پیشنهادهای farhad (٤٨٩)
در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد تنقیه هم گفته میشود
پِرهَن درگویش یزدی همان پیراهن است .
تُفِ سَرِ بالا در گویش یزدی یعنی کاری یا عملی که انعکاس منفی آن به خود آدم بر میگرده . مثلا شخصی فرزندش کار خطایی کرده واون شخص نمیتونه گلایه فرزندش ...
خاروعار در گویش یزدی یعنی زشت وبدترکیب = بیقواره
دُشوِل در گویش یزدی یعنی غده های موجود در گوشت که غیر ماکول ( خوردنی نیست ) و خوراک سگ وگربه است
دونَه دَر رِخ اصطلاحی در گویش یزدی یعنی بیرون ریختن دانه های پوستی / جلدی مثلا اگر یک یزدی شنیدید که میگوید فلانی تَنِش دونَه دَر رِخته یعنی فلانی بد ...
واژه زیرجامه معادل اصطلاح یزدی آن زیجیمه میباشد
زیجیمَه در گویش یزدی یعنی زیرجامه = زیرشلواری
نشیمن گاه اصطلاح یزدی آن شَغَس میباشد
شَغَس در گویش یزدی یعنی نشیمن گاه
نِشِسگاه در گویش یزدی همان نشیمن گاه است =مقعد
نَمِسود اصطلاحی است در گویش یزدی یعنی نمی سایید
ثُبات در اصطلاح یزدی کسالتی است که پس از خوردن غذاهایی که به سردی معروفند، پیدا می شود / دردی که ناشی از خوردن سردی است. مثلا: یتا چایی نبات سف بخور ...
زِپِرتی واژه ایست که در گویش یزد بسیار مرسوم است زپرتی واژه ای است که یزدی ها فراوان بکار میبرند. این واژه روسی Zeperti به معنی زندانی است و استفاد ...
خارِآدُر در گویش یزدی نوعی گیاه خاردار، گیاه خارشتر است
جانَمازاُوکَشیدَن در گویش یزدی کنایه از تظاهر به پاکدامنی، عفّت و درستکاری/کنایه از ریاکاری، به دروغ خود را پرهیزکار و مؤمن نشان دادن، تظاهر به پاکی.
خاطیری یک اصطلاح یزدی است و به معنای به خاطر اینکه، به این دلیل که
سَرُک کَشیدن درگویش یزدی یعنی دزدکی به جایی نگاه کردن . پنهانی از بالای دیوار یا از لای در نگریستن
آسَّه پِتُک در گویش یزدی یعنی پنهانی . یواشکی آیا می دونید " آسَّه پِتُک " یعنی چه؟ وقتی یک نفر کاری را بی سرو صدا و یواشکی انجام بدهد می گویند فلان ...
نامیزون در گویش یزدی یعنی بهم ریخته . نامرتب . ناجور . نامناسب در گویش یزدی وقتی یک نفر حالت به هم ریخته، نامرتب و ناجور داشته باشد به او می گویند"ن ...
اَلَه وَله در گویش یزدی یعنی شگفت آور ، متعجب ، همان گردشدن چشم است اگر در حال گفتگو با یک یزدی شنیدید او گفت: چشام داره اله وله مره . . . ! اصلا تع ...
بَسکی یک اصطلاح در گویش یزدی است بَسْکی یا [b�ski] در لهجه یزد به معنی بس که، آن قدر که، تا آن حد که می دهد. مثلا: اکبرآقا تا حالا جریمه نشدن، بَس ...
تُورُسیده یه اصطلاح یزدی است =ازهم گسیخته =ازبین رفته اگر یک یزدی زمانی از کلمه " تورسیده" استفاده کرد، تعجب نکنید! این کلمه معنی از هم گسیخته و از ...
پیزی درگویش یزدی = پِن =مقعد
پِن در گویش یزدی یعنی مقعد= پیزی
پِن گُشاد در گویش یزدی یعنی ادم تنبل و تن پرور ( پِن = مقعد درگویش یزدی )
پُرسَه با ضمه ( پ ) در گویش یزدی به مراسم ختم درگذشتگان گفته میشود . واین گویش همچنان مرسوم است
شتر دیدی ندید ( مراجعه شود به تاریخچه داستان ) اگر کسی از رازی باخبر شود و افشای آن ممکن است که به خود او هم آسیب بزند ضرب المثل شتر دیدی ندید را بر ...
معانی مَثَل موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش می بست ۱ - برای حل کردن یک مشکل کوچک، مشکل بزرگتر ایجاد کردن. ۲ - این مثل در مورد کسانی به کار می رود ...
هرکه بامش بیش، برفش بیشتر این ضرب المثل را معمولا در مورد افرادی به کار می برند که به لحاظ مکنت، جایگاه و مقام مادی و معنوی در مکان رفیعی باشند. آن ه ...
فکر نان کن که خربزه آب است داستان ضرب المثل فکر نان کن که خربزه آب است: در روزگاران قدیم دو دوست بودند که کارشان خشتمالی بود . از صبح تا شب برای دی ...
معنی ضرب المثل هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم می شینه: هرکس به کار خطرناک و اشتباه دست میزند باید ضرر و خسارت و ناراحتی اش را هم تحمل کند.
لقمه بزرگتر از دهانش برداشته کنایه از فردی دارد که کاری را پذیرفته که از عهده اش بر نمی آید وخودش را دچار درد سر میکند
گُندَه گوزی در گویش یزدی . . کنایه از فردی دارد که با بی پولی و دست خالی بلند پروازی کرده وبخواهد کار بزرگی انجام دهد /آدم تهیدستی که خواهش ها و انتظ ...
شکم گرسنه وگوز فندقی. . کنایه از فردی دارد که با بی پولی و دست خالی بلند پروازی کرده وبخواهد کار بزرگی انجام دهد /آدم تهیدستی که خواهش ها و انتظارات ...
کنایه از چیز بسیار عجیب/غیر منتظره بودن چیزی
خر کیف شدن ( غیرمودّبانه ) یعنی خوشحال وسر حال شدن /به وجد آمدن /ذوق کردن زیاد
عشق دنیارا کردن /بسبار لذت بردن /غرق در شادی شدن /خوشبخت بودن
عَرش را سِیر کردن /طی کردن یعنی در اوج شادی و خوشحالی بودن
سَرِ خر را کج کردن کنایه از اینکه مسیر خود یا دیگران را تغییر دادن
کلاه خودا به آسمان /هوا انداختن یعنی خوشحال شدن /شادی کردن /ذوق کردن
شکیبایی - صبر شکیبایی کردن وخاموش ماندن/ دربرابر چیزی تاب آوردن
خودرا گرفتن =فخر فروختن/ افاده فروختن / ناز وتکبر کردن
زیر سر کسی بلند شدن یعنی با کسی جز همسر خودرابطه داشتن/یا رابطه برقرار کردن
هوا بَرِش /وَرِش داشته کنایه از کسی که دستخوش غرور بیجا شده و خود را مهم میپندارد
سَرِ خر ( توهین آمیز ) / مزاحم /کسی که حضورش در جایی دیگران را آزار میدهد
سماق مکیدن یعنی بیهوده انتظار کشیده - در حسرت چیزی بودن - کار بی حاصل
پاپوش دوختن =توطئه کردن - پرونده سازی کردن بر علیه کسی
خَرِ کسی رفتن یعنی نفوذ داشتن مثلا اگر او سفارش کسی را بکند کار آن شخص در هر اداره وارگانی راه می افتد
آب زیر کاه کنایه از کسی که با زیرکی کارهای خودرا پنهانی پیش میبرد - کسی که به ظاهر ساده اما درباطن موذی است.