پیشنهادهای David (٤٧)
درس گرفتن، آموختن، یادگرفتن He is taking piano lessons او دارد درسهای پیانو می آموزد. او دارد پیانو یاد می گیرد.
آزمون/ امتحان دادن He has to take an exam on Friday او باید در روز جمعه امتحان بدهد.
آزمون/ امتحان دادن She's going to take a driving test next week او قصد دارد هفته آینده یک امتحان رانندگی بدهد.
مرخصی یک روزه گرفتن
Swelling with pride سرشار از غرور و افتخار، مملو از غرور و افتخار، غرق در غرور و افتخار As bob went on stage to receive his medal you could see his ...
سرشار، مملو Swelling with سرشار از، مملو از Swelling with pride سرشار از غرور و افتخار، مملو از غرور و افتخار
Swelling with سرشار از، مملو از
علوم قانونی ( به انگلیسی: Forensic science ) به معنای به کارگیری علوم مختلف به ویژه پزشکی و زیست شناسی در قوانین جنایی و مدنی است که عمدتاً در موارد ...
موظف به
تخلیۀ ذِهنی، وقفۀ موقتِ ذِهنی، ناتوانیِ موقت در استدلال [ اصطلاحِ رایج در زبان فارسی: حضورِ ذِهن نداشتن] ( وقتی ذهن برایِ یک مدت زمان کوتاه اطلاعات ...
موعد He had to go to the meeting earlier than expected او مجبور بود زودتر از موعد به جلسه برود.
So look برای جلب توجه مخاطب/ مخاطبان در آغاز کلام قرار میگیرد و برابر است با: این گونه/ این طور/ بدینسان/ این جوری. . . . . بنگرید به چی این گونه ب ...
Happen to verb به طورِ اتفاقی/ دستِ بَر قضا/ بَر حسبِ اتفاق/ اتفاقاً معنیِ فعل برای مثال: She happens to be my sister او دستِ بَر قضا خواهرم است. ...
Give away یک فعلِ دو جزیی یا دو کلمه ای است، به معنایِ: دور دادن، به دور دادن. کنایه از بدونِ دریافت وجه چیزی را برای همیشه به کسی دادن وُ از خود دور ...
Very next همان بعدی The very next day همان روزِ بعدی، فردایِ همان روز I gave you my heart, but the very next day, you gave it away
همان روزِ بعد
( با دست یا بازو ) گرفتن= حفظ کردن، نگه داشتن، در آغوش/بغل گرفتن I'd want to hold you just for a while میخواستم برای یه مدت/ یه کمی بغلت کنم. تو رو ...
دریاچهٔ طَبَریه که دریاچهٔ جَلیل ( دریاچهٔ گلیل ) هم نامیده شده، یک دریاچهٔ آب شیرین است که تا قبل از سال ۱۹۶۷ و جنگ شش روزه به همراه بلندی های جولان ...
پِریا اِصطلاحی بود که عمدتاً در دوره روم اولیه برای بخشی از ماوراءالنهر باستان استفاده می شد و به طور گسترده در شرقِ یَهودیه و سامِرِه در سمتِ غربیِ ...
ایدومِئا = Idumea که به نام اِدوم = Edom نیز شناخته می شود، منطقه ای با اهمیتِ تاریخی است که در کتاب مقدس آمده است. این شهر در جنوبِ یهودای باستان قر ...
Spelling and Usage: “Extension” is the correct spelling and is widely recognized in English. “Extention” is a misspelling and incorrect usage. Meanin ...
autta=out of بیرون از، بیرونِ، خارج از، خارجِ
" آیدا یک نام برای دختران است که در خط لاتین به صورت های Ada و Aeeda و Aida و Aide و Aidee و Ade، Ajda و Ayeda و Ayda و Ayeeda و Ida و Ieeda و Ieta ...
پیازِ مغز، پُلِ مَغز، بَصَل النُخاع، نخاع مستطیل یا مِدولا ( به انگلیسی: medulla oblongata ) : پیازِ مَغز بخشی از ساقۀ مَغز است که قِشرِ مَغز را با ن ...
اُفتادَن وُ مُردَن. دَر حالَتِ خَشم وَ بِه صورَتِ اَمری بَیان کَردَن، می شَوَد: بیاُفت بِمیر بابا! بَرابَر با: بِرو بِمیر! دَر زَبانِ رایِجِ ما.
وَقتی بِه حالَتِ اَمری وَ با جِدیَّت بَیان می شَوَد، بِه مَعنایِ: حُدّ وُ مَرزِت رو بِدون. اَست.
پاک کَردَن. شُمارِه ام را پاک کُن. Lose my number
نافعال، غیرِ فعال؛ دروغکی خود را به خواب زده؛ مثلاً خُفتِه lying asleep or as if asleep; inactive, as in sleep در حالت استراحت یا عدم فعالیت؛ غیرفعال ...
کیف قاپی
شلوغ پلوغ
آقای سید محراب میرکریمی درست بیان کرده اند. و معادل فارسی Not at all در تعارف میشود: اصلا قابلی نداره. / به هیچ وجه ذکرش نکن.
[در مورد زمان به ویژه در محاوره آمریکایی] خیلی، زیاد، یک عالم ما باید خیلی به عقب برگردیم به ۱۹۰۸. We have to go way back to 1908 این چای خیلی گرمه. ...
[در بیرون از ذهن]متجلی شدن، روی دادن، پدیدار شدن، محَقَق شدن
مُداوم، به طور پیوسته Discipline when practiced consistently becomes ingrained in your character
سویِ . . . رفتن= . . . شدن Everybody gone bad همه سوی بدی رفته اند. = همه بد شده اند.
کَله خر، احمق، متحجر
طرحِ برلیان، مانندِ برلیان، به شکلِ برلیان
هَر یِک روزِ هَر روز ( را ) مثال: Do you know how they make it though each and every day? 1 میدونی اونها تمامِ هِر یِک روزِ هَر روز رو چه طوری سَر م ...
عامیانه: توده خاکستری/ مخ تو مخ in the gray
در پخت و پز به مفهومِ : تَنوری، هم هست.
در محاوره اراذل به مفهومِ: گاو، گاو شیرده، غول، گُنده بَک به کار می رود.
کم، کمی، چند، چندی، چندتا، چندتایی، معدود، یک تعداد =Few= A few گرچه هر دو بر میزان یا مقدار و یا تعداد 《کَم》 دلالت دارند، اما few بر ناکافی بودن و ...
دکمه قابلمه ای درست است و نه قزن قفلی.
[در آشپزی] اَلک کردن
پُشت سَر ( جا ) گذاشتن، به حال خود وانهادن، بیرون از ذهن گذاشتن،
این یک اصطلاح کوچه بازاری و ناپسند است ( slang ) وبسته به این که در چه ساختاری و برای چه منظوری به کار رود، معنی های زیر را پیدا میکند: سوراخ کون، گش ...
هزینه کردن، برای . . . هزینه کردن خانواده ام برای یک دوچرخه نمیتوانندهزینه کنند. = خانواده ام توان پرداخت هزینه ( خرید ) یک دوچرخه را ندارند. My fa ...