک اکنون کار واژه ی وغستن ، وغُند است. ریشه ی این واژه از ( اَپَ گود ) می باشد، گود به چشم پنهان کردن و پوشاندن گویا اَپَ چم واژه را منفی کرده. م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

مصدر جعلی از بلع عربی است، ولی شاید خود بلع از ستاک اوستایی ( بئوروَیَه ) به چم جویدن باشد، ریخت دیگری از این واژه را در" اوباردن" که ( اَوَ بئورویه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

در پاسخ به علی دودانگه. نخست این که اگر واژه نامه های تورکی مال هزار سال پیش هست باید بگویم واژه نامه های ایرانی مال ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش است زمانی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

این واژه در پهلوی گوماردن است که ریخت باستانی تر آن ( ویمار ) میباشد ما دو ریشه ی ( مر ) در اوستایی داریم یکی به چم شماردن ( محاسبه ) و یکی مردن ( بی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نام فرنگیس در شاهنامه دختر افراسیاب، نامی باستانی است در واژه نامه ی پهلویگ و اوستایی فریا ویسپان به چم ( معنی ) فریا ( عاشق مهرورز ) ویسپان ( کُل، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

زیاده روی، افراط ریشه ی پهلوی wizāpag

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

واژه ی دچار، واژه ای پارسی هست از آمیختن دو چار . چار هیچ ربطی به عدد چهار ندارد و همخانواده ی چاره آچاره ( بی درمان ) است. در واژه نامه ی پهلوی چار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اجیر در پارسی: به چم بیدار، از ریشه ی پارسی هژیر آژیر و هوژیر است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

در واژه نامه ی پهلویگ: واژه ی هزّان به چم گور و استودان ( جای خاک کردن استخوان ) که به واژه ی خزان همانسته است، و خزان نیز در اصل به چم مرگ و زوال و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

آکار و آکاری در زبان پهلویگ به چم ناکارامد و بیکار و بلا استفاده شدن هست. از ستاک آکاریهستن و آکاراناندن ( ناکارآمد کردن ) آ ( پیشوند ) کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

این واژه در پهلویگ و اوستایی به ریخت گوبراک گفته میشده به چم بیدار و گوش بزنگ و فعل گوبراکیدن نیز در پهلویگ کاربرد داشته.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در واژه نامه ی بوندهشن, خاگیها به چم تخم ماهی میباشد. خاگ یا هاگ به چم بذر یا تخم. شاید واژه ی خاویار از این بنواژه باشد. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

دکتر مجمدتقی صالحی دندانپزشک واژه ی کلنجار با واژه ی کارچار و کارزار همانسته است به چم درگیری, با خود کلنجار رفتم : با خود درگیر بودن این واژه انگلی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

کلات یا کلاته: دژ همخانواده با سانسکریت : کرته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

برابر فارسی برای واژه ی دقیق پرسون: دقیق پرسونش: دقت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تغییر, تحول, تبدیل دگشتن, دگریدن, بن اکنون←دگر. نام مصدر←دگرش دگرگونی, تغییر, از حالتی به حالتی دگشتن تغییر کردن کارواژه ( فعل ) نو ساخته از واژه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

ریشه ی واژه ی سما. این واژه با آسمان هم چم ( هم معنی ) و همانند هست. در اوستا سه دیس آسما, سما, سمان هست. و ریشه ی آن به دورانی باز میگردد که گنبد آس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

فارسی آن ؛شجودن , شجیدن , شجاییدن:سرد شدن, یخ زدن , فسردن, از سرما سخت شدن, یا تباه شدن شجایش : انجماد خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد نار و برق بشجاید. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

این واژه آریایی ست و به چم ( معنای ) پایش بیدارباش در نگاه آوردن و همخانواده با watch ( =ساعت - نگاه ) و awake ( =بیدار ) است که همه از ریشه آریاییwe ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

برابر فارسی آن: چراغ آتشدان اجاق گاز:چراغ گاز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

در پاسخ به علی : زبان فارسی زبانی بسیار پویا هست و ما گرچه در گویش روزانه واژگان ترکی یا عربی بسیاری داشته باشیم ولی همچنان دربرابر آنها برابرهای فا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

این واژه تاتاری است و برابرهای پارسی آن این است: چترپناه چتربان سایه بان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

جامعه، اجتماع. دانش هازمانی ( علوم اجتماعی ) هازمان شناسی ( جامعه شناسی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

واژه ی اجبار ، مجبور عربی ست. و پارسی آن چنین هست: [اَبایش] از ریشه ی ابایستن، بایستن ، باید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ژرف نگار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

در فارسی اوستایی، کسی که جان گیرد. و عربی آنرا از پارسی وام گرفته است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

پومان: انسان ، بشر پومان داتا: حقوق بشر دژپومان : ضد بشر , ضد انسان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهور که به عربی محور گویند از فارسی مهور و شکل باستانی ان میخور بوده است، میخ ور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نپاهش از نپاهیدن و نپاهشگاه رصد خانه است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

برابر فارسی: سه پودی،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

این واژه عربی هست . و برابر فارسی آن در زبان پهلویگ این است: کَرینتار پزشک کرینتار: دکتر جراح این واژه از ریشه ی کَریتن به چم ( معنای ) برش دهنده شکا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به فارسی: ( در هم سپوزی ) از سپوختن، سپوزیدن. فرو رفتن ، خلیدن، در هم فرو رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

سپهر واژه ای از فارسی باستان. در اوستا به چم ( معنای ) سِپَر. که گویا از این رو برای آسمان و جو زمین به کار می رود که مانند سپری پیرامون زمین است. و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

اِسپاش ناو : برابر واژه ی سفینه ی فضایی اسپاش پیما : فضاپیما زمان اسپاش: فضا زمان اسپاش نورد : فضانورد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

اول واژه ایست ایرانی. در اوستا اَئِوَ به خط اوستایی ( 𐬀𐬉𐬎𐬎𐬀 ) میباشد{رجوع به واژه نامه ی اوستایی}. در پهلویگ اِوو یا آسل, ایوک. ای که در پایان و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بَوْرا، بَوْرگ، ببْرا، ببْرگ :واژه ی فارسی اوستایی به چم ( معنی ) سگ آبی، واژه ای هندو اروپایی انگلیسی beaver ، نام جانور ٭بورگ٭ هست که گونه ای سنجاب ...

٢