پیشنهادهای حمیدرضا (٣,٣٦٠)
با من درنیوفت
نان ساندویچی باریک
بهت بدهکارم
دست از سرم بردار
کاملا موافقم
سهامی عام شدن سهام را به مردم فروختن
کالایی را به کسی انداختن
دم دست در موجودی انبار
به فروش رفتن
آتش به مال خود زدن
چشم بسته خرید کردن معامله سربسته کردن
یک پشیز چندرغاز
به حراج گذاشتن
حراج کردن
کامل به فروش رفتن
ارزان و یک جا فروختن
از چیز بی ارزش پول خوبی درآوردن
خریدار بودن
حساب و کتاب ها را ثبت کردن دفترداری کردن
جدی بودن شوخی نداشتن
ساعت کاری کوتاه
تماس تبلیغاتی
شهرک صنعتی
حسابدار
کله گنده
بله قربان گو
دست های پشت پرده
مالک یک شرکت بزرگ
حسابدار
معامله خوبی کردن فرصت خوبی پیش آمدن
از پس کاری برآمدن از عهده کار برآمدن
تبانی کارفرما و سران اتحادیه معامله پرسود
قلم زدن بدهی از دفتر لغو بدهی کردن لغو دارایی کردن
باج زیرمیزی
سهم سود
خط سود
خطر پیش بینی شده
بدهی ضرر مالی
سقوط کردن افت کردن
تثبیت شدن بهبود بافتن
از کار افتادن متوقف کردن
زیر بار قرض رفتن
به شدت و سرعت سقوط کردن تحلیل رفتن
تنگنا
همگانی سرجمع یکسره
مکتوب به صورت نوشته
چیزی را تمام کردن چیزی رو کم آوردن
کم بودن
بی پول بودن
در گذر زمان