پیشنهادهای علی راد (٥٥٢)
آوردن
اقدام کردن
ottoman
چهارپایه، بخشی از مبلمان
بورس کلمه ای است فرانسوی به معنای “مبلغ مستمری ای که دولت یا موسسات خصوصی به دانش آموز یا دانشجو به عنوان هزینه ی تحصیل می دهند. ” ولی بورسیه که آن ه ...
کمک هزینه تحصیل، خرجِ تحصیل بورس کلمه ای است فرانسوی به معنای “مبلغ مستمری ای که دولت یا موسسات خصوصی به دانش آموز یا دانشجو به عنوان هزینه ی تحصیل م ...
پیشخان ( و در محاوره، پیشخون ) یعنی سطح بلندی به صورت میز، قفسه ای شیشه ای، یا دیواره های کوتاه در فروشگاه ها، کتابفروشی ها، کافه ها و رستوران ها، با ...
نادرست: پیشخوان، پیش خوان | درست: پیشخان ( کتاب غلط ننویسیم صفحه۹۴ اثر ابوالحسن نجفی )
در یک آن
مذاکره کننده، گفتگوکننده
�اماره� یکی از راه های اثبات یک ادعا در شرع اسلام است. مثلا اگر کسی در جایی معروف به سید باشد، می تواند با همین معروف بودن به حکمِ اماره از ثبت احوال ...
اجبار، زور، اِعمالِ فشار، اِعمال نظر
بیرون زدن
یادداشت نویسی، یادداشت برداری
Lot، قطعه زمین، قطعه، پلاک غیرمنقول، لات
ترکاندن، سبب ترکیدن چیزی شدن، سوراخ کردن یا پاره کردن چیزی مانند توپ و تاول که باعث خروج هوا یا مواد داخل آن می شود و معمولا با صدا همراه است.
پیش آوردن
قُلدرمآبی، هَل مِن مبارزطلبی، مبارزطلبی، هارت و پورت، ادعا، تهدید، رَجَزخوانی، قُلدُربازی
راستی، ناگفته نماند، گفته باشم، این را هم بگم، بهرحال، همین طور
ایستادن، ماندن
اعتدالِ بهاری Spring Equinox
اعتدالِ بهاری Spring Equinox
سَرا=خانه ( سرای امید ) / سُرا=سراینده ( سرودسُرا ) / سِرا=سرامیک ( هتل سِرا در ترکیه )
مشورت کردن، رایزنی
طوری هم نیست
رنگِ مِشک، سیاهگون
( در هلیکوپتر ) پره، پروانه، ملخ
تمام عیار
حلقه، گردونه، توپ، لول، لوله
نیازها، پیش نیازها
مراحل، مقدمات، شرط ها
ملزومات
سِنت، سِینت، قدیس، روحانی، حضرت، مقدس
ترتیب
سرویس اطلاعاتی، امنیتی، اداره امنیت
دنیایی
به عنوانِ، از بابتِ
باد به غبغب انداختن: تکَبُر ورزیدن
تعدادی
دیده بانی، گشت، سرکشی
پخش کننده، آورنده، منتشرکننده، رساننده
بالا پایین، فراز و فرود، پیروزی و شکست، سرعت و کُندی، برخاستن و افتادن، خیزش و چالش
درصددبودن، برنامه داشتن، برنامه ریزی، آماده شدن، به تکاپو افتادن، به هر دری زدن
غُنودن
مورد، باره
نشاندن، سرجایش گذاشتن، جاسازی، جادادن، ساکت کردن �میخ را شاندم به دیوار، پسر شلوغه را شاندم سرِ جاش بعد توانستم غائله را بشانم. �
روزهای اول، اولِ کار
جمع محور، گروه محور، جمع مدار، جامعه نگر
فردمحور
پُکاندن، پوکاندن، داغان کردن، منفجر کردن، متلاشی کردن، تلاشی