پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٧٩٧)

بازدید
٢٦,٧٩٠
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهی اشرفی ؛ سکه های شاهی و اشرفی مخلوط با هم که بزرگان به زیردستان عیدی دهند. ( فرهنگ نظام ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جشن شاهوار ؛ جشن بزرگ و مجلل و پرشکوه. ( از آنندراج ) : دیده ام در دولت و ملک ملک سلطان بسی بزمهای دلفروز و جشنهای شاهوار. میرمعزی ( ازآنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دُرِّ شاهوار ؛ دری که بی بها بود و آن را شهوار و یکدانه نیز گویند. بتازیش �دُر یتیم � نامند. ( شرفنامه منیری ) . مروارید بی همتا که آن را در یتیم گوی ...

پیشنهاد
٠

لؤلؤ شاهوار، یا لؤلؤ ملکی ؛ اشرف اقسام مروارید. ( از الجماهر بیرونی ص 127 ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جامه شاهوار ؛ جامه شاهانه. جامه ممتاز در نوع خود : پس آن جامه شاهوار آورید بدان سرو سیمین فرو گسترید. فرالاوی. بیاورد آن جامه شاهوار گرفتش چو فرزند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهدروی ؛ دارای روئی چون شاهدان. زیباروی. آنکه چهره چون معشوقگان دارد : در این سماع همه ساقیان شاهد روی بر این شراب همه صوفیان دردآشام. سعدی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهدکردار ؛ چون شاهدان. که رفتار معشوقان را داشته باشد. آنکه در ناز و کرشمه چون شاهدان باشد : دل من لاغر کی دارد شاهدکردار لاغرم من چه کنم گر نبود فر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دختر شاهد ؛ شاهد دختر، زنی زیبا و خوبروی : پرسید که این طعام را ازپیش که آوردی ؟ گفت دختر شاهدی بمن داد. ( فیه مافیه ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن شاهد ؛ زن خوبروی. زن زیبا و خوبروی. زن قشنگ و خوشگل : زن شاهد را چون باوفا می بینند دوسترش میدارند از آنچه اول دوست میداشتند. . . باز شاهد بی وفا ...

پیشنهاد
٠

شاهد طارم فلک ؛ کنایه از آفتاب است. ( انجمن آرا ) : شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر ریخت به هر دریچه ای آغچه زر شش سری . خاقانی ( از انجمن آرا ) .

پیشنهاد
٠

شاهد طغان چرخ ؛ کنایه از نیر اعظم است. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد مجلس ؛ معشوق و زیباروی محفل و مجلس.

پیشنهاد
٠

شاهد زربفت پوش ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . - || کنایه از آفتاب. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . - || روز که در مقابل شب است. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد زعفران ؛ بمعنی شاهد رخ زرد است که کنایه از آفتاب عالم آرا باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد زعفرانی ؛ بمعنی شاهد رخ زرد است که کنایه از آفتاب عالم آرا باشد. ( برهان قاطع ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد شاه فلک ؛ کنایه از خورشید جهان پیماست. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- شاهد رخ زرد ؛ کنایه از آفتاب عالمتاب است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- شاهد روحانی ؛ محبوب روحانی. مقابل معشوق جسمانی : با تو ترسم نکندشاهد روحانی روی کالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست. سعدی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد روز ؛ بمعنی شاهد رخ زرد باشد که کنایه از آفتاب جهان تاب است. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ) : شاهد روز از نهان آمد برون خوانچه زر زآسمان آمد برون ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد لعمرک ؛ بمعنی شاهد فاستقم است و اشاره به حضرت رسالت پناه ( ص ) . ( شرفنامه منیری ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صلوةالشاهد ؛ نماز مغرب. ( منتهی الارب ) . از این جهت آن را شاهد خوانند که برای حاضر و مقیم و مسافر یکسان باشدو قصر نگردد. ( از اساس البلاغه زمخشری ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد جان ؛ کنایه از مقصود جان باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد علم ؛ غلبه علم بردل. ( از تعریفات جرجانی ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد وجد ؛ غلبه و جد و حال بر دل. ( از تعریفات جرجانی ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد فاستقم ؛ اشاره بحضرت رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم است. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد عادل ؛ گواه که از نظر موازین شرعی شهادت وی پذیرفته شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد عدل ؛ گواه بر حق. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) : به این دقیقه دو مصرع دو شاهد عدل است که جز سخن نتواند شدن قرین سخن. محسن تأثیر ( از بهار عجم ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد حق ؛ غلبه حق بر دل. ( از تعریفات جرجانی ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهدالحال ؛ گواه حاضر و ناظر : بر چنان فتحی که این شاه ملایک پیشه کرد هم ملایک شاهدالحالند و محضر ساختند. خاقانی.

پیشنهاد
٠

شاهد قضیه بودن ؛ گواه و ناظر حادثه بودن. قضیه ای را مشاهده کردن. دیدن حادثه ای که واقع شده است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد امین ؛ آن کس که به امانت شهادت دهد و در گواه دادن امین باشد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد امین ؛ آن کس که به امانت شهادت دهد و در گواه دادن امین باشد. - ||. . . در آسمان ؛ کنایه از ماهتاب است که بر شب سلطنت راند و تاشب هست او نیز خو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاهد بودن ؛ شاهد بر شی یا کسی بودن. بر وقوع امری یا چیزی ناظر بودن. حضور داشتن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاه قام ؛ آن است که کسی خود را در بازی شطرنج زبون بیند حریف را پی در پی کشت گوید و او را فرصت ندهد بازی دیگر کند و بازی قایم شود. ( برهان قاطع ) . بم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قام شاه ؛ خود را بلند کردن و بپا خواستن شاه شطرنج و عوض شدن جای او. ( دزی ج 1 ص 717 ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

أعواد الشاه ؛ سواره های شطرنج. ( دزی ج 1 ص 717 ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاه الرقعة ؛ شاه شطرنج. - || مجازاً بزرگ قوم. ( از یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاه استاد ؛ استاد ماهر در هنرخود. ( از فرهنگ نظام ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاه استادکار ؛ استاد ماهر در هنر خود. ( از فرهنگ نظام ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبای شامی ؛ عبا که در شام بافند و از آنجا آورند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- رفیعالشأن ؛ بلندپایه. بلندمرتبه. والامقام.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شامه سلولی ؛ سلولهای حیوانی از چهار قسمت : سیتوپلاسم و سانتروزوم و هسته و چهارمی شامه سلولی از غلظت طبقه بیرونی سیتوپلاسم نتیجه گشته است. پوسته بسیار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شامه گشنیدن ؛ در اغلب تخمها موقعی که اسپرماتوزوئیدی با سیتوپلاسم تماس پیدا کرد شامه مخصوصی که قبلاً وجود نداشت ظاهر میگردد که آن را بنام شامه گشنیدن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نسب شامخ ؛ شریف و عالی نسب. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جبال شامخات و شوامخ ؛ کوه های بلند. ( از منتهی الارب ) : عاقلان را در جهان جائی نماند جز که در کهسارهای شامخات. ناصرخسرو.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شام غربت ؛ طعام شب که بمفلسان و فقرا و مسافران بی نوا دهند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شام کردن ؛ شام خوردن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- نان شام ؛ طعام شب. غذای شب ، چه در تداول عامه نان را بمعنی مطلق طعام بکار برند و گویند رفتیم نان خوردیم یعنی غذا خوردیم و نان شام در اینجا بمعنی طع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی شام خفتن ؛ غذای شب نخوردن : شوم است مرغ وام مر او را مگیر صید بی شام خفته به که چو از وام خورده شام. ناصرخسرو.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شام رمضانی ؛ افطار. طعامی که روزه را بدان گشایند : حضرت عزیزان را قدس اﷲ سره شام رمضانی سیزده جای طلبیده اند. ( انیس الطالبین ص 102 ) .