lodged

جمله های نمونه

1. the family lodged over a bakery
آن خانواده بالای دکان نانوایی مسکن گزید.

2. the defendant then lodged an appeal
آنگاه خوانده،تقاضای فرجام کرد.

3. the bone which was lodged in her throat
استخوانی که در گلویش گیر کرده بود

4. the event had been lodged in his memory
آن رویداد در خاطره اش جایگزین شده بود.

5. we found two bullets lodged in the table
دو گلوله پیدا کردیم که در میز فرو رفته بود.

6. they collected the rent and lodged it in the bank
آنها اجاره ها را گرد آوری کردند و به بانک سپردند.

7. a traditional family with formal authority lodged in the father
یک خانواده ی سنتی که پدر اختیار دار رسمی آن بود

8. the soul may be considered an emanation of divinity lodged in man
می توان پنداشت که روح تجلی خداوند در بشر است.

پیشنهاد کاربران

به امانت گذاشته شده
Fixed or stuck in something
گیر کرده
مسطح شده با باد یا باران ( مزارع )
ثبت شده، نهادینه شده، قرار داده شده، موجود
قرار گرفته

بپرس