پیشنهادهای تهمورث (٣٣٥)
بن پاره: عنصر. بن پاره های چهارگانه: العناصر الاربعة. بن پاره: جزء اصلی، بخش بنیادین یک چیزی، پاره ای که ریشه ای و بنی است. پارسی توان واژه ساز ...
عنصر: بن پاره. بن پاره: جزء ریشه ای، بخش اصلی یک چیز. پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )
درود بر استاد خردمند، �محسن نقدی�. بزرگوار، من دارم یک نبیگی ( کتابی ) را از زبان تازی به زبان پارسی ترجمانی می کنم به نام شرح الهدایة الاثیریة. ...
منبع: خاستگاه. منبع سخن شما چه است: خاستگاه سخن شما چه است؟ پارسی را پاس بداریم: )
بن مایه: عنصر.
درود بر همگی: ) تهیگی: خلأ. تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن ...
درود بر همگی: ) تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن از چیزهای بی ...
درود بر همگی: ) تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن از چیزهای بی ...
درود بر همگی: ) تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن از چیزهای بی ...
درود بر همگی: ) تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن از چیزهای بی ...
درود بر همگی: ) تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن از چیزهای بی ...
درود بر همگی: ) تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن از چیزهای بی ...
درود بر همگی: ) تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن از چیزهای بی ...
درود بر همگی: ) تهی بودن، تهی شدن: خُلُوّ. تهی کردن: تخلیه. تهی بودنش از چیزهای بیرونین: خُلُوُّهُ عن الأمور الخارجیّة. تهی شدن تن از چیزهای بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
اگر به خود واگذاشته بشود: لو خُلِّیَ و نفسَه، لو خُلِّیَ و طبعَه. این دانش واژه ( اصطلاح ) زمانی بکارمی رود که می خواهیم تنها به خود چیزی بنگریم بی ...
مطابق: همخوان، هماهنگ. پارسی را پاس بداریم.
عنصر: بن مایه، آخشیگ، گوهر، گوهره، مایه، درون ساخت و. . . پارسی را پاس بداریم. . .
برهم نِهی: انطباق. نهاده شدن بر: الانطباق علی. نهاده شده بر: المُنطبِق علی. نهاده شدن هر یک بر دیگری: انطباق اَحدهما علی الآخر. پارسی را پاس بد ...
برهم نِهی: انطباق. نهاده شدن بر: الانطباق علی. نهاده شده بر: المُنطبِق علی. نهاده شدن هر یک بر دیگری: انطباق اَحدهما علی الآخر. پارسی را پاس بد ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان: اگره: شرط. ( اگر ه ) اگریک: شرطی. ( اگر یک ) اگردار: ...
ثخین یک واژه ی تازی است، برابرواژه ی پارسیش می شود: ستبر. پارسی را پاس بداریم.
درود بر دوستان من خودم نوشتارهایی را از زبان تازی به پارسی ترجمانی می کنم و همواره دیده ام که به جای واژه ی ( مسافت ) ، می توان واژه ی ( راه ) را نیز ...
همه شب: تمام شب، همه ی شب.
پیشگذارده: مقدمه. پیشگذارده ی کهین: مقدمه ی صغری. پیشگذاده ی مهین: مقدمه ی کبری. پیشگذارده ی گواه: مقدمه ی حجّت. پیشگذارده ی درست: مقدمه ی صحیح. ...
پیشگذارده: مقدمه. پیشگذارده ی کهین: مقدمه ی صغری. پیشگذاده ی مهین: مقدمه ی کبری. پیشگذارده ی گواه: مقدمه ی حجّت. پیشگذارده ی درست: مقدمه ی صحیح. ...
پیشگذارده: مقدمه. پیشگذارده ی کهین: مقدمه ی صغری. پیشگذاده ی مهین: مقدمه ی کبری. پیشگذارده ی گواه: مقدمه ی حجّت. پیشگذارده ی درست: مقدمه ی صحیح. ...
پیشگذارده: مقدمه. پیشگذارده ی کهین: مقدمه ی صغری. پیشگذاده ی مهین: مقدمه ی کبری. پیشگذارده ی گواه: مقدمه ی حجّت. پیشگذارده ی درست: مقدمه ی صحیح. ...
مقدمه: پیشگفتار، پیشگفت، پیشگذارده، دیباچه و. . . پارسی را پاس بداریم: )
برآیند: نتیجه، حاصل. پارسی را پاس بداریم. . .
چرایی: علت. چرایی مند: معلول، علت دار. چرایی کنندگیک: العلة الفاعلیة. چرایی انگیزگیک: العلة الغائیة. چرایی مایگیک: العلة المادّیة. چرایی چهرگیک ...
چرایی: علت. چرایی مند: معلول، علت دار. چرایی کنندگیک: العلة الفاعلیة. چرایی انگیزگیک: العلة الغائیة. چرایی مایگیک: العلة المادّیة. چرایی چهرگیک ...
چرایی: علت. چرایی مند: معلول، علت دار. چرایی کنندگیک: العلة الفاعلیة. چرایی انگیزگیک: العلة الغائیة. چرایی مایگیک: العلة المادّیة. چرایی چهرگیک ...