پیشنهادهای مهدی کشاورز (١٠٩)
واژه ماوی به معنای آبی، ریشه ترکی ندارد بلکه ریشه ای عربی - پارسی دارد: ماء - ی=آبی یعنی رنگ وابسته به آب. این گمانه و شایِش نیز هست که ماوی برگرفته ...
درود ُ سپاس پسوند یک یا ایک ( ik ) در زبان پهلوی همان یای زابساز ( صفتساز ) وپیوند ( نسبت ) است در پارسی، که هنوزهم در واژگان اندکی مانند نزدیک، تاری ...
درود ُ سپاس در زمان کهن، نوشتن در میان تازیان روامند نبود، از این روی ابزار نوشتن را هم نمی شناختند که بخواهند نامی برای آن داشته باشند. قلم از بنیا ...
درود ُ سپاس آذربایجان، تازیکانه ( عربی شده ) آذرپایگان یعنی پایگاه آذر یا آتش زیراکه بنام ترین آتشکده که آذرگشنسب بوده و دیگر آتشکده ها در آن بوده ان ...
در دسترس گذاشتن
درود ُ سپاس در پهلوی به هوا، وای گفته می شده و باد را وات می گفتند که واژگانی همریشه اند. در زبانهای لری و مازنی نیز همچنان وا گفته می شود. با کنا ...
درود ُ سپاس واژه سرا در پارسی باستان وپهلوی به دیسه سراده و سرادک به معنای خانه بزرگ و همچنین در برخی گویشها به معنای حیاط و صحن و به همین معنا برای ...
درود ُ سپاس سرطان، نام عربی خرچنگ و برج چهارم از برجهای دوازده گانه سال ( تیرماه ) ( برج=برز پهلوی ) و بیماری که در پارسی چنگار نامیده می شود به چم ...
به نگر می رسد که واژه هویج، آمیزه ای از تکواژهای هو - ویج باشد به چم ریشه خوب که با گذشت زمان به دیسه هَویج واگویی شده، خدا بهتر داند. با سپاس از ج ...
درود ُ سپاس واژه تابش برابر با شعاع در هندسه، به گفته ابوریحان بیرونی در التفهیم. همچنین واژه شید نیز برابر خوبی بجای شعاع می تواند باشد، خورشید= ...
همچند به معنای مساوی در کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی.
درود ُ سپاس واژه هایی را که از رنگ سبز گرفته شده یا آبی را که از آب بدست آمده را مثال زدید و خودتان هم چرایی واژه مستقل بودن آنها را گفتید ولی آیااین ...
بگیران= روشن کن، از کارواژه گیراندن
نسا نام نخستین پایتخت اشکانیان ( نزدیک اشک آباد در ترکمنستان ) و پیش از صددروازه ( دامغان ) بود. سفالینه های بازمانده از آنان در این شهر که در سده گ ...
سرپل زاب یا سرپل زَهاو نام درست این شهر است. زاب یا زَهاو ( زه هاو ) واژه ای ست کردی به معنای آبخیز. رود الوند از این شهر به سوی قصر شیرین رفته و پ ...
واژه کندال یا کنال از بن کارواژه کندن=کن و کند و پسوند نامساز ال که معنای گودال یا کانال را می دهند.
هزینه کردن پولی از روی ناچاری و بی میلی یا رو در واسی
درود ُ سپاس یک واژه در یک زمینه ی ویژه مانند رنگ، مگر چند معنا می تواند داشته باشد؟ اینکه گوی در یکجا سبز، در جای دوم آبی، در جایی بنفش و در جایی د ...
در پاسخ به گزاره سپاسگزارانه "دستت درد نکنه" گفته می شود به معنای سرت سلامت یا دمت گرم.
آهَن در پهلوی به گونه آهِن و آسِن نیز واگوی می شده، درست همانند آنچه در گویش اصفهانی گفته می شود: آهِن
درود ُ سپاس دماغ یا دماک به معنای اندام دمیدن یا نفس کشیدن ( بن کنونی یا مضارع دم - پسوند نام ساز اک ) مانند خوراک، پوشاک، سوزاک خوراک = چیز خوردنی، ...
باور مند - خوش گمان
درود ُ سپاس کسی نگفته که چه در گذشته چه اکنون قومی به نام آذر وجود داشته ولی واژه آذری ( الآذریه ) از سده هفتم توسط یاقوت حموی به کار رفته و واژه ای ...
درود ُ سپاس در پاسخ به ترک افشار در سرآغاز سخن خواهشمندم کسانی که نمی تواننددر نوشته یشان فرهیختگی و ادب را پاس دارند و سرانجام، خوی و نهاد خود را آش ...
درود ُ سپاس نام فعله گری در اصل فَیله کُری ( به کردی فه یله کوری ) به معنای پسر پهلوی ( پهلوی زاد ) و نامی کهن است و این نام از روی کم سوادی ماموران ...
مزگت در اصل واژه ای آرامی ست که به زبان پهلوی راه یافته و پس از درونشُد به عربی، به ریخت مسجد در آمده که پس از آن تازیان از روی واجهای س ج د، واژگان ...
درود ُ سپاس شادروان دهخدا، نویسنده فرهنگنامه ای سترگ، بلکه دانشنامه ای ادیبانه و ارزشمند برای پارسی زبانان است، ولی به هرروی دارای برخی نادرستیهای نا ...
به نگر می رسد واژه کفچک یا کفچه که در کردی " که وچک ( kawchek ) " یا " که چک" گفته می شود پس از رنگ و لعاب عربی یافتن، به ریخت قاشق دگرش یافته.
پورنج یا پورنجی نام ایرانی آن است.
بنشن به جای حبوبات
نارنجسانان به جای مرکبات
درود ُ سپاس در زیست شناسی و حتا شیمی از کارواژه آشنای پوسیدن به جای تجزیه می توان بهره برد: پوسیدگی = تجزیه پوسیدن = تجزیه شدن پوساندن = تجزیه کردن پ ...
در زبان پهلوی پارتی، واژه " اَژَدان" به معنای درباریان و یاوران بکار می رفت که همتای واژه لاتین آن بود. بُنمایه: سفالینه های یافت شده در نسا ( نخست ...
درود ُ سپاس پورنج یا پورنجی یا پرتقال زینتی، درختچه ای زیبا و همیشه بهار با میوه هایی خوشمزه و پر سود، از خانواده ی" نارنج سانان" ( مرکبات ) . اگر ...
درود ُ سپاس نیاز به دست به دامن زبانهای اروپایی شدن نیست، کوتاه ریخت دیگر واژه کوتَه یا کوتَک پهلوی است که از واژه کوتَکا در پارسی باستان برگرفته شده ...
در اصفهان همریش می گویند.
درود ُ سپاس زنجان، عربی شده زنگان و این نام، ساده شده زندگان یا زندیگان به چم شهر یا مکان زندی ها یعنی خوانندگان نسک ( کتاب ) زند یا تفسیر اوستا. کا ...
در زمان ساسانیان، به دانشکده افسری دریایی که در بندر هرمز و سیراف جای داشت، ناو ارتشتارستان گفته می شد که کارش آموزش نیروی ارتشیِ ناوی بود
درود ُ سپاس کیان جم کِی به چم شاه است که گمان می رود با کینگ انگلیسی و کُنت فرانسوی همریشه باشد.
درود ُ سپاس سخنانی که اینجا گفته می شود، گفتمانهایی تاریخیست که هرآینه باید به دور از هر گونه مهر و یا کینه ورزی، دوستی و دشمنی و پرهیز از هر جور شور ...
درود ُ سپاس پزشک = فیزیشن = فیزیک = نهاد، هستی، خوی، سرشت، طبیعت، زیست بوم؟؟؟ پزشک، کسی که به طبیعت انسان می پردازد.
درود ُ سپاس می توان گفت ولرم، کوتاه شده واژه ولگرم است. که می شود چیزی که گرمای بسیار خود را ول و رها کرده است.
سپنتایی، ورجاوندی، پاکی، سِپَندینگی = قدس= تقدس
درود ُ سپاس واژه کندیل یا قندیل به گمان بسیار، برابر پارسی واژه شمع است که در زبان انگلیسی هم به همین معنا وارد شده. به شمع که بنگریم مومهای آب شده ...
درود ُ سپاس واژه شمع در پارسی می تواند همان کندیل یا قندیل باشد، همانگونه که قندیل یخی همانند استالاکتیت ( چکنده ) ، از یخ بستن آب جریان یافته از با ...
درود ُ سپاس خربزه، آنگونه که از نامش بر می آید خرپوزه است یعنی میوه ای دراز مانند پوزه ی خر با این همه، گزارش جنابان فرتاش و شیردل را کمابیش رساتر و ...
شاید در اصل کَمبوزه بوده به چم میوه ای که هنوز از خربوزه چیزی کم دارد تا اینکه رسیده شود.
درود ُ سپاس از دوستان برای داده ها و آگاهی رسانیهایی که داشته اند سپاسگزارم. دوستی که از گزاره . . . . . برای نامیدن خود بهره می برد، به گمان بسیار ...
درود ُ سپاس دستینه، برابر خوبی به جای واژه امضا همچنین پیشنهادهای دیگر کاربران مانند واژه دست نشان یا سایه دست ( در تاجیکستان )
درود ُ سپاس سُهر در گویش کهن پهلوی زبانان آذربایجان و زنگان ( زنجان ) ، ریخت دیگر واژه پهلوی سوخر یا سرخ است که در نام سهراب ( سرخاب ) نیز دیده می شو ...