پیشنهادهای میم هِ (٤٠)
حقوق نفت
به اصطلاح
عرف عام
ابتدای امر
در حقوق: اهلیت
گاهی معنی "یادآوری کردن" هم میده.
با مساهله
it means "human life in being" or in Farsi آدمیاد
homicide: قتل ( غیرعمد یا مثلا قتل در نتیجه دفاع مشروع و. . . ) murder: قتل عمد
مثال : inchoate offences: جرایم عقیم
غفلت
تنبیهی و بازدارنده
شاخصه اصلی
تخلف عمومی
اذعان و اعتراف شده
دوباره اجاره دادن
توی حقوق وقتی کاربرد داره که یه قرارداد به علتی که نمیشه جلوشو گرفت غیر قابل اجرا میشه. درواقع قوه قهریه میاد و نمیذاره اجرا بشه حالا به انحای مختلف. ...
تلطیف شده, از شدت چیزی کاستن
حقوقی: انحلال مثال: our contract has been discharged by performance : قرارداد ما به وسیله اجرا ( ی تعهدات ) منحل شد ( منظور این است که قرار داد به پا ...
انفرادی
نهایت حسن نیت
مثال: it seems plain. . .
بیش از حد تاکید شده
مثال حقوقی: disposition of land
بی اعتبار, چیزی که اعتبارش گرفته شده ( قبلا اعتبار داشته )
معاف کننده, مستثنی کننده
فروکش کردن آب دریا یا دریاچه ( جزر )
فروکش کرد. مثال: when the tide ebbed ( وقتی که مَدّ فروکش کرد. )
اسکله , لنگرگاه کشتی
تلویحی
در مقابل conditions به کار میره
تقبل کردن
ترجمه حقوقی: جایز ( قابل فسخ )
برخوردار بودن / صاحب بودن / داشتن مثال: he laready possessed a large number of such clothes
دبه در آوردن
به امانت گذاشته شده
واضح صاف و ساده معنی ساده
تبلیغ اغراق آمیز
ادعا کردن
فروع