emerge١٦:٥١ - ١٤٠١/٠٥/١٦معلوم شدن، فاش شدن، آشکار شدن
گزارش9 | 0
for one٢٠:٢٤ - ١٤٠٠/٠٩/٢٦به شخصه، برای نمونه، به عنوان مثال
گزارش28 | 0
come to terms١٦:٥٦ - ١٤٠٠/٠٩/١٩هضم کردن ( اتفاقات و مسائل ناخوشایند )
گزارش21 | 0
civilian٢١:٠٦ - ١٤٠٠/٠٩/١٧شهروند عادی
گزارش44 | 0
playacting٢٠:٠٦ - ١٤٠٠/٠٨/٢٠نقش بازی کردن، ظاهرسازی
گزارش28 | 0
unscathed٢٣:٤٠ - ١٤٠٠/٠٨/١٣قسر در رفته
گزارش30 | 0
choke with١٨:٢٢ - ١٤٠٠/٠٨/١٣1. مملو بودن، پر بودن ( مثلاً وقتی خیابان راه بندان میشه ) ؛ 2. وقتی از فرط احساسی خاص، زبان بند بیاد یا میشه گفت نفس بند بیاد.
گزارش25 | 0
maintenance program٢٢:٢٣ - ١٤٠٠/٠٧/٢٢در هوانوردی و طبق مقررات آژانس ایمنیِ هوانوردیِ اروپا ( EASA ) ، مجموعه ای از امور نگهداری با برنامه زمانی مشخص، رویه های مرتبط با آنها و اصول استاند ...
گزارش25 | 0
in a matter of١٨:٤٨ - ١٤٠٠/٠٧/١٨برای زمان: ( در ) ظرف، ( در ) عرض مثلاً ظرف سه روز، در ظرف سه روز، در عرض یک ماه
گزارش44 | 0
uber١٥:٣٣ - ١٤٠٠/٠٧/١٥وقتی uber را به عنوان پیشوند به واژه ای می افزایند، معنیِ برجسته، عالی، منحصربه فرد، برتر به آن چیز اضافه می کند. مثلاً Uber - spy جاسوسی عالی، برجست ...
گزارش62 | 0
curtly١٥:٠٦ - ١٤٠٠/٠٧/٠٨قاطعانه
گزارش28 | 0
disarmingly٢٠:١٧ - ١٤٠٠/٠٦/٢١صلح جویانه، آشتی طلبانه
گزارش30 | 1
affair١٦:٣٨ - ١٤٠٠/٠٦/١٨ماجرا
گزارش37 | 1
solicitousness١٣:٣٠ - ١٤٠٠/٠٦/١٨دلسوزی، اشتیاق، تمایل، توجه
گزارش30 | 0
assume command٢٣:٠٨ - ١٤٠٠/٠٦/١٤پذیرش مسئولیت، برعهده گرفتن چیزی، تحت تسلط داشتن
گزارش30 | 0
poz٢٣:٠٢ - ١٤٠٠/٠٦/١٤characterized by or expressing certainty or affirmation. a positive answer.
گزارش34 | 1
scrape off٢٢:٠٨ - ١٤٠٠/٠٦/١٣پاک کردن ( معمولاً با چیزی تیز ) ، کندن مثلاً پاک کردن گل و لای خشک شده از کفش
گزارش39 | 0
endear٢٢:٠٤ - ١٤٠٠/٠٦/١٣در دل جا کردن
گزارش46 | 0
organisation٢١:٣١ - ١٤٠٠/٠٦/١٣تشکیلات، سازمان، تشکیل در واقع با organization دقیقاً هم معنی و مترادف است، با این تفاوت جزئی که املای organization تنها در انگلیسیِ آمریکایی استفاده ...
گزارش44 | 0
bill٢٢:٥٨ - ١٤٠٠/٠٦/١٢bill as نیز به معنیِ اعلان کردن، نشان دادن، توصیف کردن به شکلی خاص است.
گزارش34 | 1
lightless٢٣:٣٧ - ١٤٠٠/٠٥/٣١بی فروغ
گزارش30 | 0
cubbyhole٢٣:٠٥ - ١٤٠٠/٠٥/٣١محفظه کوچک
گزارش32 | 0
turn down٢١:٤٩ - ١٤٠٠/٠٥/٣١در عبارت turn down a road، به این معنی است که [در تقاطع] از جاده ( مسیر ) اول بپیچید و به جاده ( مسیر ) دیگر بروید.
گزارش44 | 1
guilty pleasure٢٣:١٣ - ١٤٠٠/٠٥/٣٠عباراتی نظیر �لذت گناه آلود� یا �دلچسب ناپسند!� این طرف و آن طرف به عنوان برگردان عبارت فوق به چشم می خورند، اما هیچ کدام دقیقاً روشن گر مفهوم آن نیس ...
گزارش53 | 0
roll through١٤:٢٩ - ١٤٠٠/٠٥/٢٩با خودرو جایی رفتن، سر زدن به جایی
گزارش30 | 0
tinderbox٢١:٠٣ - ١٤٠٠/٠٥/٢٦انبار باروت
گزارش37 | 0
دست بر قضا١٤:٥٣ - ١٤٠٠/٠٥/٢٦incidentally
گزارش30 | 1
shit٠٠:١٥ - ١٤٠٠/٠٥/١٨گندش بزنند، لعنت
گزارش39 | 1
dumbfound٢٠:١٧ - ١٤٠٠/٠٥/١٧مات و مبهوت شدن
گزارش32 | 0
flood١٩:٤٢ - ١٤٠٠/٠٥/١٧مقدار زیاد، حجم زیاد ( a flood of sth )
گزارش41 | 1
at the moment١٩:٢٥ - ١٤٠٠/٠٥/١٧اگر در زمان گذشته استفاده شود، معنیِ �در آن زمان� می دهد؛ در واقع �درحال حاضر� یا �فعلاً� در مورد گذشته مفهومی ندارد.
گزارش34 | 0
guarding٢١:٠٦ - ١٤٠٠/٠٣/٢٠محافظت
گزارش39 | 1
sten gun٢٠:٥٥ - ١٤٠٠/٠٣/٢٠مسلسل استن
گزارش30 | 0
rescue٢٠:٤٩ - ١٤٠٠/٠٣/٢٠آزادسازی
گزارش37 | 1
springboard٢٠:٢٥ - ١٤٠٠/٠٣/٢٠سرآغاز، نقطه ابتدایی
گزارش39 | 0
keygen١٩:٠٤ - ١٤٠٠/٠٣/٢٠معادل Key Generator و به معنی کلیدی هست که نرم افزارها رو باهاش فعال می کنیم
گزارش34 | 0
by٢٠:٥٠ - ١٤٠٠/٠٦/١٨• We will work by day.
در طول روز کار خواهیم کرد.
14 | 1
by٢٠:٥٠ - ١٤٠٠/٠٦/١٨• Play by the rules.
طبق قوانین بازی کن.
12 | 1
by٢٠:٤٩ - ١٤٠٠/٠٦/١٨• Get here by tomorrow.
تا فردا اینجا باش.
21 | 1
by٢٠:٤٩ - ١٤٠٠/٠٦/١٨• a play by Shaw
نمایشی از شاو
21 | 0
by٢٠:٤٩ - ١٤٠٠/٠٦/١٨• The bus went by the stop.
اتوبوس ایستگاه را رد کرد.
16 | 1
bill٢٢:٥٥ - ١٤٠٠/٠٦/١٢• They billed her as the star of the play.
به او لقب ستاره نمایش را دادند.
14 | 1
bill٢٢:٥٤ - ١٤٠٠/٠٦/١٢• a ten-dollar bill
اسکناسی ده دلاری
18 | 1
bill٢٢:٥٤ - ١٤٠٠/٠٦/١٢• I pay those bills monthly.
قبوض را ماهانه می پردازم.
21 | 2
bill٢٢:٥٣ - ١٤٠٠/٠٦/١٢• Let's ask the waiter for the bill.
بیا صورت حساب را از پیشخدمت بخواهیم.
21 | 1
june١٤:١٤ - ١٣٩٩/٠٨/٠١• We're taking a vacation in June.
در ماه ژوئن به تعطیلات می رویم.
87 | 4