پیشنهادهای سید علیرضا سید خلیلی (٢٧)
آب زیرکاهانه. زیرکی و زیر آبی حرکت زدن. . .
خلاف جهت رود حرکت کردن. ناهماهنگ بود.
خوب و بد رو با هم از دست دادن. تر و خشک رو با هم سوروندن
از . . . استفاده کن/ لذتش ببر. بفرمائید. . .
جسارت. زبان تند و هتاکانه
آدم بد قلق/تفلون/نچسب
Hold sb in contempt : یعنی کسی رو تحقیر کردن
با یک کاری حال کردن/لذت بردن Take delight in sth از یه چیزی خوشحال شدن و لذت بردن.
به معنای خودمونی و غیر رسمی در زبان فارسی یعنی آدم فروشی کردن
بطور کلی. جمعا. روی هم رفته. اکثرا و. . .
در اغلب اوقات
آخِر کار پایان چیزی بعضیا In the end رو با At the end اشتباه میگیرن. In the end برای سرانجام یک قضیه بکار میره. درحالی که At the end برای انتها ...
Assume یعنی حدس زدن، فکر کردن بد نیست بدونیم که وقتی این کلمه با کلماتی همچون Leadership و Responsibility همراه باشه، معنی به عهده گرفتن رهبری و ی ...
یعنی مشکل. ایراد. حتی یعنی بدی تنها بدی این مداد این هستش که. . . در کانتکست ببینیم: The only drawback of the car is its gear lever. تنها عیب ...
to work very hard for a long period of time دفنیشن لانگمن معنی : سخت کار کردن
مایه ی افتخار
از این به بعد یک جمله ی جایگزین هم بلد باشید خوبه: From now on
به سمت جلو به بعد مثلا: From now onward =From now on از این به بعد
خود این کلمه یعنی بالاترین حد حالا حد چیزی؟ مثلا: The utmost importance of sth The utmost care of sth The utmost respect به ترتیب یعنی بالاتری ...
یکدل و یک جهت
به هر حال. در هر صورت. مثلا ما در فارسی میگیم: چه حالم خوب باشه چه بد، نگاهم به خداست . در انگلیسی بخوایم یک مثال خوب داشته باشیم: Whether I'm ...
معنی این کلمه بستگی به جمله و متن داره. به طور کلی به معنای اصلی، اساسی و بنیادی است . برای مثال: I'm an integral part of the team من عضو اصلی این ...
این کلمه دو تا الگو داره: یکی: On sb's behalf و یکی هم: On behalf of sb برای مثال: I will do the assignment on your behalf. بجای تو این تکلیف ...
الگو هاش اینه: On behalf of somebody On sb's behalf برای مثال: I will do the assignment on your behalf به جای تو در این امتحان شرکت میکنم.
PA مخفف Personal assistant هست به معنای دستیار شخصی
از کاری استعفا دادن و ( به کارفرما ) اطلاع دادن.
یادداشت برداری کردن صورت جلسه کردن