پیشنهادهای هلن( آزرمیدخت) اصغری (١٨٤)
نام پدر حضرت زکریا و نام پدر آصف وزیر و داماد حضرت سلیمان
از زمان هُبوط پدر و مادرمان حضرت آدم ( ع ) و بانو حوا ( س ) ۷۶۰۹ سال گذشته
جنسیت به پارسی
دستبند، النگو
سیاره ( هرباسپ ) اورانوس به پارسی [ آهوره]
همون نامِ منه بدون "ی"
به گیلکی
چقدرم با اسمِ من هماهنگه
ماهی اوزون برون
مه روز واژه ای است که تازیان در زمان خلیفه دوم از ایرانیان گرفته اند، که "مورخ" ریخت تحریف شده آن است و "تاریخ" نیز از آن ساخته شده.
حکیمان، فیلسوفان
نجبا، نجیب زادگان به پارسی
آزرم =شرم و حیا و پاکدامنی و مهربانی و مهر و محبت و پارسا و تقوا و عشق و. . . . . . از جمله واژگان پر معنی
پسر جنگجو
شعر نو => برابر پارسی => چکامه شعر => برابر پارسی => چامه
شعر نو => برابر پارسی => چکامه شعر => برابر پارسی => چامه
بزرگ فرمدار به پهلوی وزیر ( وچیر )
بها = ارزش دُر =مروارید مروارید ارزشمند نامی پارسیست
ترنس به مانکِ ( معنی ) فردی است که از لحاظ جسمی به طور کامل یک زن/مرد است. اما جنسیت حقیقی اش خلاف جسمش است. یعنی تضاد روح و جسم و در واقع ناهماهنگی ...
ترنس به پارسی
واژه پرتقال عربیست به پارسی می شود پرتغال هم کشور پرتغال هم میوه پرتغال
دامون نامی گیلکی است به معنای منطقه مشخص و مرز همچون رایمون و سامون ( سامون سر )
خواهر خسرو پرویز کاکی ( عمه ) شهبانوان آزرمی دخت و پوران دخت
آذرمیدخت غلطه چون آذر یعنی آتش اما آزرم یعنی شرم و پاکدامنی و مهربانی و شهبانو آزرمی دخت، آزرمی دخت بودنند نه آذرمیدخت [آزرم ی دخت => در پارسی نوی ...
عنوانی که شهبانو آزرمی دخت به معشوق خود سپهبد بهمن جادویه داد. [ارگبد بهمن] از والا ترین جایگاه دربار ساسانی
مارِه به پارسی سکه
سکه به پارسی
سرنام همچون سمپاد و ناجا فراجا
شمع سپندار
شقایق به پارسی
قلم به پارسی
سیم گون ، نقره گون
آذر دخت ( دختر آتش )
به گیلکی نامی دخترانه به معنای نم نم باران
در شهسوار و رامسر گارِن
شراره آتش
جرقه تازی
والاترین رده بهشت پارادایس پس از آن پردیس به تازی الفردوس
به تازی عامیانه
به ریخت عامیانه پارسی => مَحوَس [محوس خانه]
به تازی سیاره
در ایران باستان کیوان شید
شاید منظور همان حضرت محمد مصطفی ( ص ) است همچون ایلیا امام علی و فاطیما حضرت زهرا ( س )
عقرب به پارسی گَژدم یا کَژدم ( کَجدم )
زعفران ریخت تازی واژه زفران که خود زرپران پارسیست دارد.
چوبک خوراک خوری خاورآسیا[آسیای شرقی] بیشتر در چین
کوات همان قباد است قباد در اصل کوات بود کوات=پارسی قباد=تازی[معرب کوات]
آلاچیق به پارسی
کاس سی یعنی مردمان کوه نشین گیلانی و کاس پی به مانکِ مردمان جلگه یا ساحل نشین گیلانی است
گُرده به پارسی می شود کلیه گُرده ، گُلده ، گُلوه، کلوه و قلوه