پیشنهادهای مهدی کشاورز (١٠٩)
درود ُ سپاس شما اول می گویی منبعت، کتاب استان شناسی پسرت نیست، بعد سخنت را نقض می کنی: "این منبع رو میگم تا الکی نگی دروغه یا چیه"! بلاخره چی شد، کت ...
درود ُ سپاس متاسفانه سخن گفتن با افراد عامی که روش اندیشیدنِ شان سطحی و عامیانه است، فرجام روشنی به دنبال نخواهد داشت، من اینجا برای اثبات سخنم، با ر ...
درود ُ سپاس جنابh. m turk! از سر واژه چکش گذشتید و جستاری را نشانه رفتید که گفتمانی دراز ولی روشنگر را نیاز دارد، اینکه ریشه نام آذربایگان چیست، قو ...
درود ُ سپاس پاسخ به کاربر بالا: بودن ریشه یک واژه در کارواژه ( فعل ) یک زبان، دست آویزی نیست برای بومی دانستن آن واژه در آن زبان، نمونه: 1 ) چون در ...
درخور نگرش
درود ُ سپاس پاسخ به کاربر اتامان در ارزیابی که اینجانب درباره واژه قاشق در گفتار بالا داشته ام به برداشتی بیگمان و صد درصد نرسیده ام بلکه نوشته ام: " ...
درود ُ سپاس واژه پارچه از پار یا پاره به چم بخش و برخی و تکه ای از هر چیز مانند پاره نان یا پاره سنگ یا پاره ای از مردم و . . . ، از واژه "پارَگ" پهل ...
درود ُ سپاس سِگوش= سه گوش= مثلث سگوش راست= مثلث قائم الزاویه ( یا راست سگوش ) سگوش همساگ= مثلث متساوی الساقین سگوش همتابَر = مثلث متساوی الاضلاع ...
گمان می رود از واژه اوستایی پِرِثو ( perethu ) به چم فراخ و گشاد گرفته شده باشد.
1 ) ابزارها واسباب بازیهایی که در گذشته بجای انباره ( باتری ) به روش کوک کردن کار می کردند برگرفته از کوک کردن در ابزارهای موسیقی. 2 ) گونه ای شیرین ...
جَلد، تند، فرز
درود ُ سپاس تخم مرغ در ادب پارسی با واژه خایه ( =تخم ) بکار می رفت: فردوسی: خورش، زردۀ خایه دادش نخست / بدان داشتش یک زمان تندرست نظامی: بود خایۀ مرغ ...
لَنگ. . .
بجای واژه مایع می توان واژه "رواک" را ساخت و بکار برد. بن کنونی ( رو ) از کارواژه رفتن یا روان بودن همراه با پسوند ( اک ) که در واژگانی مانند خوراک ...
شیرینی "کاک" و نان قندی و شیرمال "کاکولی" در چهارمحال و بختیاری، به گمان بالا همریشه با واژه های"کیک" و "کوکی" است که در عربی هم به دیسه "کعک" درون ش ...
صنعتِ گمان و وهم و پندار جناب باقری خواهشمندم کمی دقت کنید!!! در همین رویه از فرهنگنامه ای که شما بارگزاری کرده اید، واژه "zan" ، ظن، گمان، شبهه، پند ...
درود ُ سپاس پسوند ویل در زبانهای هند ُ اروپایی که در لاتین به دیسه ویلا ( Villae ) و سپس در انگلیسی به دیسه ویلِیج ( Village ) [=روستا] و در فرانسه و ...
درود ُسپاس کردن، به معنای انجام دادن است که دیسه دیگری از کارواژه کاشتن یا کاریدن می باشد به چم نهادن تخم و برز ( =بذر ) درون زمین. کردن به معنای نز ...
می توان به جای مستطیل، از واژه پارسی "کَرت" بهره گرفت. کرت، زمینی ست چهارگوش و در بیشتر جاها، مستطیل شکل و برای کشاورزی. با کمی آسانگیری، می توان ا ...
درود ُ سپاس واژه هفته در پارسیگ "هفتگ" ( haftag ) بوده که در روزگار پس از آن در بسیاری از زبانها وام گرفته شده است، برای نمونه: هپتگ ( haptag ) در ب ...
درود ُ سپاس از دیدگاه کاربر بالا هنگامی که واژگان آدینه وجمعه ریشه ترکی داشته باشد، شنبه و یکشنبه تا چهارشنبه و پنجشنبه که جای خود را دارد، چرا؟ چون ...
تک در معنای تنها و یگانه و یکه و تای شمارش، واگویی دیگریست از یک، و نیز تک تک به معنای یکی یکی که در این بند ( بیت ) نزاری قهستانی ( سده هفتم ) هم آ ...
در چکامه و شعر می توان از واژه "بند" بجای بیت و از " نیم بند" بجای مصراع بهره برد.
گهر یا گوهر به چم غریزه، فرخی: تا همی از گهر آموزد آهوبره تک همچنان کز گهر آموزد شاهین پرواز.
درود ُ سپاس برخی دوستان ساده انگارانه گمان می کنند هر واژه ای که دارای واج "ق" باشد، اگر عربی نبود، پس دیگر ترکی ست و در اینجا که دو واج ق هم هست دیگ ...
درود ُ سپاس پنجره از این تکواژهاست: "پن" به چم بند و بستن و تکواژ "جره" به چم جور و قرینه بودن. پن در واژه های دیگری مانند پناه، پنیر، پنهان، پنبه، ...
فروغ، پرتو، نور یا شعاع خورشید = پرتو خاور / مهشید = پرتو ماه / فرشید = پرتو بالا / جشمید = پرتو جم یا جام جم واژه شید را می توان بجای شعاع در دایر ...
واژه چکش در پهلوی به دیسه چکوچ و در اوستا به ریخت چکوک و در همین معنا وجود دارد و واژه ای پهلوی - پارسیست. وجود این واژه در ترکی مانند هزاران واژه د ...
درود ُ سپاس تکواژ و پسوند "بان" در پارسی به چم نگه دارنده و حفظ کننده است که در واژگان مهربان، نگهبان، باغبان، دشتبان، ساربان، پاسبان، پشتیبان و . . ...
درود ُ سپاس پنیر همانا پنشیر بوده که واج "ش" برای سادگی واگویی از آن افتاده، تکواژ پن به چم بسته که در واژگانی مانند پنجره، پناه، پنبه و . . . نیز د ...
درود ُ سپاس واژه پنبه از دو تکواژ "پن" به چم بسته و " به" به چم خوب، نیک غوزه پنبه یا وش که همان تخمدان این گیاه است از آنکه دارای این بار سودمند و ب ...
دستورکار و یا شیوه نامه
درود ُ سپاس " تکه" = بخشی از چیزی، برگرفته از واژه تک به چم تنها، کم و اندک، واژه ای پهلویست. تک، واگویی دیگریست از واژه یک، که به ریخت تک درآمده ...
درود ُ سپاس درست است که ریشه واژه دایره ( دور ) پهلوی ست لیک این واژه عربی سازست و به جای آن می توانیم از واژه کهن پرهون بهره گیریم: مرکز دایره = نا ...
درود ُ سپاس به جای خط در هندسه، می توان از تکواژ پارسی"خَش" بهره برد که معنای خط یا خراش روی پوست یا هر چیز دیگری را دارد. خش = خط / خش خمیده / خش ...
درود ُ سپاس دَنگ پیش از کاربرد یافتن دستگاههای خرمنکوبی، کشاورزان و شالیکاران برای جداکردن برنج و گندم از سبوس، از ابزاری به نام دنگ یا گندم کوب بهره ...
اُفت، افتش
کهنه و کهن به دیسه "کهون" و به همین معنا در بنمایه های پهلوی یعنی زبان کهن آذربایگان هست که سینه به سینه از سوی نیاکان پهلوی زبان آن دیار به نوادگان ...
درود ُ سپاس نام درست و کهن این شهر کارزی است. چگونه نام یکی از شهرهای سبزه وار باید از نام یکی از پسران سرکرده خونخوار مغولان گرفته شده باشد؟!! با ...
درود ُ سپاس جربزه، تازیکانه ( معرب ) واژه گُربُز یا گربزه است به چم زیرک، نیرنگباز، باآنکه خود واژه جربزه کم کم معنای زرنگی و شایستگی را یافته. گربز ...
درود ُ سپاس جناب امیر حسین نوشتاری که در بالا گذاشته ام کاملن مستند و بر پایه بُنمایه های تاریخی مانند نوشته های تاریخنگاران و جغرافیدانان همچون یاقو ...
درود ُ سپاس اگر به شما گفته شود که واژه گیرت یا دیسه کهنتر آن ( کرتَ یا کرتا ) چگونه شکل گرفته یا ریشه آن چه بوده، بازهم خواهید گفت: این ریشه که گفتی ...
درود ُ سپاس واژه تَراکُنج، از دو تکواژ "ترا" به چم از یکسو به سوی دیگر و " کنج" به چم گوشه یا زاویه. تراکنج، واژه ای به جای قطر در دیسه های چندبر ( ...
رمزگشا، رخنه گر
درود ُ سپاس همانگونه که دوستان گرامی نیز در بالا یادآور گشته اند، واژه گِرد، به دیسه گیرت ( به چم پرهون یا دایره ) در زبان پهلوی و کرتَ در پارسی باست ...
درود ُ سپاس فخرالدین اسعد گرگانی در ویس ورامین: خوشا جایا بر و بوم خراسان / درو باش و جهان را مِی خور آسان زبان پهلوی هر کاو شناسد/ خراسان آن بود کز ...
درود ُ سپاس به گفته مقدسی، جغرافیدان سده چهارم: این شهر در زمان ساسانیان به دست شاپور اردشیر و در دوسوی کارون از نو بنیاد نهاده شد، یک سوی آن هوجستا ...
میانه ای، میانیک، پایتختی، میانمندی
درود ُ سپاس ترامون از دوبخش ترا که پیشوندی کهنست به چم آنسو و مون به چم اندازه ( مانند واژه پیرامون ) ترامون = اندازه از یک سو به آنسوی دیگر ترامون ...
خَش به چم خراش روی پوست یا هرچیزی، که می تواند بجای خط هم بکار رود. خش=خط پاره خش=پاره خط نیم خش=نیم خط خشهای همسو=خطوط موازی و . . .