ترجمه‌های مائده حوایی (٤١)

بازدید
١٣٤
تاریخ
٤ ماه پیش
متن
We pumped the tank dry.
دیدگاه
٠

ما مخزن خشک را پر کردیم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
An anagram of 'Elvis' is 'lives'.
دیدگاه
٠

lives یک تحریف از کلمه ی Elvis است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
"Amen" is an anagram of "mean".
دیدگاه
٠

Amen کلمه ی مقلوب شده ی mean است.

تاریخ
٤ سال پیش
متن
There is a sacredness in tears. They are messengers of overwhelming grief and unspeakable love.
دیدگاه
٢

در اشک ها تقدسی وجود دارد. آن ها پیامبران پر اندوه و عشق ناگفته هستند.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
He verbally laced into his son for his misbehavior.
دیدگاه
١

او به خاطر رفتار نادرست، پسرش را مورد حمله کلامی قرار داد.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Life is a roller coaster, you have your ups and downs unless you fall off.
دیدگاه
٣٠

زندگی مانند ترن هوایی است، تو بالا و پایین های زندگی خودت را داری، مگر اینکه سقوط کنی.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
The expert in anything was once a beginner.
دیدگاه
٢

هر فرد حرفه ای زمانی تازه کار بوده است

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Carve the happiness(joyousness) in the stone, and, write the sadness in the sand.
دیدگاه
١

شادمانی را برسنگ حک کنید و غم را بر ماسه بنویسید.

تاریخ
٥ سال پیش
متن
Spirituality to me is a conscious mind.
دیدگاه
٨

معنویت از نظر من یک ذهن آگاه است

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He beats metal into jewelry.
دیدگاه
٧

او فلز را به فرم جواهر در می آورد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Those who work deserve to eat; those who do not work deserve to starve.
دیدگاه
١١

کسانی که کار می کنند، سزاوار خوردن هستند؛ کسانی که کار نمی کنند سزاوار گرسنگی.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You deserve a reward for being so helpful.
دیدگاه
٥

به خاطر کمک های بسیار، شما سزاوار یک هدیه هستید.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
we accept the love we think we deserve.
دیدگاه
١١

ما عشقی را که فکر می کنیم لایقش هستیم، می پذیریم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
a slice of their profits
دیدگاه
٣

سهمی از سود آنها

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Will you slice the bread?
دیدگاه
٢

آیا نان را تقسیم می کنید؟

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The equity of the referee's decision was accepted by everyone.
دیدگاه
٧

بی طرفی تصمیم داور توسط همه پذیرفته شد

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The guard left us pretty much alone.
دیدگاه
٢

نگهبان تقریبا ما را تنها گذاشت و رفت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The collar on my coat has worn thin,so I must patch it.
دیدگاه
٢

یقه ی کت من فرسوده شده، باید آن را رفو کنم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Parliament has not yet begun to combat the deepening economic crisis, and public patience is wearing thin.
دیدگاه
٠

پارلمان هنوز برای مبارزه با بحران عمیق اقتصادی شروع نکرده است و صبر و شکیبایی عمومی دارد به سر می رسد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The lighted dial of her watch said 20.
دیدگاه

صفحه ی نورانی ساعتش ۸ شب را نشان می داد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He had already become Curate of Denton in 175 following on Dale's resignation of that post.
دیدگاه
١

او در سال ۱۷۵ پس از استعفای دیل از مقام سرپرستی دنتون به این سمت دست یافت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
When Peter was made curate in a northern suburb of Bristol, Anna celebrated the event by becoming pregnant.
دیدگاه
١

هنگامی که پیتر در شمالی ترین حومه ی بریستول سرپرست شد، آنا این رویداد را با بارداری خود جشن گرفت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Mr Copley had in youth been a curate at Larksoken when the Victorian church was still standing.
دیدگاه
١

آقای کاپلی در جوانیزمانی که هنوز کلیسای ویکتوریا پابرجا بود، یک کشیش در لارکسوکن بود.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The bottom line is that we have to make a decision today.
دیدگاه
٤

حرف نهایی این است که ما امروز باید یک تصمیمی بگیریم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Two thousand-and that's my bottom line!
دیدگاه
٣

دو هزار تا - و این حرف آخرم است.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The bottom line is that recycling isn't profitable.
دیدگاه
٦

حرف آخر این است که بازیافت سودآور نیست.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The bottom line is whether one keeps his self-respect.
دیدگاه
١١

حرف آخر این است که آیا فرد احترام خودش را حفظ می کند یا خیر

تاریخ
٦ سال پیش
متن
As babies, we rely entirely on others for food.
دیدگاه
٤

به عنوان کودکان خردسال، ما برای غذا کاملا به دیگران تکیه می کنیم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I need a baby sitter that I can really rely on.
دیدگاه
٦

من به یک پرستار بچه احتیاج دارم که واقعا بتوانم به او اعتماد کنم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I hope I can rely on your confidentiality in this matter.
دیدگاه

امیدوارم بتوانم به محرمانه بودن شما در این مورد اعتماد کنم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The quality of his work was not remarkable, but he was valued because he was reliable.
دیدگاه
٣

کیفیت کار او قابل توجه نبود، اما به این دلیل که قابل اعتماد بود، تایید شد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You're lucky to find a reliable mechanic.
دیدگاه
٦

شما خیلی خوش شانسید که یک مکانیک قابل اعتماد پیدا کردید.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The appearance of these flowers is always a reliable sign of spring.
دیدگاه
١٢

ظهور این گل ها همیشه یک علامت قابل اطمینان از بهار است.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He avoided his old haunts and sought company elsewhere.
دیدگاه
٠

او از جاهای قدیمی صرفنظر کرد و جای دیگری به دنبال شرکت بود.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
This cafe is one of the favorite haunts of writers and artists.
دیدگاه
٩

این کافه یکی از پاتوق های مورد علاقه ی نویسندگان و هنرمندان است.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
What happened was an accident, but the woman's death haunted him forever.
دیدگاه
٢

آنچه پیش آمد، یک حادثه بود، اما مرگ زن برای همیشه در ذهنش ثبت شد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
As teenagers, we haunted the mall every weekend.
دیدگاه
١

در نوجوانی، هر هفته به فروشگاه سر می زدیم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The tragic scene still haunts her.
دیدگاه
٣

صحنه های غم انگیز هنوز در ذهن او باقی مانده اند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It is said that ghosts have haunted the castle since the fifteenth century.
دیدگاه
٠

گفته شده است که ارواح، قلعه را از قرن ۱۵ به پاتوق خود تبدیل کرده اند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It also won the National Book Award for nonfiction.
دیدگاه
٤

این کتاب همچنین جایزه ی کتاب ملی در شاخه کتاب های غیر داستانی را برنده شد

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I've read her novels but not her nonfiction.
دیدگاه
٥

من رمان های او را خوانده ام اما کتاب های غیر داستانی اش را نه.

١