تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

از عهده چیزی برامدن

پیشنهاد
٥

پیش زمینه ای برای چیزی داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

متوجه شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

unclear because someone does not give enough detailed information or does not say exactly what they mean

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

همین قدر کافیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

خفن نشون دادن چیزی که جلب توجه کنه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

حساس شدن به . . . مثال : "you must tune into the needs of loved ones"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

to write to, telephone, or meet a friend regularly, so that you do not forget each other

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

آگاه نبودشخصی از اتفاقتی که دوروبرش می افته و داره به چیز دیگه ای فکر میکنه. عامیانه خودمون میشه ( تو یک فاز دیگه است ) مثال : What were you thi ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

جور شدن عامیانه جور شدن یک برنامه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از دست دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

گفتن جزییات کامل یک موضوع ( سیر تا پیاز چیزی را گفتن ) مثال: Please tell me all the dirt

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

نقطه نظرات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

گذر زمان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیرامون چیزی. . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

to deal with problems or difficulties by doing whatever you need to do, rather than by trying only one method: ▪ Strong industries were able to rol ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

فشار از روی چیزی برداشتن منظور همون مشکلات زندگی هستش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

ربط داشتن به چیزی مثال : how do you fit into this whole thing تو چه ربطی به این قضیه داری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

سرحال