پیشنهادهای هلن( آزرمیدخت) اصغری (٢٠٢)
تنور در آغاز تندور بوده، تن دور
کَهبُد= مرتاض و راهب کُهبُد= کوه نشین
به پارسی چنتکچه
پرسنگ برابر با شش کیلومتر به تازی ( معرب شده ) فرسخ و به ریخت یونانی پراساغس
پالگانه ، بالگانه، بالکانه ، بالکان ، بالکن
فرمانروای زن یا زنِ فرمانروا =ملکه
امپراتوریس
منسوب به درخت توس ( توسکا ) در گیلکی توسادار زیرا که این درخت رنگی کال و خاکستری جور دارد
در گیلکی توسادار
پسوندی برای روستاها در گیلان
همان پاپوش
رُست، رَسِش، مِهِش، گوالش، رویش، رَز
بهترین برابر پارسی برای رئیس کارفرما است. ♡
بهشتین چهره
یک آدم دیوانه که می گفت هیچ چیزی وجود نداره!
سَردَواندَن
املش نام یکی از هفده شهرستان استان زیبای گیلان است. شهری است در شرق گیلان مخلوط از گالش ها ، بیه پیش ها و دیلمیان و سادات و کرد ها و. . . . . شهری ...
● برخی به اشتباه املش را آبلش یعنی آب راکد و ایستا معنی کرده اند که به رودخانه شلمان رود یا لَلِه رود ( رود بامبو ) اشاره دارد که همچین تعبیری غیر من ...
اَملَش به که همان اَمَرَش است که به مانکِ ( معنای ) سرزمین آمارد هاست. آمارد نام قومی بسیار باستانی و کهن حتی پیش از آریایی ها در ایران بود. واژه ه ...
هَمِستَگان
برزخ به پارسی
به پارسی پَذُور یا نانوک
از القاب بانوی بزرگوار حضرت فاطمه زهرا ( س ) به معنای کسی که خداوند از او راضی است. ( پسندیده شده از جانب خداوند بزرگ )
از القاب بانوی بزرگوار حضرت زهرای صدیقه ( س )
ناز پرورده ی زیبارو یا خوش چهره با ناز بزرگ شده
از القاب بانوی بزرگوار حضرت زهرای زکیه ( س )
در گیلکی وارِنگو
در گیلکی اُ
مگوگ ، گبر ، زرتشتی ، پارسی نام پیروان زرتشتی در قرآن سوره حج
نام مبارک حضرت حیدر ( ع ) به معنای اعلا و برتر
همان عمودی است به پارسی
همان افقی است به پارسی
همان افقی به پارسی
چیز بی ارزشی که آب طلا کاری شده را مزخرف گویند.
همان نعنا ( نعناع ) به پارسی پَذُور
نعنا ( نعناع ) به پارسی
سیر = پرشدن معده سیر= نام یکی از صیفی جات سِیر = گردش
در عربی از اختیار می آید. درپارسی به مانکِ میوه ای از خانواده کدوئیان می باشد.
زمین کشتزار کدوسانان همچون خیار، کدو ، خربزه ، هندوانه ، گرمک، طالبی و. . . . . .
بیجار در زبان گیلکی به مانکِ شالیزار است.
همان پالیز است.
تیره پشت
صَفَر نامی عربی مردانه به معنای کسی که از هر بدی و ناشایستی خالی و پاک است. و ماه دوم در تقویم قمری پس از محرم الحرام سَفَر به چمِ گذر کردن ، رهس ...
صِفر به پارسی زِفر یا سِفر به مانکِ تهی پوچ خالی
به عربی لامسه
به پارسی بساوایی
پروانه= در ادبیات نماد عاشقان حقیقی پروانه= گواهی ، اجازه ، جواز پروانه= حشره ای با دگردیسی، حشره ای همچون شاپرک پروانه= نمادی برای تطبیق و رهایی تر ...
نامی است تازی ( عربی ) به مانک ( معنیه ) رها شده ، رستگار شده، رستا