علی باقری - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست از همه جا کوتاه شدن: دست از همه جا کوتاه شدن: [عامیانه، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست انداختن به روی چیزی: دست انداختن به روی چیزی: [عامیانه، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست اندر کار شدن: دست اندر کار شدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست بالا را گرفتن: دست بالا را گرفتن : [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست بالا کردن: دست بالا کردن: [عامیانه، کنایه ] پی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست بده داشتن: دست بده داشتن: [عامیانه، کنایه ] بخ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست بردار نبودن: دست بردار نبودن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دستبرد زدن: دستبرد زدن: [عامیانه، اصطلاح] دزدید ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست بردن در چیزی: دست بردن در چیزی: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به اب رسانیدن: دست به آب رسانیدن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به جیب: دست به جیب: [عامیانه، کنایه ] بخشند ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به چماق: دست به چماق: [عامیانه، کنایه ] چماق ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به چیزی شدن: دست به چیزی شدن : [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به دامان کسی شدن: دست به دامان کسی شدن : [عامیانه، کن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به دست دادن: دست به دست دادن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به دست کردن: دست به دست کردن : [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به دست گرفتن: دست به دست گرفتن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به دست گشتن: دست به دست گشتن : [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به دست مالیدن: دست به دست مالیدن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به دل کسی گذاشتن: دست به دل کسی گذاشتن: [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست به دهن: دست به دهن: [عامیانه، اصطلاح] کسی ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به دهن رسیدن: دست به دهن رسیدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به روی کسی بلند کردن: دست به روی کسی بلند کردن : [عامیانه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به ریش کشیدن: دست به ریش کشیدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به ریش گرفتن: دست به ریش گرفتن : [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به سر کردن کسی: دست به سر کردن کسی: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به سر و روی چیزی کشیدن: دست به سر و روی چیزی کشیدن: [عامیان ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به سینه ایستادن: دست به سینه ایستادن: [عامیانه، کنای ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به عصا راه رفتن: دست به عصا راه رفتن : [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به فرار کسی خوب بودن: دست به فرار کسی خوب بودن : [عامیانه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به کار نرفتن: دست به کار نرفتن : [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به کیسه شدن: دست به کیسه شدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست به گردن: دست به گردن : [عامیانه، کنایه ] در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست به گریبان شدن: دست به گریبان شدن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست به یقه شدن: دست به یقه شدن: [عامیانه، کنایه ] ن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست پایین را گرفتن: دست پایین را گرفتن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست پیش را گرفتن: دست پیش را گرفتن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست چپ: دستِ چپ : [عامیانه، اصطلاح] سمت چپ.

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست چپ از دست راست ندانستن: دست چپ از دست راست ندانستن: [عامیان ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست چپی: دست چپی: [عامیانه، اصطلاح] از جناح ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست کسی را خواندن: دست کسی را خواندن : [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست خالی برگرداندن: دست خالی برگرداندن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست خالی بودن: دست خالی بودن : [عامیانه، کنایه ] ت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست خدا به همراه: دست خدا به همراه: [عامیانه، اصطلاح] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دستخوش: دست خوش ! : [عامیانه، اصطلاح] آفرین ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست داشتن در کاری: دست داشتن در کاری: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست دستی: دست دستی : [عامیانه، اصطلاح] سرسری، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست دلبر: دستِ دلبر: [عامیانه، اصطلاح] گران ق ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست را بند کردن: دست را بند کردن : [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست راستی: دست راستی: [عامیانه، اصطلاح] از جنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست زیر بال کسی کردن: دست زیر بال کسی کردن: [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست شستن از چیزی: دست شستن از چیزی: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست شما درد نکند: دست شما درد نکند: [عامیانه، اصطلاح] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست شما را می بوسد: دست شما را می بوسد: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست علی به همراه: دست علی به همراه : [عامیانه، اصطلاح ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست فرمان: دست فرمان: [عامیانه، اصطلاح] مهارت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دستک دمبک: دستک دمبک : [عامیانه، اصطلاح] بهانه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستک دمبک دراوردن: دستک دمبک درآوردن : [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی افتادن: دست کسی افتادن: [عامیانه، اصطلاح] گ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی امدن: دست کسی آمدن: [عامیانه، اصطلاح] آگا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی به دهانش رسیدن: دست کسی به دهانش رسیدن: [عامیانه، ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی در کار بودن: دست کسی در کار بودن : [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی را از پشت بستن: دست کسی را از پشت بستن : [عامیانه، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی را پس زدن: دست کسی را پس زدن : [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن: دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن: [ع ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی را بند کردن: دست کسی را بند کردن : [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی را کوتاه کردن: دست کسی را کوتاه کردن : [عامیانه، ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کسی رو شدن: دست کسی رو شدن: [عامیانه، کنایه ] م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست کشیدن از کار: دست کشیدن از کار : [عامیانه، اصطلاح ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست گرفتن کسی: دست گرفتن کسی : [عامیانه، کنایه ] م ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست گرفتن برای کسی: دست گرفتن برای کسی : [عامیانه، کنای ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستگیره خطر: دستگیره ی خطر: [عامیانه، اصطلاح] وس ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستمال ابریشمی: دستمال ابریشمی : [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستمال ابریشمی برداشتن: دستمال ابریشمی برداشتن: [عامیانه، ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستمال به دست: دستمال به دست : [عامیانه، کنایه ] چ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستمال به دست بودن: دستمال به دست بودن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دستمال سفره: دستمال سفره: [عامیانه، اصطلاح] پارچ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستم به دامنت: دستم به دامنت : [عامیانه، کنایه ] ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست من و دامن تو: دست من و دامن تو : [عامیانه، اصطلاح ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست ننه ات درد نکند: دست ننه ات درد نکند: [عامیانه، اصطل ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست و بال کسی تنگ بودن: دست و بال کسی تنگ بودن: [عامیانه، ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست و پا پنبه ای: دست و پا پنبه ای : [عامیانه، اصطلاح ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست و پا توی هم رفتن: دست و پا توی هم رفتن: [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست و پا نمدی: دست و پا نمدی: [عامیانه، اصطلاح] نگ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست و پای خود را جمع کردن: دست و پای خود را جمع کردن: [عامیانه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دست و پای خود را گم کردن: دست و پای خود را گم کردن: [عامیانه، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست و دل کسی به کار نرفتن: دست و دل کسی به کار نرفتن: [عامیانه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست و رو شسته: دست و رو شسته: [عامیانه، اصطلاح] بی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست و رو نشسته: دست و رو نشسته: [عامیانه، اصطلاح] ن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دسته اش را در کردن: دسته اش را در کردن : [عامیانه، کنای ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دسته چاقو نشستن: دسته چاقو نشستن : [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دسته دیزی: دسته دیزی: [عامیانه، اصطلاح] قوم و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دسته راه انداختن: دسته راه انداختن : [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دستی از دور بر اتش داشتن: دستی از دور بر آتش داشتن : [عامیانه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستی به سر و صورت کشیدن: دستی به سر و صورت کشیدن: [عامیانه، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دستی پس دستی پیش: دستی پس، دستی پیش: [عامیانه، ضرب ال ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دست یکی داشتن: دست یکی داشتن: [عامیانه، کنایه ] هم ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دشت کسی را کور کردن: دشت کسی را کور کردن اولین فروش کاسب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دعوا راه انداختن: دعوا راه انداختن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دعوا مرافعه: دعوا مرافعه : [عامیانه، اصطلاح] جنگ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دعوت حق را لبیک گفتن: دعوت حق را لبیک گفتن : [عامیانه، کن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دق دل در اوردن: دق دل در آوردن ( خالی کردن ) : [عام ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دق کش کردن: دق کُش کردن : [عامیانه، کنایه ] سبب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دق مرده: دق مرده : [عامیانه، اصطلاح] گرفتار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دقیانوس: دقیانوس : [عامیانه، اصطلاح] نام یکی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

دقیانوس: دقیانوس : [عامیانه، اصطلاح] نام یکی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دکان کسی را تخته کردن: دکان کسی را تخته کردن : [عامیانه، ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دکان و دستگاه به هم زدن: دکان و دستگاه به هم زدن: [عامیانه، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دکمه را انداختن: دکمه را انداختن: [عامیانه، اصطلاح] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دک و دنده: دک و دنده : [عامیانه، اصطلاح] بالا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دک و دهن: دک و دهن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. دک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل اب شدن برای چیزی: دل آب شدن برای چیزی : [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل اشوبه گرفتن: دل آشوبه گرفتن: [عامیانه، اصطلاح] د ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دلال بازی: دلال بازی: [عامیانه، اصطلاح] به شیو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل امدن: دل آمدن: [عامیانه، اصطلاح] به چیزی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل ای دل کردن: دل ای دل کردن: [عامیانه، کنایه ] آو ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل به دل رفتن: دل به دل رفتن : [عامیانه، کنایه ] د ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل پایین ریختن: دل پایین ریختن: [عامیانه، کنایه ] ت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دلپخت: دلپخت: [عامیانه، اصطلاح] پختن مغر چ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دل پرداشتن: دل پُر داشتن: [عامیانه، کنایه ] کین ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل پر زدن: دل پَر زدن: [عامیانه، کنایه ] بسیار ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل تو ریختن: دل تو ریختن: [عامیانه، کنایه ] مضطر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل توی دل نبودن: دل توی دل نبودن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دلجور: دلجور: [عامیانه، اصطلاح] همدل.

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دلچرک: دلچرک: [عامیانه، اصطلاح] ناخوشایند، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دلچرکی: دلچرکی: [عامیانه، اصطلاح] ناخوشایند ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

از چیزی دلچرکین بودن: از چیزی دلچرکین بودن ؛ آنرا قلباً ن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دل چرکین شدن: دلچرکین شدن ؛ متنفر شدن از چیزی. بد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل خالی کردن: دل خالی کردن : [عامیانه، کنایه ] کی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دلخور بودن: دلخور بودن : [عامیانه، کنایه ] گله ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دلخور شدن از کسی یا از چیزی: دلخور شدن از کسی یا از چیزی ؛ دل تن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دلخور کردن: - دلخور کردن ؛ رنجانیدن. افسرده کرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل دل را خوردن: دل دل را خوردن: [عامیانه، کنایه ] ع ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل را اب کردن: دل را آب کردن: [عامیانه، کنایه ] سخ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل غشه گرفتن: دل غشه گرفتن : [عامیانه، کنایه ] مت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل فرو ریختن: دل فرو ریختن: [عامیانه، کنایه ] سخت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل قرصی: دل قرصی: [عامیانه، اصطلاح] اطمینان.

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل قرصی دادن: دل قرصی دادن: [عامیانه، کنایه ] اطم ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی اب شدن: دل کسی آب شدن: [عامیانه، کنایه ] به ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی برای چیزی لک زدن: دل کسی برای چیزی لک زدن: [عامیانه، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی تاقچه نداشتن: دل کسی تاقچه نداشتن : [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی تو ریختن: دل کسی تو ریختن : [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی خون بودن: دل کسی خون بودن سخت رنجیده بودن، بس ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی را به دست اوردن: دل کسی را به دست آوردن: [عامیانه، ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی را خون کردن: دل کسی را خون کردن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی را زدن: دل کسی را زدن : [عامیانه، کنایه ] س ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی روی دل ادم بودن: دل کسی روی دل آدم بودن: [عامیانه، ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل کسی گرفتن: دل کسی گرفتن: [عامیانه، کنایه ] غمگ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دلنگ و دلنگ: دلنگ و دلنگ : [عامیانه، اصطلاح] صدا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل و جگر چیزی را بیرون اوردن: دل و جگر چیزی را بیرون آوردن: [عامی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دل و جگر: دل و جگر چیزی را بیرون آوردن: [عامی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل و جگر زلیخا: دل و جگر زلیخا: [عامیانه، کنایه ] ت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دلو حاجی میرزا اقاسی: دلو حاجی میرزا آقاسی : [عامیانه، ضر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل و حوصله: دل و حوصله : [عامیانه، اصطلاح] آماد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل و دماغ نماندن برای کسی: دل و دماغ نماندن برای کسی: [عامیانه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دل و دماغ: دل و دماغ نماندن برای کسی: [عامیانه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دل و دماغ نداشتن: دل و دماغ نماندن برای کسی: [عامیانه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل و روده بالا امدن: دل و روده بالا آمدن: [عامیانه، کنای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دل و روده: دل و روده بالا آمدن: [عامیانه، کنای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دل و روده دراوردن: دل و روده ی چیزی را در آوردن اجزای ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل و روده ی چیزی را در اوردن: دل و روده ی چیزی را در آوردن [عامیا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل و قلوه: دل و قلوه : [عامیانه، اصطلاح] احشای ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دل و قلوه ای: دل و قلوه ای: [عامیانه، اصطلاح] کسی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دله بازی: دله بازی: [عامیانه، اصطلاح] رفتار آ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دله دزدی: دله دزدی : [عامیانه، اصطلاح] عمل دل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دله کاری: دله کاری : [عامیانه، اصطلاح] پرداخت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دلی دلی: دلِی دلِی: [عامیانه، اصطلاح] حاشا، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دمار از کسی دراوردن: دمار از کسی درآوردن: [عامیانه، کنای ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دماغ تیز داشتن: دماغ تیز داشتن: [عامیانه، کنایه ] ش ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دماغ چاق بودن: دماغ چاق بودن : [عامیانه، کنایه ] س ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دماغ چاقی: دماغ چاقی: [عامیانه، اصطلاح] احوال ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دماغ خشکی: دماغ خشکی : [عامیانه، اصطلاح] بی مغ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دماغ را بالا کشیدن: دماغ را بالا کشیدن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دماغ سوختگی: دماغ سوختگی: [عامیانه، اصطلاح] خجال ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دماغ سوخته شدن: دماغ سوخته شدن: [عامیانه، کنایه ] ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دماغ کسی چاق بودن: دماغ کسی چاق بودن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دماغ کسی راسوزاندن: دماغ کسی را سوزاندن : [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دماغ گنده: دماغ گنده : [عامیانه، اصطلاح] ثروتم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دمامه: دمامه : [عامیانه، اصطلاح] زن خشن، ز ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دمب چیزی را چسبیدن: دَمب چیزی را چسبیدن: [عامیانه، کنای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دمبکی: دمبکی : [عامیانه، اصطلاح] دمبک زن، ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم به خمره زدن: دم به خمره زدن: [عامیانه، کنایه ] ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم به دست دادن: دُم به دست دادن : [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم به ساعت: دم به ساعت: [عامیانه، اصطلاح] هر سا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم پر کسی رفتن: دَم ِ پَر کسی رفتن: [عامیانه، کنایه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم پهن: دَم پهن : [عامیانه، اصطلاح] نوعی ان ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم توی پا گرفتن: دُم توی پا گرفتن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم توی تاقچه گذاشتن: دُم توی تاقچه گذاشتن : [عامیانه، کن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم حجله کشتن گربه: دم حجله کشتن گربه : [عامیانه، ضرب ا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

گربه: دم حجله کشتن گربه : [عامیانه، ضرب ا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم خروس از استین کسی پیدا بودن: دم خروس از آستین کسی پیدا بودن: [عا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم خروس در دست داشتن: دم خروس در دست داشتن: [عامیانه، کنا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم خود را روی کول گذاشتن: دم خود را روی کول گذاشتن : [عامیانه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دم سیاه: دُم سیاه: [عامیانه، اصطلاح] نوع مرغ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم سیخ شدن: دُم سیخ شدن: [عامیانه، کنایه ] سقط ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم سیخ کردن: دُم سیخ کردن: [عامیانه، کنایه ] نگا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم علم کردن: دُم عَلم کردن: [عامیانه، کنایه ] اظ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم کار گرفتن: دم کار گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] به ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

دم کسی را توی بشقاب گذاشتن: دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن : [عامی ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

دم کسی را دیدن: دَم کسی را دیدن: [عامیانه، کنایه ] ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های علی باقری