تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دختر داف سیا ه پوست

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Jit = Juvenile In Training A young gangster It is often used to refer to young thugs or punky kids. جوانِ تازه کار ( معمولا برای اشاره به افراد جوان ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

brownish red The color mahogany is a brownish red that manifests as deep orange.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

someone that you think is not worth respecting or paying attention to, especially because they are small or young

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A junk journal is� a handmade book filled with personal and recycled materials to store memories and ideas. the pages of a junk journal are filled ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاحی است که برای تبریک تولد استفاده میشود و به معنای "عمر طولانی برایت آرزو میکنم" است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی لباس بلند مردانه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست درازی تجاوز و تخطی کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

《 Salvage 》 to save something from an accident or bad situation in which other things have already been damaged, destroyed, or lost.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

《 hyperpigmentation 》 a common condition that makes some areas of the skin darker than others. بروز لک های پوستی به علت تولید بیش از حد رنگدانه در ق ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١١

《 Embody 》 1 ) مجسم کردن، تجسم بخشیدن 2 ) تجلی بخشیدن، به نمایش گزاشتن 3 ) مظهر چیزی بودن 4 ) در بر گرفتن، جای دادن، گنجاندن 5 ) واقعیت بخشیدن، عینیت ...

پیشنهاد
٠

حامل خبر بدی بودن

پیشنهاد
٠

حامل خبر خوبی بودن "خوش خبر" بودن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 ) کلمۀ خطاب " اى شاه" 2 ) شایسته و سزاوار

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Slow and unskilful driver راننده ی مبتدی که آهسته رانندگی میکند

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A person who knows a lot about a subject, but has little or no experience or real understanding of it. کسی که اطلاعات زیادی در یک زمینه دارد ولی تاب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیام رسان/پیک موتوری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بد جور خیلی بد ناجور چجووورم

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

An action that causes deep offense to a believer — like burning a religious text. توهین و بی احترامی به مقدسات و باور های افراد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

involving or committing sacrilege. extremely disrespectful towards something considered sacred. از sacrilege میاد، یعنی کسی که به مقدسات توهین و بی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجرم متجاهر خلافکار بدنام

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The most important or main problem. مشکل اصلی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

selling or purchasing products or services from/to a company. روابط تجاری

پیشنهاد
٠

to accept the results of one's actions. پذیرفتن و کنار آمدن با پیامد، عواقب یا نتیجه عملی که اتفاق افتاده ( کنار اومدن با اتفاق بدی که افتاده و کار ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

LSD = a powerful �hallucinogenic drug ال اس دی یکی از مواد روانگردان است که باعث توهم دیداری و شنیداری شدید می شود. مصرف LSD وابستگی روانی شدیدی ایجا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

USD = United States dollar official currency of the United States of America. دلار آمریکایی/ واحد پول آمریکا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمایز داشتن/متمایز کردن/تفاوت قائل شدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

a person usually refers to an action or event that they use to evaluate someone. If the person responds in a way acceptable to the tester, they are s ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

to lose interest or become less urgent - از دست دادن علاقه، از بین رفتن انگیزه، از تب و تاب افتادن - کمتر شدن فوریت انجام کاری، کم اهمیت شدن - از ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم یه برند لوکس و گرون قیمت ساعت و جواهرِ که مال کشور فرانسه ست.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

make a great deal of noise, especially through cheering. سر و صدای زیاد به پا کردن ( معمولاً از روی شادی و خوشحالی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Synonyms : Burn gown Burn to a crisp Burn to a cinder

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Burn/reduce to ashes : to completely destroy ( something ) by burning. کاملاً سوختن/خاکستر شدن/ در اثر آتش نابود شدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم فنی/همه فن حریف کسی که از پس تعمیر کردن اشیاء و راست و ریست کردن کار ها برمیاد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Examples: 1 ) The experience left her an emotional wreck. 2 ) I began to hear rumours about him and other women. I became an emotional wreck. 3 ) I ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

bury the hatchet = end a conflict and become friendly. کدورت ها را کنار گذاشتن/سنگ ها را وا کندن ( معنای لفظی این عبارت " دفن کردن تبر" است که اش ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

it suddenly starts to rain very heavily. باران شدید ناگهانی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٥

Throw/pour money down the drain پول رو ریختن تو جوب کنایه از حیف و میل کردن پول، استفاده نادرست از پول مثال: The man is pouring money down the drain ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

tough sledding = Difficult work or progress کار یا پیشرفت سخت و کند ( کلمه sled به معنی سورتمه هست؛ در واقع معنای لفظی این اصطلاح میشه به "سختی سُر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

a choice that individuals make once they have all the information related to the decision topic. تصمیم درست ، عاقلانه و حساب شده انتخابی که بر اساس ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

to try to do something which is very difficult or advanced before you have made sure that you can successfully achieve something simpler. اول باید ا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتفاق نظر/وجه مشترک/تفاهم/هم نظری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

to refuse to think about unpleasant facts, although they will have an influence on your situation. مثل کبک سر در برف فرو بردن/ نادیده گرفتن مشکلات م ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ریسک کردن، دست به خطر زدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

used to suggest that two things are too different to exist alongside each other. هرگز کنایه از این است که دو چیز آنقدر متفاوت هستند که غیر ممکن است ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

Cut someone a slack= to not judge someone as severely as you usually would because they are having problems at the present time سخت نگرفتن به کسی/ م ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

طبیعی جلوه کن/ عادی باش /دستپاچه نشو/ با خونسردی برخورد کن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

in very good health or condition. صحیح و سالم بودن، در شرایط خوب جسمانی بودن، در شرایط خوبی بودن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

این اصطلاح اشتباهه و وجود نداره🛑 درستش هست: in fine fettle ✅

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

make you suddenly remember something وقتی چیزی باعث به یاد آوردن خاطرات شما میشود