نسرین رنجبر - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mind spin: make someone's head/mind is in a sp ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

money clip: A money clip is a small device used ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if i didnt know better: If my knowledge was not more than ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

worm into: to get oneself into ( a desired pos ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sink down: To fall or lower ( oneself ) , as d ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sink down: To fall or lower ( oneself ) , as d ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

explode: suddenly give expression to violent ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suck: be very bad or unpleasant. بد و نا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tight laugh: a short laugh, and not very loud لب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

glassy eyed: having eyes that are void of expres ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pitch black: completely dark تاریکی محض

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

swap out: to swap out sth for sth: To replace ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

swap out: to swap out sth for sth: To replace ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

streak: move very fast in a specified direc ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go stiff: میخکوب شدن بی حرکت ماندن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on ones heels: following very close behind one, of ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

messenger bag: a large bag with a long strap, worn ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

crinkle: ( درمورد ابرو ) درهم گره خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unavenged: for which vengeance has not been ta ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

louisville slugger: Louisville Slugger was the brand of ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's all me: That's all me' is a colloquial way ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

at arms length: away from the body, with one's arm ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

seal laugh: laughing so hard than no sound come ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dripping wet: If you are dripping wet, you are so ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at least: محاوره ای: باز خوبه. . .

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hot lunch line: صف غذای گرم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

washed out: سنگ شور شده ( درمورد جین )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

splinter away: جدا شدن کنده شدن Another piece of m ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sophisticate: فریبنده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

old timey: informal•North American: old - fash ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sorta: sort of یه جورایی، به نوعی، بگی نگی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sorta: sort of یه جورایی، به نوعی، بگی نگی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wave around: To move up and down, back and forth ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

check on: verify, ascertain, or monitor the s ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that's saying something: Said of something that has an even ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

scratch that: ( idiomatic, usually as imperative ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

back up: move or drive backwards. عقب عقب ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

limp noodle: Weak individual - a person of weak ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nail: به هدف زدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

squinty: partly closed or seeming to be part ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sound like a blast: It seems like fun به نظر جالب میاد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you think: used to tell someone that in one's ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you think: used to tell someone that in one's ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

scramble to one's feet: to rise hastily and/or with untidy ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what a nut: عجب دیوونه ای عجب آدم احمقی nut: a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

toss back and forth: To take turns throwing something li ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have someone go: To convince or persuade someone int ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

not for the likes of me: نه برای افرادی مثل من نه برای کسانی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in high gear: working very fast or effectively. ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

worm out a secret: رازی را از زیر زبان کسی بیرون کشیدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

worm out: to get ( information ) from ( someo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

worm out: to get ( information ) from ( someo ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

plup down: to sit or lie down in a heavy or ca ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

blank: showing a lack of comprehension or ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no clue: to be completely unable to guess, u ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

no clue: to be completely unable to guess, u ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go up the walls: get very angry. عصبانی شدن از کوره ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

locker bank: a set of lockers that can be used t ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put one foot in front of the other: to walk especially when it is diffi ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

flesh eating disease: a bacterial infection that results ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blabber on: talk foolishly, indiscreetly, or ex ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hard pass: slang: No; not interested; absolute ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hard pass: slang: No; not interested; absolute ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at this point: اینجاست که

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

for the moment: در حال حاضر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

for the moment: در حال حاضر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

for better or for worse: خوب یا بد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

take action: دست به کار شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

take action: دست به کار شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

anxiously: با اضطراب با نگرانی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

anxiously: با اضطراب با نگرانی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

derail: نقش بر آب کردن Drail hopes امیدها ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

derail: نقش بر آب کردن Drail hopes امیدها ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

thought through: حساب شده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thought through: حساب شده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catastrophize: مصیبت اندیشی بدترین حالت ممکن را فر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catastrophize: مصیبت اندیشی بدترین حالت ممکن را فر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

jumping to conclusion: قضاوت نابجا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reversal: شکست

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reversal: شکست

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as it happens: اتفاقاً شاید تعجب کنید اما

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

‏ go with something: با هم هماهنگ بودن به هم آمدن برای ه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go with something: به چیزی آمدن برای چیزی مناسب بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go with something: به چیزی آمدن برای چیزی مناسب بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

laid off: از کار برکنار شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stem from: نشأت میگیرد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

stem from: نشأت میگیرد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put of oneself: از خود مایه گذاشتن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

by definition: به طور کلی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

think ahead: به آینده بیاندیشید

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nonthreatening: دوستانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nonthreatening: دوستانه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in the bargain: به علاوه، همچنین، علاوه بر این Also ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give birth: خلق کردن ایجاد کردن Give birth to s ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take inventory of oneself: مهارتها و نقاط قوت خود را سنجیدن خو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fertile: مستعد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

damaging: زیانبار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

damaging: زیانبار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the spot: Adams and Hancok were on the spot! ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

take the floor: سخن گفتن در مجلس و یا در یک مناظره ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

inspired: الهام گرفته، با انگیزه، متأثر از

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

at the bottom of: دلیل اصلی علت اصلی be at the bottom ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

at the bottom of: دلیل اصلی علت اصلی be at the bottom ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

year by year: سالیانه هر سال

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

imponderable: غیر قابل تصور

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

side stepping: کنار گذاشتن، رد شدن to evade or av ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clever: هوشمندانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pull: نفوذ have pull with someone to have ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a break: فرصت مناسبی یافتن Obtain a favorab ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

coastal guard: گارد ساحلی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

let slide: بیخیال شدن رها کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let slide: بیخیال شدن رها کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fly out: عازم سفر شدن ( معمولاً با هواپیما ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fly out: عازم سفر شدن ( معمولاً با هواپیما ) ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

far more: بسیار . . . . تر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nondisclosure: عدم افشاء

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nondisclosure: عدم افشاء

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

non disclosure agreement: پیمان عدم افشاء اطلاعات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

non disclosure agreement: پیمان عدم افشاء اطلاعات

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chew on: to chew on sth تفکر کردن اندیشیدن غ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chew on: to chew on sth تفکر کردن اندیشیدن غ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fess up: اعتراف کردن، اقرار کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fess up: اعتراف کردن، اقرار کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

guess what: اگه گفتی چی شده! یه خبر خوب!

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

god niece: خواهرزاده/برادرزادۀ ارشد نوۀ بزرگ خ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

send chills down sbs spine: کسی را شوکه کردن To cause an inten ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chock back: به سختی مانع از بروز خشم و یا ریختن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep something to oneself: refuse to disclose or share somethi ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hypervigilance: حساسیت/احتیاط/هشیاری زیاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hypervigilance: حساسیت/احتیاط/هشیاری زیاد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

riveted: میخکوب شدن to not be able to stop ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

riveted: میخکوب شدن to not be able to stop ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

NUTS: احمقانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

raise its head: raise its ( ugly ) head Of a diffic ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

teleseminar: همایش از راه دور همایش اینترنتی هما ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wrench: غم، غصه، ناراحتی، غم دوری، اضطراب a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wrench: غم، غصه، ناراحتی، غم دوری، اضطراب a ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

at your command: امر، امر شماست در خدمتم be at ( one ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

far between: خیلی کم ندرتاً به ندرت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

far between: خیلی کم ندرتاً به ندرت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

expected: محتمل

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

life sucks: “Life sucks” means that life is dif ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

life sucks: “Life sucks” means that life is dif ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self identity: هویت فردی هویت شخصی شناخت فردی the ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self identity: هویت فردی هویت شخصی شناخت فردی the ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn on: به ناگاه ( ناگهان ) حمله/انتقاد کرد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wild ride: an exciting trip or adventure ماجرا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wild ride: an exciting trip or adventure ماجرا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

read the riot act to: to reprimand severely به شدت توبیخ/ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shit hits the fan: ( the ) shit hits the fan offensi ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shaken to the core: شوکه شدن If someone is shaken to th ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wish well: آرزوی سلامتی و موفقیت کردن to hope ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

under one's breath: آرام آهسته زیر لب in a very quiet v ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

that is that: تمام!

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that is that: تمام!

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

back out: انصراف دادن withdraw from a commitm ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have case against: to have case against someone to hav ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

obey: پیروی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

settle out of court: پس گرفتن شکایت صرفنظر کردن از شکایت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

odd duck: آدم عجیب و غریب آدمی که طرز فکر و ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

odd duck: آدم عجیب و غریب آدمی که طرز فکر و ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

more often than not: بیشتر مواقع تقریباً همیشه در اکثر م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

can't stress enough: به شدت تأکید کردن/ اهمیت چیزی را خا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clearly: بی شک بی تردید مسلّماً without doub ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mess: 1 - درگیر شدن 2 - ور رفتن 1 : to ca ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

undisputed: انکارناپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

seasoned: ( of food ) having had salt, pepper ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

divide up: If you divide something up, you sep ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

unseen: پنهان مستور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in charge: in control or with overall responsi ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

agreement: پذیرش

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

make restitution: جبران مافات جبران صدمات

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

already: همین حالا هم همین الآن هم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

primary: مهمترین

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

enlightened: آگاه روشن بین مطّلع

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

man of science: دانشمند عالم a person with advanced ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fire off: در کردن ( به سرعت ) فرستادن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

relabel: برچسبگذاری مجدد نامگذاری مجدد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

uncomfortable: آزار دهنده آزارنده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

revalue: ارزیابی مجدد بررسی مجدد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

control switch: کلید کنترل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

save the day: چاره ای اندیشیدن از بروز فاجعه/دردس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lead to believe: انجام کاری و یا تأثیر گذاشتن برای ق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put another way: میشه اینطور گفت بذار اینطور بگم بهت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put another way: میشه اینطور گفت بذار اینطور بگم بهت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be all and end all: مهمترین مسئله مهمترین چیز Something ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

verdict: حرف آخر حکم نهایی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nonduality: یگانگی "not two" or "one undivided ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at essence: در واقع در حقیقت در اصل You use in ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sugar water: آب قند

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

childlike: معصوم معصومانه کودکانه ( of an adu ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

childlike: معصوم معصومانه کودکانه ( of an adu ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

become one: همسان شدن هماهنگ شدن To become one ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

baggage: تجربیات مفروضات نگرش past experienc ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

uncannily: به طرز عجیبی in a strange or myster ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

groove: مسیر جهت سمت و سو an established ro ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

judgemental: با پیش داوری مغرضانه Judgmental is ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

miss a beat: تأمل کردن، درنگ کردن hesitate or fa ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

miss a beat: تأمل کردن، درنگ کردن hesitate or fa ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

autopilot: to be on autopilot به صورت خودکار ع ...

١ سال پیش

مدال‌های نسرین رنجبر