پیشنهادهای Muhammad Hadi Jafari (٣٨)
( کسی ) از کسی/چیزی خوش اش آمدن
طرحدار رنگی
وجدانتون اجازه نده کاری رو انجام بدید چون اون کار کسی رو ناراحت می کنه
be very affected or upset by sth that sb has said or done
اونقدر ها که به نظر می رسه، عصبانی یا پرخاشگر نیست. یعنی ظاهرش غلط اندازه
این یک اصطلاح رسمیه، یعنی مطمئن باشید که . . .
به موضوعی حساس بودن
تبلیغات رسانه ای publicity مترادف
از لحاظ زمانی به ترتیب زمانی
عکس پس زمینه ویندوز
/kweɪnt/ attractive in an unusual or old - fashioned way عجیب و غریب؛ جالب ( توجه ) ، قشنگ quaint old customs عجیب و غریب a quaint seaside village ...
health benefits سودمند برای سلامت
سودمند برای سلامت
be spoilt for choice ( British English ) to have such a lot of things to choose from that it is very difficult to make a decision
موی جلوی گوش
خیلی آسان گرفتن به کسی، لوس کردن، پررو کردن
in doing so = در همین حین by doing so = در نتیجه
1. تعهد، وفاداری 2. گشایش، افتتاحیه 3. اهدا، تقدیم نامه، اهدائیه
at a time separately or in groups of two, three, etc. on each occasion به نوبت، نوبتی، دانه دانه، یکی یکی هر بار، هردفعه We had to go and see the pr ...
/ˌwel ˈraʊndɪd/ adj. 1. having a variety of experiences and abilities and a fully developed personality کارآزموده، همه فن حریف well - rounded indivi ...
/ˌwel ɪnˈfɔːrmd/ adj. having or showing knowledge or information about many subjects or about one particular subject ( شخص ) آگاه، خبره، وارد، مطل ...
دارای تحصیلات عالی
با ادب، با تربیت، با نزاکت، مودب
( شخص ) متعادل، سالم، معقول
متواضعانه
خود ستایانه، حاکی از خود ستایی be self - congratulatory از خود متشکر بودن
بفهمی شوکه میشی
/ˈklʌmzi/ ( comparative clumsier, superlative clumsiest ) 1● ( of people and animals ) moving or doing things in a way that is not smooth or ste ...
to be in a situation that you enjoy, because you are good at it doing what you are good at and enjoy در موقعیت خوب و راحتی قرار داشتن بخاطر مهارت د ...
see someone or something for the first time چشمتان به کسی یا چیزی افتادن ( برای اولین بار )
feel afraid and a little exited about something
سوار ( بر ) یک کشتی بودن ( در شرایط یکسان و با مشکل/مشکلات مشابه )
رجوع شود به to be in the same boat
begin to live a stable life in one place مستقر شدن، جاگیر شدن
traveling; moving from one place to another در سفر بودن/در مسیر بودن
be very happy توی آسمونا سیر کردن، خیلی خوشحال بودن
set your ˈheart on something | have your heart ˈset on something to want something very much • They’ve set their heart on a house in the country.
رفتن به . . . ، رسیدن به . . .