پیشنهادهای farhad (٤٨٩)
ایسوندَن در گویش یزدی یعنی ستاندن =گرفتن =، اخذ کردن
اَیاقِ کسی را جا آوردن در گویش یزدی یعنی به حساب کسی رسیدن وحال کسی را جا آوردن
اَیّارَه در گویش یزدی یعنی اَلنگو ، دستبند زنانه
اَیا خَنجَر خوندن در گویش یزدی یعنی رجز خواندن = مبارزه طلبیدن
اُوِ نَخوردَه شِکَم نَبند درگویش یزدی یعنی چیزی که نخورده ای نگو خورده ای ( کنایه : کاری که نکرده ای را گردن نگیر )
اُولِنگون درگویش یزدی یعنی آویزان ، معلق ، آویخته
اُو گوش در گویش محلی یزدی یعنی آبگوشت
اُوگینه در گویش یزدی یعنی آبگینه = شیشه
اُو گَز ( آب گَز ) در گویش یزدی یعنی خوب نپختن شلغم ، چغندر یا سیب زمینی تا حد بدطمع شدن آنها
اُو گَردون درگویش یزدی یعنی آب گردان ؛ ملاقه بزرگ مسی
اُوکِردَه در گویش یزدی یعنی خیسانده میوه های خشک ازقبیل برگه زردآلو ، آلو ، آلبالو وغیره برای خوردن مخصوصا به هنگام بامداد
اُفتُو کورُک در گویش یزدی یعنی غروب آفتاب
اُو شُم در گویش یزدی یعنی آویشن
اُوسارکَندَه ( اُوسار=افسار=مهار ) درگویش یزدی یعنی افسار گسیخته کنایه از کسی که شلوغ و بی بند وبار است
اورا سَکی در گویش یزدی یعنی آ ن طرف =آن سوی
اووحَد در گدیش یزدی یعنی آن حَد ؛ آن سوی ؛ آن طرف
اُوِ چَش رِختَه در گویش یزدی یعنی آب چشم ریخته ( بی حیا = بی شرم )
اُو تُلُک در گویش یزدی به آب لَمبو کردن انار جهت مکیدن میگویند
اُو تراش کِردَن درگویش یزدی به تراشیدن هندوانه وخربزه وپالوده کردن آنها گفته میشود
اووَتَر درگویش یزدی یعنی آنطرف تر
اُو پایین کِردن در گویش یزدی یعنی کسی را لو دادن : توطئه بر علیه کسی چیدن ؛ دردسر برای کسی درست کردن
اُو به اُو شدن درگویش محلی یزدی یعنی دوهواشدن
اَنگَل گِرِفتن درگویش یزدی قلاب کردن دست برای اینکه دیگری پا برآن گذارد وبالا برود
انگشت لیسیده درزبان یزدی کنایه از بی مال ومنال شدن ( ( مثلا میگویند چرا خودم را انگشت لیسیده کنم ) )
انگشت پَس کیلیچی در گویش یزدی به چهارمین انگشت دست گفته میشود
انگشت کیلیچی در گویش یزدی به کوچکترین انگشت دست گفته میشود
اُفتیدَن در گویش یزدی همان اُفتادن است
اِسّوندَن درگویش یزدی یعنی گرفتن
اِزُّ و چِزّ در گویش یزدی یعنی التماس _ زارز_ الحاح
اِزُّ و چِزّ در گویش یزدی یعنی التماس _ زاری _ الحاح
اُریف در گویش یزدی = کج - قناس - مورب ( همان اُریب است )
اَروارَه در گویش یزدی همان آرواره ( استخوان فَک ) است
اَرنَه سَردادن درگویش یزدی فریاد کشیدن بچه
اَرنَه در گویش یزدی یعنی فریاد بچه _عربَده - عَرعَر کردن
اَرَبونه در گویش محلی یزدی یعنی دایره ( =داریه ) نوعی وسیله موسیقی شبیه دَف
اَدوئَه دون در گویش یزدی به ظرفی مسی یا سفال لعابدار گفته میشود که در آن ادویه نگهداری میشد
اَدوئَه در گویش یزدی یعنی اَدویه
پَچَخ کردن در گویش یزدی یعنی لِه کردن مثلا گوجه روی زمین پَچَخ شده یعنی گوجه روی زمین لِه شده
اَپیشُو کِردَن در گویش یزدی یعنی عطسَه کردن
اَپو شُد در گویش یزدی یعنی تموم شد
شاسپَرَنگ در گویش یزدی به گیاه ریحان گفته میشود ( ازسبزی خوردن )
مُطبَخ در گویش یزدی همان مَطبَخ هست فقط به جای فتحه روی حرف میم ضمه قرار میگیرد . - آشپزخانه
بَشن در گویش یزدی یعنی قدو بالا
درگویش یزدی اُمبار با ضمه روی الف یعنی آب انبار و با کسره روی الف ( اِمبار ) یعنی اینبار _این دفعه
خِنگ درزبان یزدی یعنی یک دنده _ کُودَن
دُوری در گدیش یزدی یعنی بشقاب
تَقّا در گویش یزدی یعنی سَکو
پُکید در گویش یزدی یعنی تَرَکید
دولَخ در گویش یزدی یعنی گَردوخاک
عاروس در گویش یزدی همان عروس است