پیشنهادهای ملاقات و تلاقی لغات (١,٥٥٥)
اَوِسْت ، اَوِسْتا ، اَوِسْتَن ، اَوِستان ، آوِسْتَن ، آبِسْتن ، آویزتن ، آفیزتن و. . . اَوِستا ؛ غالب و مدلِ ساختار و ساختمان این کلیدواژه که با ت ...
اَوِسْت ، اَوِسْتا ، اَوِسْتَن ، اَوِستان ، آوِسْتَن ، آبِسْتن ، آویزتن ، آفیزتن و. . . اَوِستا ؛ غالب و مدلِ ساختار و ساختمان این کلیدواژه که با ت ...
چاخان ؛ این کلیدواژه یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی چاه و خان با تعریف موازی خالی بندی می باشد. چاه یا چَهْ ؛ حکمت بسیار زیبایی در نگارگری و تر ...
اندونزی و هندوستان ؛ هندسه ، اندازه ، اندیسه ، اندیشه ، اندوختن ، . . . hand ؛ اَند ، اندازه ، هندسه ، اندیسه ، اندیشه ، اندوختن و. . . اندیشه ؛ ا ...
دُخمَر ؛ اصطلاح دخمر شدن گیاهان و بوته ها یعنی گیاه و بوته به مرحله ی تخمه دار شدن و تخم ریزی و بذرپاشی رسیده باشد. دُخمره ؛ اصطلاح دُخمره کردن زمی ...
دُخمَر ؛ اصطلاح دخمر شدن گیاهان و بوته ها یعنی گیاه و بوته به مرحله ی تخمه دار شدن و تخم ریزی و بذرپاشی رسیده باشد. دُخمره ؛ اصطلاح دُخمره کردن زمی ...
دخمه بان ؛ نگهبان دخمه دان دَخْمه ؛ محل نگهداری دانه ها و غلات با ریخت دیگر آن تَخمه مرتبط با کلمه ی تُخم و تُخمه دُخمَر ؛ اصطلاح دخمر شدن گیاهان ...
دخمه بان ؛ نگهبان دخمه دان دَخْمه ؛ محل نگهداری دانه ها و غلات با ریخت دیگر آن تَخمه مرتبط با کلمه ی تُخم و تُخمه دُخمَر ؛ اصطلاح دخمر شدن گیاهان ...
دخمه بان ؛ نگهبان دخمه دان دَخْمه ؛ محل نگهداری دانه ها و غلات با ریخت دیگر آن تَخمه مرتبط با کلمه ی تُخم و تُخمه کلمه ی دخمه با کاربری محل نگهدار ...
دخمه بان ؛ نگهبان دخمه دان دَخْمه ؛ محل نگهداری دانه ها و غلات با ریخت دیگر آن تَخمه مرتبط با کلمه ی تُخم و تُخمه دُخمَر ؛ اصطلاح دخمر شدن گیاهان ...
دَخمه دان ؛ دَخمه ی نگهداری دانه ، دخمه بان ؛ نگهبان دَخمه دان دَخْمه ؛ محل نگهداری دانه ها و غلات با ریخت دیگر آن تَخمه مرتبط با کلمه ی تُخم و ت ...
مایه ؛ مرتبط با کلمه ی مِیْ و مِیْمَنَت به معنی هر چیزی که دارای ارزش ذاتی باشد. مِیْمْ و مِیمَنه و مِیْمَن ؛ مکان میمون و دارای مِیْمَنَت درخت م ...
مایه ؛ مرتبط با کلمه ی مِیْ و مِیْمَنَت به معنی هر چیزی که دارای ارزش ذاتی باشد. مِیْمْ و مِیمَنه و مِیْمَن ؛ مکان میمون و دارای مِیْمَنَت درخت م ...
تسبیح ؛ تغییر ریخت یافته و منشعب از کلمه ی زیب و زبان و زُبحان و زیبایی به معنی یاد و ذکر زیبایی خداوند متعال. یاد زیبایی خداوند را کردن و ذکر زیبا ...
میمنه و مِیْمَن ؛ مکان میمون و دارای مِیْمَنَت مِیْمْ ، میمند ؛ مِیْ ماند ، مایه ی ماندگاری ، دارای مایه و میمنت ، مایه دار میامی ؛ مِی مایه ، مایه ...
مِیْمْ و مِیمَنه و مِیْمَن ؛ مکان میمون و دارای مِیْمَنَت درخت مِیْمْ تحت عنوان درخت انگور از جهت پُر مایه بودن این درخت بسیار مفید برای زندگی بشر ن ...
میمنه و مِیْمَن ؛ مکان دارای میمنت مِیْمْ ، میمند ؛ مِیْ ماند ، مایه ی ماندگاری ، دارای مایه و میمنت ، مایه دار میامی ؛ مِی مایه ، مایه مِی ، مِیْم ...
مِیْمْ و مِیمَنه و مِیْمَن ؛ مکان میمون و دارای مِیْمَنَت درخت مِیْمْ تحت عنوان درخت انگور از جهت پُر مایه بودن این درخت بسیار مفید برای زندگی بشر ن ...
مِیْمْ ، میمند ؛ مِیْ ماند ، مایه ی ماندگاری ، دارای مایه ، مایه دار میامی ؛ مِی مایه ، مایه مِی ، مِیْم ، مِی مایه دار ، مِیْمان ، مِیْمند ، مِیْمه ...
مِیْمْ و مِیمَنه و مِیْمَن ؛ مکان میمون و دارای مِیْمَنَت درخت مِیْمْ تحت عنوان درخت انگور از جهت پُر مایه بودن این درخت بسیار مفید برای زندگی بشر ن ...
مِیْمْ و مِیمَنه و مِیْمَن ؛ مکان میمون و دارای مِیْمَنَت درخت مِیْمْ تحت عنوان درخت انگور از جهت پُر مایه بودن این درخت بسیار مفید برای زندگی بشر ن ...
مِیْمْ و مِیمَنه و مِیْمَن ؛ مکان میمون و دارای مِیْمَنَت درخت مِیْمْ تحت عنوان درخت انگور از جهت پُر مایه بودن این درخت بسیار مفید برای زندگی بشر نا ...
هارون ؛ مفهوم این کلمه در نامگذاری ها اشاره به افراد توانمند و دارای قدرت و انرژی زیاد در ابعاد مختلف علمی معنوی فکری فیزیکی مادی و معنوی برای پادشاه ...
هار ؛ مصوت حرف ( آ ) در میان ساختمان کلمه ی هار اشاره به یک مفهوم رو به تعالی و ازدیاد و گسترش دارد. اصطلاح سگ هار برای سگ وحشی برای حالتی می باشد ...
هاوره ؛ هُوْره به معنی انرژی در اصطلاح رایج هُوْره آتش به معنی زبانه ی آتش. ( هاور هور هُرْم حرارت حاره و. . . ) هاوِر ؛ از این کلمه در استان خراسا ...
هاوِر ؛ از این کلمه در استان خراسان شمالی در شهر آشخانه به عنوان یک نام برای کوه هاوِر و جنگل هاوِر به لحاظ مفهوم مشترک مرتبط با کلمه ی هیرکانی با اص ...
هایِر ؛ این کلمه به معنی انرژی و حرارت که در زبان انگلیسی با نگارش hair به معنی مو به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است منشعب از کلمه ی هیر و هیرکان ...
هِرکان ؛ مکان دارای انرژی و هُرْم و هُوْر و هایِر و هاوِر جهت ایجاد حرکت و حیات و زندگی. به لحاظ یک مفهوم مشترک مرتبط با کلمه ی هیرکان و هیرکانی با ...
هِرکان ؛ مکان دارای انرژی و هُرْم و هُوْر و هایِر و هاوِر جهت ایجاد حرکت و حیات و زندگی. به لحاظ یک مفهوم مشترک مرتبط با کلمه ی هیرکان و هیرکانی با ...
هِرکان ؛ مکان دارای انرژی و هُرْم و هُوْر و هایِر و هاوِر جهت ایجاد حرکت و حیات و زندگی. به لحاظ یک مفهوم مشترک مرتبط با کلمه ی هیرکان و هیرکانی با ...
هِرکان ؛ مکان دارای انرژی و هُرْم و هُوْر و هایِر و هاوِر جهت ایجاد حرکت و حیات و زندگی. به لحاظ یک مفهوم مشترک مرتبط با کلمه ی هیرکان و هیرکانی با ...
هِرکو ؛ مدل ساختمان کلمه ی هرکو مرتبط با کلمه ی هرکول به معنی دارای اراده برای حرکت می باشد مانند کلمه ی مارکو و مرکل تحلیل و تشریح مبسوط و فلسفه ی ...
هِرکول ؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو نیم کلمه هِر و کول و یک کهن واژه از زبان و فرهنگ فارسی باستان می باشد که به زمانه ما هم رسیده و به عنوا ...
هِرکول ؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو نیم کلمه هِر و کول و یک کهن واژه از زبان و فرهنگ فارسی باستان می باشد که به زمانه ما هم رسیده و به عنوا ...
هِرکول ؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو نیم کلمه هِر و کول و یک کهن واژه از زبان و فرهنگ فارسی باستان می باشد که به زمانه ما هم رسیده و به عنوا ...
هِرکول ؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو نیم کلمه هِر و کول و یک کهن واژه از زبان و فرهنگ فارسی باستان می باشد که به زمانه ما هم رسیده و به عنوا ...
هِرکول ؛ این کلمه یک کانسپت کلامی متشکل از دو نیم کلمه هِر و کول و یک کهن واژه از زبان و فرهنگ فارسی باستان می باشد که به زمانه ما هم رسیده و به عنوا ...
عُزرا و عُزَیْر ؛ مفهوم این کلمه در نامگذاری ها اشاره به عَزلی بودن و تنها بودن انسان ها در عالم ماده و عزیمت انسان ها به عالمی دیگر برای به عزت رسید ...
عُزرا و عُزَیْر ؛ مفهوم این کلمه در نامگذاری ها اشاره به عَزلی بودن و تنها بودن انسان ها در عالم ماده دارد. عزرائیل ؛ معزول کننده ، به عزلت بردن ، ...
عزرائیل ؛ معزول کننده ، به عزلت بردن ، معذور کردن انسان از ادامه ی حیات در عالم ماده. عَزَل ؛ عُزلت ، جدایی ، تنهایی عَزْل ؛ جدا شدن ، تنها شدن م ...
عَزَل ؛ عُزلت ، جدایی ، تنهایی عَزْل ؛ جدا شدن ، تنها شدن معزول شدن یعنی جدا شدن تنها شدن یا برکنار شدن از یک سیستم و سازمان یا گروه و جمعیت فلسف ...
عَزَل ؛ عُزلت ، جدایی ، تنهایی عَزْل ؛ جدا شدن ، تنها شدن فلسفه ی ایجاد و پیدایش این کلیدواژه از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در متن زیر تحلیل و ...
گُرده ؛ اصطلاح رایج دل و گُرده ی کار داشتن ، یا اصطلاح آدم با دل و گُرده اشاره به حالتی را دارد که انسان جَنَم انجام کار را داشته باشد و ناتوان در ان ...
گُرده ؛ اصطلاح رایج دل و گُرده ی کار داشتن ، یا اصطلاح آدم با دل و گُرده اشاره به حالتی را دارد که انسان جَنَم انجام کار را داشته باشد و ناتوان در ان ...
گرد ؛ اصطلاح رایج دل و گُرده ی کار داشتن ، یا اصطلاح آدم با دل و گُرده اشاره به حالتی را دارد که انسان جَنَم انجام کار را داشته باشد و ناتوان در انجا ...
گردش ؛ گردیدن ، قِر خوردن قرقره ؛ گرگره ، گردش ، گردی ، گاری ، گردیدن ، گردن ، قعر ، قُوْر ، قوری ، گور ، غار ، غور ، غروب ، گروب ، گوروب ، گروبیدن ...
قرقره ؛ گرگره ، گردش ، گردی ، گاری ، گردیدن ، قعر ، قُوْر ، قوری ، گور ، غار ، غور ، غروب ، گروب ، گوروب ، گروبیدن روند ایجاد مفاهیمی که در این کلی ...
غروبید ؛ گروبید ، به گور رفت ، گور و گُم شد غروبیدن ؛ گروبیدن ، به گور رفتن ، با اصطلاح رایج گور و گم شدن غرب ؛ غروب ، گروب ، گوروب ، به گور رفتن ، ...
غروبید ؛ گروبید ، به گور رفت ، گور و گُم شد غروبیدن ؛ گروبیدن ، به گور رفتن ، با اصطلاح رایج گور و گم شدن غرب ؛ غروب ، گروب ، گوروب ، به گور رفتن ، ...
غروبید ؛ گروبید ، به گور رفت ، گور و گُم شد غروبیدن ؛ گروبیدن ، به گور رفتن ، با اصطلاح رایج گور و گم شدن غرب ؛ غروب ، گروب ، گوروب ، به گور رفتن ، ...