پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٩٩٦)
کلمه ( الباب ) جمع ( لب ) است ، ( ولب ) در انسان ها به معنای عقل است ، چون عقل در آدمی مانند مغز گردو است نسبت به پوست آن ، و لذا در قرآن ( لب ) به ...
کلمه ( خبیث ) ضد کلمه ( طیب ) را معنا می دهد، آن به معنای ناپاک ، و این به معنای پاک است .
کلمه ( ایتاء ) که مصدر ( یوتی ) است به معنای عطا کردن است .
کلمه ( تیمم ) هم به معنای ( قصد ) است ، و هم معنای ( اقدام عمدی ) .
کلمه ( کبر ) بر وزن پدر به معنای پیری و سالخوردگی است .
کلمه ( جنت ) به معنای درختانی بسیار و درهم رفته است ، که در فارسی و عربی آنرا بستان گویند، و اگر بستان را جنت خوانده اند به این مناسبت بوده است که ای ...
کلمه ( ود ) که مصدر ( یود ) است به معنای حب و دوست داشتن است ، البته حب تواءم با آرزو.
کلمه ( اکل ) با ضمه همره و کاف به معنای خورده شده از هر چیز است ، که واحدش ( اکله ) بر وزن لقمه است .
کلمه ( طل ) به معنای باران است و فرقش با کلمه ( مطر ) این است که مطر به معنای باران معمولی است ، و طل به معنای بارانی خفیف تر از حد معمول و کم اثرتر ...
( حلم ) به معنای سکوت در برابر سخن و یا عمل ناهنجار دیگران است .
کلمه ( حزن ) به معنای اندوهی است که بر دل سنگینی کند، چه اندوه از امری که واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود. ( تفسیر نمونه ) کلمه ( حزن ) به م ...
و کلمه ( اذی ) به معنای ضرر فوری و یا ضرر اندک است. کلمه ( اذی ) بطوری که در مفردات القرآن راغب آمده ، به معنای هر آن ضرری است که به جانداران برسد - ...
کلمه ( طمانینه ) و ( اطمینان ) به معنای سکون و آرامش نفس بعد از ناراحتی و اضطراب است .
کلمه ( ننشز ) از مصدر ( انشاز ) است که به معنای رشد و نمو دادن می باشد. ( و انظر الی العظام کیف ننشرها )
کلمه ( لبث ) به معنای مکث و باقی ماندن ( در جائی و در حالی ) است.
کلمه ( عروش ) جمع ( عرش ) است ، که به معنای داربست و آلاچیق است ، یعنی سقفی که بر روی پایه هائی زده می شود، تا بوته های مو را روی آن بخوابانند.
کلمه ( خاویة ) به معنای خالی و تهی شده است ، وقتی گفته می شود: ( خوت الدار ) معنایش این است که خانه خالی شد.
کلمه ( اماتة ) بر میراندن - که کار خدا است - اطلاق می شود، علاوه بر آن بر کشتن با آلت قتاله نیز اطلاق می گردد.
کلمه احیاء بر زنده کردن موجودی بی جان چون جنین در رحم و نفخه روح در او اطلاق می شود همچنین بر نجات دادن انسانی از ورطه مرگ نیز اطلاق می گردد.
کلمه ( انفصام ) به معنای انقطاع و انکسار است .
کلمه ( عروة ) به معنای دستگیره و یا به عبارت دیگر دسته ای است که با آن چیزی را گرفته و بلند می کنند، مانند دسته کوزه و دلو و دستگیره ظرف های مختلف ، ...
کلمه ( استمساک ) که مصدر است برای فعل ماضی ( استمسک ) به معنای چنگ زدن و چیزی را محکم چسبیدن است .
( اکراه ) به معنای آن است که کسی را به اجبار وادار به کاری کنند.
کلمه رشد که هم با ضمه ( راء ) و هم با ضمه ( راء و شین ) خوانده می شود به معنای رسیدن به واقع مطلب و حقیقت امر و وسط طریق است ، مقابل ( رشد ) کلمه ( غ ...
کلمه رشد که هم با ضمه ( راء ) و هم با ضمه ( راء و شین ) خوانده می شود به معنای رسیدن به واقع مطلب و حقیقت امر و وسط طریق است ، مقابل ( رشد ) کلمه ( غ ...
کلمه ( یؤ د ) مضارع از مصدر ( اءود ) است ، که به معنای سنگینی وخسته کنندگی است ، و چون گفته شود: ( العمل الفلانی آد زیدا ) معنایش این است که فلان عمل ...
کلمه ( کرسی ) ( از ماده کاف - راء - سین ) گرفته شده که به معنای به هم وصل کردن اجزای ساختمان است و اگر تخت را کرسی خوانده اند به این جهت بوده که اجزا ...
معنای کلمه رویا عبارت است از آنچه که یک انسان خواب رفته ، در عالم خواب مشاهده می کند، ( که از ماده رؤ یت به معنای دیدن است ) .
کلمه نوم به معنای راکد شدن بدن و خود خواب است ، چون وقتی جانداران به خواب می روند عوامل طبیعی که در بدن حیوان پدید می آید حواس و مشاعر آن را از کار م ...
کلمه ( قیوم ) بطوری که علمای صرف گفته اند، بر وزن ( فیعول ) است ، همچنانکه کلمه ( قیام ) بر وزن فیعال از ماده قیام است ، صفتی است که بر مبالغه دلالت ...
کلمه ی ( حی ) به معنای کسی است که حیاتی ثابت داشته باشد، چون این کلمه صفت مشبه است ، و مانند سایر صفات مشبه ، دلالت بر دوام و ثبات دارد.
مفرغ در اصل از ماده ی افراغ گرفته شده ( افراغ ) که فعل امر ( افرغ ) ، مشتق از آن است به معنای ریخته گری است ، یعنی فلز آب شده ای را در قالب بریزند.
کلمه ( افراغ ) که فعل امر ( افرغ ) ، مشتق از آن است به معنای ریخته گری است ، یعنی فلز آب شده ای را در قالب بریزند.
طائفه از ماده ی فئه می باشد فئه به معنای پاره ای از مردم است. ( تفسیر نمونه ) کلمه ( طائفه ) به معنای جماعتی از انسانها است و گویا بدین مناسبت جماعت ...
کلمه ( اغتراف ) و کلمه ( غرف ) به معنای آن است که چیزی را بلند کنی و بگیری ، مثلا می گویند: ( فلان غرف الماء ) و یا می گویند: ( فلان اغترف الماء ) ، ...
کلمه ( ابتلاء ) که اسم فاعل آن ( مبتلی ) از مشتقات آن است به معنای امتحان است .
کلمه ( جند ) به معنای مجتمعی انبوه است ، چه از انسان و چه از هر چیز دیگر، و اگر لشگر را جند نامیده اند به خاطر همین است که جمعیتی متراکم هستند .
کلمه فصل به معنای جدائی مکانی است ، همچنانکه در آیه : ( و لما فصلت العیر ) به همین معنا است ، و چه بسا که در معنای قطع یعنی ایجاد جدائی دو چیز استعما ...
معنای کلمه ( واسع ) که یکی از اسامی خدای تعالی است در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود می گنجاند، مانند سعه ظر ...
کلمه استصفاء به معنای اختیار و انتخاب است ، اصل آن ماده : ( صاد - فاء - واو ) است که به معنای چکیده و خالص از هر چیز است .
کلمه ( اصطفا ) به معنای اختیار و انتخاب است ، اصل آن ماده : ( صاد - فاء - واو ) است که به معنای چکیده و خالص از هر چیز است . فرق میان کلمه ( اصطفأ ) ...
کلمه ( بصط ) که به معنای دادن و از خود دور کردن است همان واپه ی بسط می باشد ، و این کلمه که در اصل از ماده ( باء - سین - ط ) است ، و طبق یک قاعده صرف ...
کلمه ( قبض ) به معنای گرفتن چیزی و کشیدن آن به طرف خویش است ، در مقابل کلمه بسط .
کلمه ( عسیله ) به معنای جماع است ، در صحاح گفته : در جماع ، عسیله است . یعنی لذتی است که تشبیه به عسل شده ، و اگر ( های ) تصغیر در آخرش آورده اند برا ...
( وسطی ) مونث ( اوسط ) ( میانه تر ) است ، و منظور از ( صلوة وسطی ) نمازی است که در وسط نمازها قرار می گیرد .
کلمه ( فضول ) مانند کلمه فضل به معنای زیادی است ، با این تفاوت که فضل به طوریکه گفته اند زیادی در مکارم و کارهای ستوده است ، و فضول ، به معنای زیادی ...
کلمه ( فضل ) مانند کلمه فضول به معنای زیادی است ، با این تفاوت که فضل به طوریکه گفته اند زیادی در مکارم و کارهای ستوده است ، و فضول ، به معنای زیادی ...
کلمه ( موسع ) ، اسم فاعل از باب افعال است که ماضی آن اوسع می باشد و موسع به کسی گویند که داراى وسعت مالی باشد.
طراز/تراز: تراز معانی متعدد دارد. از جمله "میزان ارتفاع چیزی نسبت به سطح معینی" معادل niveau فرانسوی و level انگلیسی که گاهی آنها را در فارسی به سطح ...
تراز/طراز: تراز معانی متعدد دارد. از جمله "میزان ارتفاع چیزی نسبت به سطح معینی" معادل niveau فرانسوی و level انگلیسی که گاهی آنها را در فارسی به سطح ...