پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٤٦٦)

بازدید
١٠,٦٢٤
پیشنهاد
٠

در حساب بودن از کسی ؛ ترسیدن از او. اندیشه داشتن و احتیاط کردن. مثلاً شخصی که برای همه کس میدود و همه را زیرچاق یعنی محکوم خود میکند و چون بشخص دیگر ...

پیشنهاد
٠

حساب پاک بودن ؛ روشن بودن حساب. کنایه از بی آلایشی و روشن بودن معامله است : کسی را که حساب پاک است از محاسبت چه باک.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حساب پاک شدن ؛ پاک گردیدن حساب و معامله.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شماره حساب ؛ عددی که نشان دهنده ردیف حساب جاری در بانک باشد.

پیشنهاد
٠

حساب برداشتن از کسی ؛ حساب بردن از کسی. حساب گرفتن از کسی. از او ترسیدن : و این بشارت به اطراف فرستادند و ملوک و اشراف باز از او حسابها برداشتند. ( ج ...

پیشنهاد
٠

حساب به انگشت بودن ؛ حساب بدست بودن. حساب سرانگشتی دادن. برای سهولت حساب به انگشت کردن : سیاهی چو دریا پس پشت او حساب بیابان در انگشت او.

پیشنهاد
٠

بدست چپ حساب کردن ؛ در حساب عقود انامل آحاد و عشرات را با انگشتان دست راست و مآت و الوف را با دست چپ حسابی کنند، و خاقانی در شعر زیر از �بدست چپ حساب ...

پیشنهاد
٠

به حساب گذاردن ؛ پول را به حساب جاری در بانگ گذاردن. به حساب ریختن. بحساب خوابانیدن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حساب برگرفتن. حساب گرفتن. حساب برداشتن. حساب بردن. حساب کردن. حساب نیست. حساب جاری. رجوع به همین کلمات شود.

پیشنهاد
٠

از حساب برداشتن ؛تحویل گرفتن صاحب حساب جاری مبلغی را از سپرده خویش.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازنگاشت/bādnegāšt/ا سم: نمودار سرعت و جهت بادها که به وسیله بادنگار فراهم می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٢

بادمجان دور قابچین: صفت، [ مجازی] چاپلوس، متملق. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بادکشداران/bādkešdārān/: اسم. رده ای از کرم های انگلی شاخه ی پهن کرمان، دارای یک بادکش دهانی و یک بادکش دهانی و یک بادکش شکمی، لوله ی گوارش منشعب و ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

باد سوختگی /bādsuxtegi/اسم. التهاب، سوزش و خشکی پوست بر اثر قرار گرفتن در معرض باد خشک و گرم. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باد روبش/bādrubeš/: اسم. عمل یا فرایندی روبنده شدن مواد مانند شن و خاک از سطح زمین به وسیله باد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاص ...

پیشنهاد
٠

بادبان برافراشتن /کشیدن /گشودن: گشودن و آماده کردن بادبان ۲ - [مجازی] روانه شدن کشتی در دریا. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش کسی کردن ؛ پیش کسی بردن : چون عبداﷲ را [ عبداﷲبن محمدبن صالح را ] پیش وی [ یعقوب لیث ] کردند. ( تاریخ سیستان ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامه کردن ؛ نامه نوشتن : نامه ای کن به خط طاعت خویش علم عنوانش لفظها تکبیر. ناصرخسرو.

پیشنهاد
٠

به زبانی کردن ؛ترجمه. ( یادداشت دهخدا ) : و چون اول حال به زبان پهلوی بود در زمان سلطنت نوح بن منصور سامانی به پارسی کرده شد. ( دیباچه سندبادنامه ) .

پیشنهاد
٠

آیه 24 سوره کهف. إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَیٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا مگ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادگاهی کردن: به دادگاه کشاندن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

دادگاه صحرایی: دادگاهی که به محض دستگیری متهم و بدون گذراندن مرحله های بازجویی و بازپرسی تشکیل و حکم دادگاه در همان جلسه صادر و بی درنگ اجرا می شود. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادگاه بدوی: دادگاهی که در آن به چگونگی دعوا و صلاحیت دادگاه رسیدگی می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

دادگاه انکیزیسیون: دادگاهی که در کشورهای اروپایی اختری در سده های ۱۵ و ۱۷ میلادی از سوی کلیسای کاتولیک برای تفتیش عقاید مردم و تعقیب مخالفان مقام های ...

پیشنهاد
٠

دادگاه استیناف: دادگاهی که عهده دار رسیدگی به تقاضای استیناف است. دادگاه تجدید نظر. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادگاه اداری: دادگاهی که در یک اداره برای رسیدگی به تخلف های اداری کارمندان تشکیل می شود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

همان آش در کاسه است ، همان آش است و همان کاسه ؛ هیچگونه بهبودی درامر نیست.

پیشنهاد
٠

این آش و این نقاره ؛ با کار و عملی صعب مزدی اندک.

پیشنهاد
٠

هرجا آش است کَل فرّاش است ؛ هرجا طعامی یا سودی هست او در آنجاست.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش ویشیل ؛ بلهجه بعض ولایات آش بی ترشی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش یا ولی اﷲ ؛ فیرنی. و در بعض جاها بکلمه آش معنی پلاو ( پُلَو ) دهند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش ماش ؛ آشی که دانه آن ماش است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش میویز ؛ آشی که در آن مویز یعنی انگور خشک ریزند. مویزوا : بتعجیل آمد روان زاصفهان بسر آش میویز با ناردان. بسحاق اطعمه.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- آش ناردان ، آش ناردانگ ؛ آشی که در آن اناردانه خشک بستانی یا جنگلی کنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش لخشک ؛ آش جو نعمه.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش ماست ؛ آشی که ترشی آن ماست است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش گاورس ؛ آش الم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش گوجه ؛ آشی که آچار گوجه تر دارد.

پیشنهاد
٠

آش گوجه برغانی ؛ آشی که در آن گوجه برغانی خشک که نوع بهتر و درشت تر گوجه ها است ریزند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش کشکاب ، کشکاب ؛آش جو : در زمانی که چنین نعمت هر جنس خوری آش کشکاب در آن حال بخاطر میدار. بسحاق اطعمه.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش کلم ؛ آشی که در آن کلم مُقشر خردکرده ریزند و به عربی کرنبیه گویند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش کدو ؛ شوربائی که کدو نیز بر آن مزید کنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش کرَم ، آش کلم ؛ کرنبیه.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش کشک ؛ آشی که ترشی آن دوغ کشک است و آن را در قدیم پینوئین می گفته اند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش غوره ؛ آشی که آچار آن غوره تازه است. غوره با. حِصرمیه.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش قارا ؛ آشی که درآن قره قوروت کنند. مصلیه. رخبین با.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش قجری ؛ آشی که سلاطین قاجار سالی یک بار در ییلاق شمیران می پختند و زنان شاه و رجال و اعیان و زنانشان در پاک کردن حبوب و بُقول و پختن آن همدستی می ک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش شله ماش ؛ آشی ازبرنج و ماش ، تنک تر از کته ماش و ستبرتر از آش ماش.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش شوربا ؛ آشی که از تره و جعفری و برنج و کمی لپه کنند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش عدس ؛ آشی که از حبوب ْ عدس دارد.