مهدی صباغ - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hedgehog: noun - countable : جوجه تیغی به عن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bracket: Noun - countable : درپوش ( به خصوص ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cocktail shaker: noun - countable : همزن کوکتل ظرفی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

donkey’s years: British English - spoken : for donk ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in the lion's den: phrase : این عبارت که آن را به صورت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a leopard can’t change its spots: idiom : a leopard doesn’t change it ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cough up: Phrasal verb - informal : ۱ - پول/ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blond bombshell: Noun - countable - mainly journalis ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

handbags: Noun - plural - informal : دعوای نه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

club duvet: Idiom : به رختخواب رفتن و خوابیدن ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

arm room: Noun - countable : اسلحه خانه اتاق ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

swing past: Phrasal verb - informal : Swing pas ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

grin from ear to ear: Idiom : Smile from ear to ear Beam ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a flea in one's ear: Idiom - UK informal : send somebody ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tillerman: Noun - countable - US : راننده ماشی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

magnetic hum: نویز مغناطیسی یکی از عیوب موتورهای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

killer heels: کفش زنانه با پاشنه های خیلی بلند

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the mechanics of doing something: روش انجام دادن کارها روش کار کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the dentist: The dentist's دندانپزشکی مطب دندان ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

car bomb: Noun - countable : بمب مخفیِ کارگذا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bicycle helmet: Noun - countable : کلاه ایمنی مخصو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bicycle shed: Noun - countable : محل نگهداری و پا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

motorcycling: noun - uncountable : موتورسواری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

centrifugal switch: Noun - countable : کلید گریز از مرک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

miss a deadline: Phrase : کاری را سر وقت از پیش تعیی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reserved: Adjective : تودار خویشتن دار کسی که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a reputation: Phrase : شهرت داشتن مشهور بودن به ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

unclockwise: پاد ساعتگرد حرکت در جهت خلاف ساعت C ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

putrefy: verb - intransitive - formal : دچار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tender: adjective : ۱ - غذای کاملا پخته شده ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

earworm: Noun - countable - informal : Stick ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be on a razor edge: idiom - British English : be on a r ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cuke: Noun - countable - informal : خیار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cutesy poo: Adjective - informal : Cutesy - poo ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shovel something into something: Idiom : Shovel something onto somet ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

meet your maker: idiom - informal : جان به جان آفرین ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

roofer: noun - countable : بام ساز سقف ساز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

semidetached: adjective - British English : دوخان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

snowmageddon: Noun - countable : snowpocalypse ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

snowpocalypse: Noun - countable : snowmageddon ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

plead: Verb - intransitive - transitive : ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

شیر برقی: Solenoid valve

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

price sheet: Noun - countable : نرخ نامه فهرست ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wire shoe: Noun - countable : Wire lug وایر شو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lock washer: Noun - countable : واشر فنری واشری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hydro motor: Noun - countable : هیدرو موتور موتو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sargassum: Noun - uncountable : سارگاسوم نوعی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

burn somebody's bridges: Phrase : Burn one's boats پل های پ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sit on someone: Phrasal verb : کسی را به زور ساکت ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shading ring: noun - countable : حلقه اتصال کوتاه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sweeten the pill: idiom : sugar the pill شرایط کاری ر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be a pill: American English - informal : آزار ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

accordionist: noun - countable : نوازنده آکاردئون ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fuse extractor: Noun - countable : Fuse puller فیو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fuse puller: Noun - countable : Fuse extractor ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

whirly: Adjective : چرخان چرخنده گَردان درح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turbine vent: Noun - countable : Whirly bird هو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

whirlybird: Noun - countable : Turbine vent ه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mcb: Noun - countable : Miniature Circui ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bake off: Noun - countable : Bake - off ۱ - ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

quit on somebody: pherasal verb : پشت کسی را خالی کرد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

toucan: noun - countable : توکا پرنده ای با ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it takes one to know one: Idiom : دیگ به دیگ میگه روت سیاهه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get some r and r: استراحت کردن ریلکس کردن خستگی در کر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beg for mercy: طلب بخشش کردن طلب عفو کردن التماس ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wrench yourself away: Idiom : Wrench yourself free خود را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hope not: Idiom : امیدوارم که این اتفاق نیفته ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jiggly: Adjective - informal : ژله ای ( مثل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hit speed: Phrasal verb : Hit speed of ( some ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take tightly: جدی گرفتن سَرسَری نگرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shaving brush: Noun - countable : فرچه اصلاح صورت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

anti chap: Adjective : ضد تَرَک خوردگی ضد تَرَ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pate: Noun - countable - uncountable : پا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ajar: Adjective : نیمه باز ( در یا پنجره ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

skycap: Noun - countable - American English ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disco ball: Noun - countable : توپ دیسکو ( توپ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

banjo: Noun - countable : بانجو ( سازی رشت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

footgolf: Noun - uncountable : فوت گلف ورزشی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ball pool: Noun - countable : Ball pit Ball po ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

doomed to failure: Phrase : محکوم به شکست

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the butcher's: قصابی مغازه ی فروش گوشت نمونه : It ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what’s your poison: idiom - old - fashioned spoken : چه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the big cheese: Noun - countable - informal : مهمتر ...

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

across: بیایید به فروشگاه آن طرف خیابان برو ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

adventure: او یک کتاب در مورد ماجراجویی های خو ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

outfit: پدرش یک دست لباس اسکی برای او در رو ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

savvy: دهانت را ببند. فهمیدی؟؟

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

frozen: یخ، آب منجمد شده است.

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pizzeria: ما در یک پیتزافروشی در شهر غذا خورد ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

miraculously: یک دانش آموز به طور معجزه آسایی از ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

used: این لباس کارکرده است، اما در وضعیت ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deal: ما باید با احتیاط به این مشکل بپردا ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deal: به عنوان یک پیشخدمت، شما باید بدانی ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lawnmower: برای کوتاه کردن چمن ها، به یک ماشین ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cheesed off: اون خانوم، کمی به خاطر کارش، ناراحت ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cheesed off: تو به نظرم، خیلی ناراحت میای.

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cheesed off: من از اینکه مجبورم هر هفته چمنها رو ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

jaywalker: عابر پیاده ی متخلف، اگر گرفتار تصاد ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

motivated: چه چیزی تو را تحریک کرد که چنین کار ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

arrest: توفان مانع بالا رفتن آنها از کوه شد ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

occur: در این چهارراه ( تقاطع ) مکررا تصاد ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

occur: او برنده شدن جایزه را در خواب دیده ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

aeroplane: چریکها ( پارتیزان ها ) به یک هواپیم ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

obsess: او قبلا در مورد وزن خود وسواس داشت.

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on the mend: او خیلی بدحال و مریض بوده است، اما ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sure enough: او گفت خواهد آمد، و همانطور که انتظ ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unpaid: کارگرهای بدون حقوق و دستمزد

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

constantly: زمین دانما حول محور خود می چرخد.

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

harsh: طعم دهنده ( چاشنی ) آلبالو، طعم زنن ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

newlywed: این هتل درصد تخفیف ویژه ای برای زوج ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

abandon: او از خانواده اش دل برید و به جای خ ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

call it a day: برای امروز دیگه کافیه.

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn into: وطن پرستی میتواند به سرعت تبدیل به ...

١ سال پیش

ترجمه با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

help: بفرمایید کلوچه ( با کلوچه از خودتان ...

١ سال پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

با سلام. Out of every 200

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

با سلام. در زبان عامیانه میگوییم: ...

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

با سلام به معنی: وقتِ گُلِ نِی ...

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

If i were you ....( i would ..../ ...

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

با سلام. با نظر شما موافق هستم ، ...

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

با سلام In my view In my b ...

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

Green wave اصطلاحا یعنی موج ...

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

Pull Prank on someone Pull ...

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

با سلام. این اصطلاح به معنی ...

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

با سلام. (کانون وکلا) در ایران، م ...

١ سال پیش

پاسخ با حداقل ٥ رای

-

بپرس

-

با توجه به متن ، رفتار پسندیده، می ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

zone out: توجه نکردن به دیگران ( به دلایلی مث ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pressed: adjective : لباس اتو شده ( لباس اتو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

right back: spoken: به زودی. الان برمی گردم. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come down: پایین آمدن ( مثل پایین آمدن از طبقه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

orthodontist: یک شاخه از رشته دندانپزشکی، که به ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

orthodontist: یک شاخه از رشته دندانپزشکی، که به ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cutlery: مجموعه ی شامل قاشق، چنگال و کارد که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

walk around: پرسه زدن بی هدف راه رفتن و قدم زدن ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

second helping: غذای سر ریز ( غذایی که بعد از خورد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

second helping: غذای سر ریز ( غذایی که بعد از خورد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leftover: باقی مانده ی غذا ( که اصطلاحا به آ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

look on the bright side: خوش بین بودن مثبت اندیش بودن تفکر م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

towaway zone: noun - countable منطقه ی پارک ممنوع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

towaway zone: noun - countable منطقه ی پارک ممنوع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

traffic lights: چراغ راهنمایی و رانندگی ( که در اص ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go nuts: بسیار هیجان زده شدن ( به خاطر اتفاق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get through: رسیدن به یک محل یا یک نفر که دستیاب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

cut in line: جا زدن در صف رعایت نکردن نوبت در صف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

show affection: ابراز محبت کردن نمایش دادن احساسات

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

street vendor: دستفروش کسی که اجناس خود را کنار خی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

street vendor: دستفروش کسی که اجناس خود را کنار خی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

home cooking: غذای خانگی ( غذایی که در منزل پخته ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

home cooking: غذای خانگی ( غذایی که در منزل پخته ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

over: از طریقِ به کمکِ به وسیله یِ مثال: ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get late: دیر رسیدن به جایی دیر شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get late: دیر رسیدن به جایی دیر شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

openly: بی پروا بدون رودربایستی بدون توجه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

openly: بی پروا بدون رودربایستی بدون توجه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

but: به غیر از به جز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

abrupt: Adjective بی ادبانه غیردوستانه ناگه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

host family: خانواده ای است که فردی غریبه را که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

host family: خانواده ای است که فردی غریبه را که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

exchange student: Noun - countable : دانشجو یا دانش آ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get to know: Phrase : شروع به شناختن کسی یا چیزی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stay out: Phrasal verb : بیرون ماندن از منزل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

struggle: به شدت تلاش کردن برای به دست آوردن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fonder: Comparative adjective : مشتاق تر عل ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

last: پایدار بودن دوام آوردن باقی ماندن ح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get worse: بدتر شدن شرایط وخیم شدن اوضاع عود ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get worse: بدتر شدن شرایط وخیم شدن اوضاع عود ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

point out: گفتن چیزی به کسی که قبلا درباره ی آ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

grasp: درک کردن متوجه شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shared: Adjective : مشترک شراکتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

woods: جنگل کوچک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

truer: Comparative adjective : درست تر صحی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

truer: Comparative adjective : درست تر صحی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wiser: Comparative adjective : عاقل تر دان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

well used: Adjective : پر استفاده پر کاربرد کا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

well used: Adjective : پر استفاده پر کاربرد کا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the best things in life are free: یک جورایی معادل ضرب المثل: شکر نعم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

although: علیرغم اینکه با اینکه با وجود اینکه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fronting: خالی بندی کردن چاخان گفتن مثال: I b ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

house fire: noun - countable: آتش سوزی بزرگی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hanukkah: جشن ویژه یهودیان، که 8 روز در ماه ه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

kwanzaa: یک جشنواره سکولار که از 26 دسامبر ت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

kwanzaa: یک جشنواره سکولار که از 26 دسامبر ت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drive sales: SYN: sales camping - sales drive یک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive sales: SYN: sales camping - sales drive یک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

burner phone: informal • آمریکای شمالی یک تلفن هم ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sugar lump: حبه قند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

socialise: معاشرت کردن با دیگران آموزش دادن آد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

introvert: درون گرا ( کسی که آرام و ساکت و خجا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

social style: تیپ شخصیتی تیپ اجتماعی هر فردی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

social style: تیپ شخصیتی تیپ اجتماعی هر فردی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

throw: برگزار کردن ترتیب انجام کاری را داد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

coed: Adjective : مختلط ( هر مکانی که خا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

coed: Adjective : مختلط ( هر مکانی که خا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

consider it done: اصطلاح عامیانه که وقتی کسی از شما ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go into labour: Go into labor درد زایمان گرفتن درد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

the other day: چند روز/شب/هفته/ماه/سال/ساعت و . . ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do you need a ride: وقتی گوینده با وسیله ی نقلیه ی شخصی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

do you need a ride: وقتی گوینده با وسیله ی نقلیه ی شخصی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fly down: پرواز کردن به جایی به سرعت و ناگهان ...

١ سال پیش

مدال‌های مهدی صباغ