English User - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bitchin: هم معنای خیلی خوب و باحال میده هم م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

god bless: خدا رحمت و حفظ ( ت، ش و . . . ) کنه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

god bless: خدا رحمت و حفظ ( ت، ش و . . . ) کنه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transmission: انتقال مخابره قسمتی از ماشین که قدر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

poofy: موی حجم داده شده به شکل دایره بزرگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut out for: بدرد چیزی خوردن، به کاری آمدن He's ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go hang: با توجه به ضمیر ما بعدش برو به درک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

push for: جوش زدن برای کاری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

true to one's word: طبق قول و قرار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flatter: به نظر میرسه در فارسی لغتی که دقیقا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flattered: کسی که خوشش شده و احساس مهم بودن به ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

flattering: تو فارسی میگیم: روش بیاره ( یعنی ار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dumbfounded: هاج و واج

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

company: هم جواری، همراهی هم جوار، همراه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a room: یکم حیا و نجابت ( به عنوان در خواست ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get a room: یکم حیا و نجابت ( به عنوان در خواست ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

heights: جاهای بلند Don't go up the tower if ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

condition: شرطی کردن قبولاندن، تحمیل کردن، نها ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

conditioned: نهادینه شده a conditioned reflex/re ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conditioned: نهادینه شده a conditioned reflex/re ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

endure: به جان خریدن، پذیرا شدن، پیه چیز سخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put in: تلاش و کار و مایه گذاشتن روی چیزی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

perceive: تلقی و درک خاصی داشتن از چیزی یا کس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

every now and then: هر وقت بشه، هر وقت شد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

model: شبیه سازی کردن The whole car can be ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hook up with: با کسی همراه شدن و وقت گذراندن با ه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

retraction: از موضع قبلی عقب کشیدن، عقب گرد، پس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brief: روشن کردن کسی، تفهیم کردن، توجیه کر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

effective tomorrow: تا فراد ( یعنی تا فردا انجام میشه و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a scene: معرکه گیری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

junior high school: قبلا می شد راهنمایی الان میشه متوسط ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

possibly: با can't که بیاد به معنای عمرا و به ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get the wrong idea: بد برداشت کردن I’ll explain everyth ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

specials: ویژه برنامه ( تلوزیونی ) غذای مخصو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

specials: ویژه برنامه ( تلوزیونی ) غذای مخصو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

talk back: با گستاخی و بی ادبی پاسخ دادن ( معم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lean: اگه صفت زمانی خاص قرار بگیر ه به مع ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a jump on: پیش دستی کردن، پیش قدم شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

conceive: بچه دار شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what’s your point: حالا که چی؟

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fill someone's shoes: جای کسی رو پر کردن، جای کسی رو گرفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go all out: از جون مایه گذاشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

that’s the way it is: اینه دیگه، همینه که هست، این جوریاس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that’s the way it is: اینه دیگه، همینه که هست، این جوریاس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep someone on their toes: گوش بزنگ و مهیا نگه داشتن کسی طوری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep someone on their toes: گوش بزنگ و مهیا نگه داشتن کسی طوری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

morning person: شخص سحر خیز میشه: early riser این ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

certain: یه، یارو ای، یکی، طرف ( قبل اسم کسی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

frantically: هول هولکی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

match for: حریف کسی یا چیزی شدن، در حد و انداز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

articulate: به کلام آوردن، در و با کلمات بیان ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

integrity: درستکاری، استواری و ثابت قدمی در اخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pay the piper: جور کارهای اشتباه خود رو کشیدن ( خر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pay the piper: جور کارهای اشتباه خود رو کشیدن ( خر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s not like: انگار نه انگار که

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

what are the odds: احتمالش چقدره، چقدر احتمالش میره Wh ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what are the odds: احتمالش چقدره، چقدر احتمالش میره Wh ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take care of: اصطلاحا: یه کاریش کردن ( هر جور که ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gravy train: مفت خوری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

down to: برای تاکیددر شمول و دربرگیری حتی جز ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

anytime soon: به این زودیا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

confront: رودرو کردن، به روی کسی آوردن ( اینک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn around and: همینطور بردگردی و . . . ( یعنی بدون ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slay: به درک واصل کردن، کار کسی یا چیزی ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

that should do it: تمومه دیگه، آخرشه دیگه I just have ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

anticipate: از پیش فکر چیزی رو کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reunite: به هم رسیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fear the worst: فکرای بد کردن ( یعنی فکر کردن به بد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

preemptive: پیشدستانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for one: من یکی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

soak up: بهره کافی و وافی بردن از چیزی، کمال ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

glow: سرخی و سفیدی صورت ( نشانه خوش و سلا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

come out and say it: چیزی که لازمه و گفتنی هست رو بیان ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in a month: هول هوش سی روز، تا یک ماه آینده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chaste: بدون شلوغ پلوغی ، بی آلایش I like t ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

proclaim: مشعر بودن، اظهار داشتن، بیان گر بود ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meretricious: فریبنده و ظاهر دار، چیزی که فقط ظاه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meretricious: فریبنده و ظاهر دار، چیزی که فقط ظاه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put on: تدارک دیدن، فراهم کردن She put on a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not so much: بذارید توی جمله بگم تا واضح باشه: T ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

not so much: بذارید توی جمله بگم تا واضح باشه: T ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

more of: برای اینکه بگیم برای توضیح و توصیف ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not so much something as more of something: it's not so much a question as more ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

for a while now: مدتیه. . . ، چند وقتیه که. . . for ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for a while now: مدتیه. . . ، چند وقتیه که. . . for ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

this ship has sailed: کار از کار گذشته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

good call: وقتی یکی یه کاری کرده و ما برای تای ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tad: یه نمه The fish was OK, but the chi ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tad: یه نمه The fish was OK, but the chi ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

waterworks: گریه زاری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

here come: داره میاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

here come: داره میاد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rip up: پاره پاره کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rip up: پاره پاره کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

if anything: 1اگه چیزی هم باشه، اگه چیزی هم بخوا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

document: به ثبت رساندن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nutrition: خوراک تغذیه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

objectively: مبتنی و بر پایه عینیات و واقعیات، و ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in hiding: کسی که پیداش نیست، غیبش زده، گم و گ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bloody: کوفتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

same difference: حالا هرچی، چه فرقی میکنه "They lost ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

very: خودِ، همان، همین The letter was sen ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

exchange: گفت و شنود

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ego: نفسانیت، منیت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

set right: اصلطاحا می گیم: درستت می کنم، درستش ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

momentum: پویایی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch a break: شانس آوردن، با شانس همراه بودن I ju ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

exposure: رو به ، به سمت Our dining room has ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wigging: توپیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reunion: همون دید و بازدید خودمون

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get off: یکیش میشه قسر در رفتن https://www. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

smooth talker: چرب زبون

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

win over: ( دل ) کسی رو با خود همراه ساختن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the second: به محض

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the second: به محض

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hold out: با شرائط سخت ساختن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

back on one's feet: دوباره روی پا ایستادن، احیا شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

back on one's feet: دوباره روی پا ایستادن، احیا شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

given: مسلم و قطعی و شک ناپذیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

drag through the mud: پایمال شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how else: چجور ِ دیگه؟

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a good point: حرف بدرد بخور و حسابی زدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fine with me: من که مشکلی ندارم، از طرف که مانعی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

breakthrough: یافته ارزشمند، دستاورد بزرگ، پیشرفت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

or what: بالاخره So are you ready to leave ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slot: شکاف، برش خلال و شکاف برش زمانی مو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a record: به ضبط در آوردن Did anyone make a r ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put sb down for sth: کنار گذاشتن و تعیین کردن مقدار خاصی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

week's notice: وقتی یک کارمند می خواهد کارش را ترک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look no further: گشت و گذار بیشتر نیاز نیست، بیخودی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tally: آمار نهایی و حساب Make sure to kee ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bat for sb: به کمک کسی یاختن و یازیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

come out: از کار در آمدن، جور خاصی به انتها ر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

womanhood: زنیت، زن بودن ( زمانی که به کسی نام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

blow sb's cove: هویت و اطلاعات مخفی کسی رو فاش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

valiant: بی باک، بی باکانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

clutch: سفت چیزی رو چسبیدن ( از ترس و اضطرا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

retreat: عقب گرد، برگشت به عقب عقب نشنیی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

arrival safe: برقراری امنیت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be my guest: اختیار دارین

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how is sth coming: پیشرفتش چجوریه؟ چطور پیش میره؟

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you'r on: باشه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you've got me: ول کن بابا، چه میدونم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you got me: چه میدونم ( وقتی جواب چیزی رو نمی د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

demeaning: تحقیر آمیز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

remote: به دور ازremote from reality ( به د ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

great power: ابر قدرت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

entrust sb with sth: کسی را به کاری گماشتن، کاری را به ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

faithfully: مجدانه و خالصانه، با اهتمام مو به م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

diversion: مشغولیت ( فعالیتی که باعث سرگرمی می ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

weaken: تضعیف شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

weaken: تضعیف شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you'r not just saying: الکی که نمی گی ( برای دلخوشی من )

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

savor: مزه مزه کردن، با چیزی حال کردن و خو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

savor: مزه مزه کردن، با چیزی حال کردن و خو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

kill you dead: دخلتو میارم ( وقتی استفاده میشه که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i got off the phone with sb: یعنی الان تلفنی با طرف حرف زدم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

surgically: با جراحی Localized amyloid tumors c ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get over yourself: پا روی نفست بذار، اینقدر گیر خودت ن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gasp: اصطلاحا یعنی دهنش از حرکت واموند

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

succeed to: بعد از کسی به مقامی یا شغلی نائل شد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

what is sb doing sth: به فلانی چه کار داره که این کار رو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

goof around: الافی کردن، الاف چرخیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

call back: بازخواست، بازخواه، باز دعوت، عودت د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

potluck: 1 ( غذایِ ) حاضری 2وعده غذایی دورهم ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on display: در دسترس عموم، در اختیار عموم ( برا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pickup: 1دریافت یا تهیه کردن یا گرفتن 2کسی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go up to someone: قدم پیش گذاشتن و نزد کسی رفتن ( جای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

go up to someone: قدم پیش گذاشتن و نزد کسی رفتن ( جای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put out: مراجعه شود به لینک:https://www. mac ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unyielding: حرف نشنو و یاغی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

daredevil: کله شق و نترس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

burn out: از رمق افتادن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get sb sth out: کسی یا چیزی رو از جایی خلاص کردن یا ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fashionmonger: فعال و درگیر صنعت مد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not that i care: معمولا بعد یا قبل عبارتی گفته می شو ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

down at heel: ژنده و مندرس She had a decidedly do ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

set out: راه افتادن، قدم در مسیر کاری نهادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

long shot: بعید بودن It's a long shot, but you ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nod off: اصطلاحا :پلک هام بهم رسید، پلک هام ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slip away: 1به فنا رفتن، از دست رفتن، ( فرصت و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

what's the big deal: کجاش مهمه؟ اهمیتش چیه؟

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

screw over: نارو زدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

dashing: خوش بر و رو

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dashing: خوش بر و رو

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

second thoughts: تغییر عقیده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

second thoughts: تغییر عقیده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

extend: پهنا، گستره، وسعت، وسع، طول، میزان، ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

extent of my knowledge: وسع دانش من

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

doodle: نقاشی و طرح هایی که کنار کاغذ و کتا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get sth in: چیزی رو ایصال کردن و رساندن I have ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

variety: تنوع نوع ودر حالت جمع انواع طیف، د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take a break: یکی از کاربردهای take تبدیل کردن مع ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

break: در حالت اسمی به چند معنا می آید: ان ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

work it out: وضعیت دشوار و مشکلی رو راست و ریس ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

work it out: وضعیت دشوار و مشکلی رو راست و ریس ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

accompany: همراه بودن، همراهی کردن مشایعت کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it will be my pleasure: باعث خوشحالی من خواهد بود

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make someone pay: حق کسی رو کف دستش گذاشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

up here: یعنی:over here

١ سال پیش

مدال‌های English User