Shirinbahari - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bilk: کلاه برداری government waste has bi ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

florid: having a red or flushed complexion. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

confectionary: قنادی chocolate and fudge are made ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

peckish: گرسنه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

peckish: گرسنه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

second opinion: توصیه گرفتن از متخصص دیگری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

last resort: چاره ی دیگری نداشتن I 'll take it a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

buckle down: به طور جدی کاری را آغاز کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gung ho: بسیار هیجان زده. بسیار مشتاق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gung ho: بسیار هیجان زده. بسیار مشتاق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pipe dream: امید واهی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

sit tight: صبور باش. منتظر بمون

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crunch number: حساب کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

crunch number: حساب کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

plug away: کار روزمره و خسته کننده انجام دادن. ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

conventional wisdom: باور عامه. نظر مردم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rule of thumb: روش مورداستفاده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get the hang of sth: لِمش دستت میاد. To learn how to do ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tall order: به سختی به هدفی رسیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on a shoestring: پول بسیار ناچیز

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make whole: سالم. تعمیر کردن You have been made ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make whole: سالم. تعمیر کردن You have been made ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

all hands on deck: همکاری گروهی مورد نیازه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

that makes two of us: منم همین طور. Me too. So do I

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the bubble bursts: تو ذوق کسی زدن. دوره ی خوشی و موفقی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

the bubble bursts: تو ذوق کسی زدن. دوره ی خوشی و موفقی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heavy lifting: کاری که به تلاش. منابع و توجه زیادی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

heavy lifting: کاری که به تلاش. منابع و توجه زیادی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give somebody the once over: سریع کسی را برانداز کردن. نگاه اجما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

give somebody the once over: سریع کسی را برانداز کردن. نگاه اجما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

knock yourself out: بفرما. هر کاری می خوای بکن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

doa: DEAD ON ARRIVAL از قبل مرده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

peg sb as sth: فلانی شخصیت خاصی داره. فلان شرایط و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

peg sb as sth: فلانی شخصیت خاصی داره. فلان شرایط و ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

rule out: غیرممکنه این اتفاق بیفتد. حق شرکت د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bent on sth: مصمم برای انجام کاری مخصوصا کار بد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bent on sth: مصمم برای انجام کاری مخصوصا کار بد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

subscribe to sth: حمایت کردن از یک نظریه. موافقت. حما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

subscribe to sth: حمایت کردن از یک نظریه. موافقت. حما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

catch 22: مسئله بغرنج. معمای پردردسر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a slap on the wrist: مجازات بسیار کم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a slap on the wrist: مجازات بسیار کم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

our number is up: کلکمون کندست. کارمون تمومه. می میری ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

our number is up: کلکمون کندست. کارمون تمومه. می میری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't rub it in: این قدر به رخ ما نکش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

don't rub it in: این قدر به رخ ما نکش

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a hole: راه را باز کنید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make a hole: راه را باز کنید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i buy it: موافقم. قبول دارم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

point taken: قبول دارم.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

point taken: قبول دارم.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no snitching: چغلی نکن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

no snitching: چغلی نکن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let 's not bullshit each other: بیا شرو ور تحویل هم ندیم.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let 's not bullshit each other: بیا شرو ور تحویل هم ندیم.

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make mincemeat out of sb: کسی را در بازی یا جنگ یا بحث شکست د ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

make mincemeat out of sb: کسی را در بازی یا جنگ یا بحث شکست د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cut out for sth: برای کاری ساخته شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cut out for sth: برای کاری ساخته شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it doesn't add up: با عقل جور در نمیاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

it doesn't add up: با عقل جور در نمیاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

keep a low profile: جلب توجه نکردن. آفتابی نشدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

my nose is bunged up: دماغم گرفته

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

my nose is bunged up: دماغم گرفته

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pelt down: بارش سنگین The rain was pelting dow ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pelt down: بارش سنگین The rain was pelting dow ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get back to basics: از اول شروع کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get back to basics: از اول شروع کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

iron out: راه حل. پیدا کردن راهی برای پایان ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fritter away: هدر دادن پول یا زمان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fritter away: هدر دادن پول یا زمان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chuck something away: دور انداختن. از شر چیزی خلاص شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chuck something away: دور انداختن. از شر چیزی خلاص شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pick me up: انرژی زا

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drone on: سخنرانی طولانی Tom was droning on a ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

drone on: سخنرانی طولانی Tom was droning on a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

totalled: داغون شدن. آهن پاره شده The car was ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

totalled: داغون شدن. آهن پاره شده The car was ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

touchy feely: احساساتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

touchy feely: احساساتی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

xmt: Excuse my type ببخشید اشتباه تایپ ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

xmt: Excuse my type ببخشید اشتباه تایپ ک ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bodega: فروشگاه محلی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bodega: فروشگاه محلی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

awol: Absent without leave بدون اجازه رفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

deuce: 1. شیطان2. دو نفر پاسور باز 3. دو د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

oink out: پر خوری کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

oink out: پر خوری کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

reach a verdict: توافق دادگاه برای تصمیم گیری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

reach a verdict: توافق دادگاه برای تصمیم گیری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

on parole: آزادی تنها با شرط خاصی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on parole: آزادی تنها با شرط خاصی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

alacrity: چابکی. نشاط

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

skirmish: دعوا رقابت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

harbinger: قاصد. پیام رسان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

asperity: خشونت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

urbane: مودب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

maudlin: احساساتی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

demur: اعتراض کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

disciple: مرید

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

lithe: لاغر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lithe: لاغر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bedlum: غوغا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bedlum: غوغا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gusto: شور و نشاط

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gusto: شور و نشاط

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

jubilant: شاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

jubilant: شاد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

decorum: ادب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

facade: ظاهر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

austere: زندگی ساده. ریاضت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

austere: زندگی ساده. ریاضت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flabbergasted: مبهوت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

vapid: بی روح

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

vapid: بی روح

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

subsidy: کمک هزینه یارانه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dawn of time: آغاز آفرینش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dawn of time: آغاز آفرینش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

juggle: هم زمان چندکار در برنامه ی خود گنجا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on a tight leash: 1. با دقت زیر نظر گرفتن یا کنترل کر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on a tight leash: 1. با دقت زیر نظر گرفتن یا کنترل کر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on your six: پشت سرت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on your six: پشت سرت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

whac a mole: استعاره از کار تکراری و بیهوده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

whac a mole: استعاره از کار تکراری و بیهوده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

feisty: حساس. پرخاشگر. مصمم. شجاع. سرزنده Y ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

feisty: حساس. پرخاشگر. مصمم. شجاع. سرزنده Y ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

amped: هیجان زده She is so amped to see he ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

amped: هیجان زده She is so amped to see he ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cheesy: احمقانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

miss the point: اصل مطلب را نادیده گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wrap your head around something: درک مطلب دشوار و پیچیده Can you war ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wrap your head around something: درک مطلب دشوار و پیچیده Can you war ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tete a tete: گفت و گوی صیمانه دو نفره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tete a tete: گفت و گوی صیمانه دو نفره

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bauble: بدلیجات. اسباب بازی I really like m ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bauble: بدلیجات. اسباب بازی I really like m ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

parvenu: تازه به دوران رسیده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

parvenu: تازه به دوران رسیده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

peg: غیبت کسی را کردن Kim is always pegg ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ritzy: پر زرق و برق. شیک This is a real ri ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ritzy: پر زرق و برق. شیک This is a real ri ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hick: روستایی و بی سواد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

roll up: رسیدن We rolled up at the same time ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

inquire into sth: اطلاع کسب کردن He is inquiring into ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

inquire into sth: اطلاع کسب کردن He is inquiring into ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

wear off: به تدریج ناپدید یا متوقف شدن The ef ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

beat up: چند بار و محکم کتک زدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

leak out: افشا شدن. برملا شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put somebody up: اجازه بدهید کسی در خانه تان بماند C ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put somebody up: اجازه بدهید کسی در خانه تان بماند C ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shut off: قطع کردن آب و برق و گاز The water ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

aos: All options stink هیچ راه حلی وجود ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

aos: All options stink هیچ راه حلی وجود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sharped up: لباس رسمی پوشیدن You are totally sh ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sharped up: لباس رسمی پوشیدن You are totally sh ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flagged: دست گیر شده. بازداشت شده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put your finger on it: شرایط غیر عادی. دقیقا مشکل را نفهمی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

put your finger on it: شرایط غیر عادی. دقیقا مشکل را نفهمی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

chop chop: دست بجنبون. Hurry up

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

frisk: بازرسی بدنی با دست We were frisked ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

frisk: بازرسی بدنی با دست We were frisked ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be gunning for somebody: کسی را به دردسرانداختن. از کسی انتق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be gunning for somebody: کسی را به دردسرانداختن. از کسی انتق ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

whack job: آدم بسیار عجیب. عصبانی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dropping hints: به صورت غیر مستقیم ارتباط برقرار کر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dropping hints: به صورت غیر مستقیم ارتباط برقرار کر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

disparaging comentes: پیشنهاد منفی ومُخرب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

disparaging comentes: پیشنهاد منفی ومُخرب

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i see your point: منظورت را متوجه می شم.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

i see your point: منظورت را متوجه می شم.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ulterior motive: دلیل پنهانی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fad: مد شدن. Trend There was a fad for w ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hand me down: دست دوم they received hand - me - d ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

on fire: 1. جذاب. خوش تیپ 2. خوب بودن در کار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on fire: 1. جذاب. خوش تیپ 2. خوب بودن در کار ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

clear the air: کدورت ها را کنار گذاشتن. آشتی کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cinch: آسان This is such a cinch work to d ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hit the spot: رضایت بخش. درست همونیه که می خواستم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

same ol same ol: مثل قبله فرقی نکرده I 'm getting ti ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

same ol same ol: مثل قبله فرقی نکرده I 'm getting ti ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be at odds with: He is at odds with his boss مخالفت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

blab: پرحرفی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

blab: پرحرفی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

charter: کرایه کردن. پول بابت پرواز یا کشتی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get out of dodge: فلنگا بستن. در رفتن. فرار کردن He ' ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get out of dodge: فلنگا بستن. در رفتن. فرار کردن He ' ...

١ سال پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١ سال پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

snap out of it: Force yourself to stop feeling sad ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

snap out of it: Force yourself to stop feeling sad ...

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

مدال‌های Shirinbahari