پیشنهادهای سهیلا کولیوند (٩١)
To overwhelm, take control, or gain an advantage over someone or something. کنترل کردن از پا درآوردن از توان انداختن سلب اختیار کردن
راه حلی سنجیده
"overgeneralize - draw too general a conclusion; "It is dangerous to overgeneralize نتیجه گیری بیش ازحد کلی to draw an overly general conclusion from ...
جنگ یا گریز
دامن زدن
بازگو کردن
امتحان/شروع کاری دست به کار شدن وارد . . . شدن شروع یک فعالیت یا کار جدید
طفره رفتن شانه خالی کردن خودداری کردن
درون خود ریختن
یک عالمه کار رو سر . . . ریخته
به بیان دیگری عنوان کردن
اطمینان خاطر داشتن خاطرجمع بودن راحت بودن خیال
نقش آفرینی نقش بازی کردن
قلق کاری یا چیزی را آموختن، اسلوب عملکرد ( چیزی را ) یادگرفتن، لم کاری را آموختن، عادت کردن به
آشتی مصالحه
با کسی بد حرف زدن
خشونت آمیز با داد و فریاد پرخاشگرانه تند و تیز
گرفتار شدن غرق شدن اسیر شدن
آزرده رنجیده
پرمهر
کم و کاستی
گواه بودن گویا بودن نمایانگر بودن مبین بودن
فرضاً مثلاً فرض می کنیم
خودانزجاری
مهرورزی ملاطفت
هنگام نیاز
پردردسر
قضاوت سنجیده
جمع شدن اشک در چشم
سردرآوردن پی بردن مطلع شدن آگاه شدن
غیرتصنعی
منع کردن محروم کردن
خودمحوری
مسئله را ختم به خیر کردن
به قضیه فیصله دادن ماجرا را جمع کردن
بازخورد ارائه دادن
نتیجه گیری شتاب زده/زودهنگام
حرکتی غیرارادی/نسنجیده
واکنشی تاخودآگاه و بدون تفکر
سوال ناقص/سوال نیمه تمام/ سوال معلق
در مسیر هدف حفظ کردن/نگه داشتن