تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

اتاق عمل هم معنی میده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Fair : خوب Middling : متوسط Fair to middling : نسبتا خوب

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Self petitioning خودخواسته

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Precipice : پرتگاه - صخره - وضع خطرناک

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

Work until your idols become your rivals اینقدر کار کنید که بتهای شما رقیبانتان شوند

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

Work until your idols become your rivals اینقدر کار کنید که بتهای شما رقیبانتان شوند

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلفظ : راپروچمان Reconcilliation رابطه بعد از اختلاف - دوستی بعد از دشمنی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

an over - the - counter ( OTC ) antacid that may help control occasional symptoms of simple digestive issues, such as indigestion, heartburn, and dia ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Desperate times call for desperate measures زمانهای سخت و بد اقدامات مبرم و جدی می طلبد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

A true movie marathon means watching 26. 2 hours of movies, just as a marathon race is 26. 2 miles ( 42. 2 km ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Root word : from latin words Unus : one Animus : mind

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشتباه تایپی است Crayon : مداد شمعی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

all the priests in the world have not been able to thwart lovers همه ی کشیش های دنیا هم نتوانسته اند جلو عشاق را بگیرند

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

Soul searing : روح فرسا - جانسوز

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

بلند و گوشخراش

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

someone who actively prepares ( preps ) for worst - case scenarios, such as the end of the world, by practicing survivalist techniques, including hoa ...

پیشنهاد
١

The idea comes from the fact that food is more easily swallowed with a small amount of salt ریشه : اگر غذا یه ذره نمک داشته باشه خوشمزه میشه و راحت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Tell me what you are thinking? With the implication that You are willing to pay money to know what someone actually thinking

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Antonym : impede

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Custom checkpoint : ایست بازرسی گمرک

پیشنهاد
٠

It generally means to think about something intently and for a long period of time. Example: I've been breaking my head over this math problem for ho ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مراجعه به come full circle

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

return to a past position or situation, especially in a way considered to be inevitable. "the region is being forced to come full circle and repeat ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ex : out Pede : foot پا را از موانع بیرون گذاشتن بسرعت از موانع بیرون آمدن - بسرعت مشکلات را رفع کردن Antonym : impete : مانع ایجاد کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Antonym : expedite Impede comes from the Latin impedire which literally means "to hold the feet, " formed from the prefix in - , ( "in" ) plus pes ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

یک معنی : Accept ریشه : مثل وقتی غذا را می بلعی حرف کسی را پذیرفتن - دربست حرف کسی را قبول کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریشه : مثل آب جوش که در اثر حرارت زیاد سر ریز می کند، از کنترل خارج شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریشه : مثل ماهیگیری دنبال ماهی گشتن : جستجو کردن در کشو ها - دنبال چیزی گشتن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Beef نماد قدرت و توان و نیرو است . قویتر شدن - توانمندتر شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Chicken نماد ترسویی است

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ریشه : مثل صدف در بسته شدن : خاموش و ساکت شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریشه : مثل چیزی که بجویی و تف کنی با کسی رفتار کردن : بشدت سرزنش و تنبیه کردن کسی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Some example sentences with confide and its derivatives 1. She **confided** in her sister about her relationship troubles. 2. The CEO **confided** ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Celebrates menstruation First period party

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Consign to oblivion : به فراموشی سپردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Consignment store : مغازه امانت فروشی - سمساری - دست دوم فروشی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بطور طاقت فرسایی گرم

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Sharia provisions : موازین دینی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

when someone talks about a “backhander, ” they’re often referring to an underhanded way of getting things done. Bing copilot

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

My word is a binding contract : حرف من یه قرارداد الزام آوره - حرف من یه تعهد الزام آوره - سرم بره حرفم نمیره .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To bring an end to magic

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اندک دستکاری برای اصلاحات - نقطه مقابل تغییرات اساسی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدارج ترقی را طی کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Feel the pinch : در مضیقه مالی - در تنگنای مالی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Requisite : شرط لازم - ضروری Prerequisite : پیش شرط لازم

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مثالها : ناخنک به غذا زدن - از پارچ آبخوری آب خوردن - فیلم یا کتاب غیر عرف دیدن و خواندن - دست تو دماغ کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دوستانبا apron : پیش بند اشتباه نشه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Forget - me - not badges : مدالهای یا نشانهای فراموشم نکن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیشتر اوقات ، اکثرا quite frequently or commonly. "I had two homes really, because as often as not I was down at her house