پیشنهادهای شهریار آریابد (١,٤٥٣)
مرتیان یگانیک
تبنکوی هنبارش
در پارسی " سات "
در اوستا " اشتود " ( oshtvad )
در پهلوی" پاتیابی"
در زبان پهلوی " ژوژک " ، خارپشت
آلونک
شاپورخواست: برپایه نسک " ایران در زمان ساسانیا نوشته کریستین سن " به خواست شاپور ساسانی بر بالای تپه ای در نزدیکی شهر خرم آباد کنونی دژی ساخته شد که ...
هخامنش به معنای نیک منش ، کسی که دارای سرشت و خوی نیکوست ، برپای لوح سیمین و زرین که بدستور داریوش سوم هخامنشی نوشته و به یادگار مانده است ، هخامنش ، ...
به معنای خوشگام ، خوش قدم و نیک گام، نام یکی از سرداران داریوش سوم هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی در بندر صیدای لبنان در 332 پیش از میلاد و پس از د ...
بر پایه بنیاد دانشی و نگره های استوار نام این شهر " مادی دشت " به معنای دشت مادها می باشد ، شادروان احمد کسروی تبریزی در نسک گرانسنگ خود " نام دیه ها ...
نام این شهر در پارسی " هیردژ" به معنای دژ و کلات ثروت و دارایی است.
درود بر هم میهنان فرهیخته واژه " آریو " که درست آن " آریو برزین " است به معنای آریایی بلند بالا : آریو = آریایی ، بزر = قامت و بلندی و ین پسوند نسبت ...
خردمندانه ، خردین
سپاس از همه کوشندگان و پایندگان زبان پارسی رسا و بالنده دوست ارجمندی که واژه دریکونت را بررسی و آنرا با داریک یا دریک ( darik ) ، یگان پول روزگار دا ...
بوختن : رهایی ، رستن بوخت ادرشیر = بوشهر = رهایی یافته بدست اردشیر بوختاور= ناجی
در پارسی " رهش " از بن رهیدن به معنای رها شدن ، آزاد شدن ، رستن.
رستاخیز
ناهمسو با برداشت های بی پایه برخی از هم میهنان ، واژه " ایلام " نه یک واژه ایرانی بلکه یک واژه آرامی و به معنای سرزمین کوهستانی است ، مردمانی که در ا ...
در پارسی کهن " گرد " به معنای دلیر و بی پروا گردان = گروه دلاوران سرگرد = فرمانده گروه دلاوران گردکوی ( کردکوی ) = محله دلاوران شهر کرد = شهر دلاو ...
بهره مند ، بهره ور ،
بندنیجین . [ ب َ دِ ] ( اِخ ) مندلیج یا مندلی حالیه است که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته ، نزدیک کرمانشاه واقع در صدکیلومتری مشرق مایل بشمال بغداد. ...
در پارسی " ازگ " برپایه نسک فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی نوشته محمد علی امام شوشتری - تهران - تیر 1347 که به زبان تازی راه یافته و سق شده است.
شهر گنبد کاووس بنام فرمانروای زیاری " کاووس پسر وشمگیر و نوه مرداویچ زیاری که مردی دانش پرور و میهن پرست بود نام گذاری شده، از این فرمانروای فرهیخته ...
در پهلوی " بزروکرت " در پارسی " برزوگرد " به معنای شهر و ساخته بزرو که تازی آن بروجرده شده و از نام سپهسالار داریوش سوم هخامنشی ، آریوبرزین ( آریو بر ...
در پارسی " برزوگان " به معنای سرزمین برزو یا آریوبرزین که یکی از سپهسالاران داریوش سوم هخامنشی بوده و در سال 332 پیش از میلاد پس از نبردی سخت با نیرو ...
در پارسی " پیرگند " که تازی شده آن بیرجند و به معنای " پیر دلاور یا بزرگ دلاوران است ، واژه گند ، گندی و گندو در زبان پارسی به معنای سپاهی ، نیروی رز ...
در آیین مزدیسنا سمت های دینی از هاوشت ( طلبه ) ، آتربان ( نگهبان آتش ) ، هیربد ( نگهبان دارایی ) آغاز و به موبد ( پیشوایی دینی ) و موبدان موبد ( بزرگ ...
در اوستا " ورکان" و در پارسی کهن " هیرکان" یک واژه و نام کهن ایرانی است که از آمیخته شدن واژه " هیر " به معنا ی ثروت و دارایی با پسوند " کان " به معن ...
در پارسی " اروسک"
" زیر ، خرده ، پایین " خرده فرهنگ = subculture زیرگروه =subgroup
" فرا ، ابر " فراسدا = مافوق صوت فرامشیمن = مافوق بشر فراسرشتیک = مافوق طبیعی
واک نگار
فرزیناد برید، دورنگار و دورواک
فرزیناد اوزداهیک
فرزیناد
گماشتارها
در پارسی "گماشتار " از بن گماشتن به معنای به خدمت گرفتن ، استخدام کردن. گمارش = استخدام گماشته = مستخدم
فرنفش دستورها : انجام دستورها ، اقدام فرمان ها.
سازمان دانستار و دمناییک
رایشکده دمناییک
" یوخنده " از بن یوختن به معنای جفت شدن. یوخندگان = مزدوجین
در پارسی " جفت " از ریشه اوستای " یوخت " به معنای دوگان. یوختن = ازدواج کردن یوزش = ازدواج دفتر یوزش= دفتر ازدواج
هواناو
در اوستا " خیون"
داتاگذاری
نشیناد توده
همگن
آژیدهاک : اژدها پیکر ، به فرانسوی آستیاگ
نسک