آزاده - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s a real turn up for the book: �این رو باید تو تاریخ ها نوشت / عجب ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s your concern: مشکل خودته

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m your man: میتونی رو من حساب کنی

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is a real turn up for the book: این رو باید تو تاریخ ها نوشت / عجب ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ve had enough of your nonsense: �باندازه ی کافی از دستت کشیدم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is your concern: مشکل خودته

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s all a fiddle: همه اش کلک است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

jog sb’s memory: چیزی را یاد کسی آوردن / خاطره ای را ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is all a fiddle: همه اش کلک است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ve had your coat cleaned: نوی نو شدن / مثل روز اول شدن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

jump with sb’s humor: با خلق و خوی کسی کنار نیامدن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s all laid on: همه چیز آمادست روبه راهه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is as good as new now: نوی نو شدن / مثل روز اول شدن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is all laid on: همه چیز آمادست روبه راهه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s all over and done: کار تمام است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is all over and done: کار تمام است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ve washed my hands of you: �ازت دست شستم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s all up with him: آب از سرش گذشته

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if i get my hands on him: اگه دستم بهش برسه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ll figure it out: پیداش میکنم بالاخره میفهممش

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is uppermost in my mind: مد نظرم است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is impressive: قابل تحسینه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am gonna level with you: می خوام باهاتون روراست باشم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it matters little: چندان اهمیتی ندارد

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ll go and eat dog food: حاضرم به هر ذلتی تن در بدهم ولی این ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s just over my head: چیزی به عقلم نمیرسه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m in a good shape: در شرایط خوبی هستم ( اقتصادی )

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was a relief: �دلم خنک شد

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is just over my head: چیزی به عقلم نمیرسه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ll show you: نشونت میدم ثابت میکنم که

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m in tip top shape today: من امروز توپ توپم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was double dutch to me: �کاملا برایم غیر قابل فهم بود اصلا ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m not a mind reader: علم غیب که ندارم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ll teach you: حالا بهت نشون میدم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is no skin off my nose: به من چه! به هیج کجای من بر نمیخورد

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m not your beck and call: من غلام حلقه به گوشت نیستم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was so gross: خیلی خفن بود

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ll warrant you: اطمینان می دهم شک ندارم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s no use crying over spilled milk: آب رفته به جوی باز نمی گرده

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m as busy as a bee: خیلی سرم شلوغه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is no use crying over spilled milk: آب رفته به جوی باز نمی گرده

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m on cloud nine these days: من این روزها سر حالم خوشحالم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it was stifling in there: اونجا خیلی خفه بود

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m a hard liner: تندرو ( از نظر سیاسی )

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s no use crying over spilt milk: پشیمانی سودی نداره

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m starving: بدجوری گشنمه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was glad to get out: خوشحال شدم که بیرون آمدم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is no use crying over spilt milk: پشیمانی سودی نداره

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it wasn’t so bad as last time: به بدی دفعه پیش نبود

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m still finding my feet: تازه دارم به ان عادت میکنم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s none of your business: اصلا به توربطی نداره

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s chickenfeed: �پول ناقابلی است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it doesn’t add up: �داستان و … : جور درنیامدن / معنی ن ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m fit to drop: دارم از حال میرم از خستگی نا ندارم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’d like to stand up for what i believe: دوست دارم سر حرفم بایستم و ار اعتقا ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rear ender: تصادف ماشین :از پشت به ماشین دیگه ز ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is chickenfeed: �پول ناقابلی است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i must put my thinking cap on it: باید در موردش فکر کنم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it doesn’t matter when you go: هر وقت بروید رفته اید / مهم نیست کی ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m ready to drop: دارم از حال میرم از خستگی نا ندارم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s difficult to digest: درکش خیلی سخته

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i had a wonderful opportunity but i muffed it: فرصت بسیار خوبى داشتم ولى خیطى بالا ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i need sth like a hole in the head: هیچ نیازی به چیزی نداشتن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ll beat myself up about it 4ever: تا ابد بخاطرش خودمو سرکوفت

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m full of beans for today: �امروز پر انرژی و سرحالم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is better to light a candle than to curse the darkness: بهتر است که یک شمع روشن کنی بجای ای ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is difficult to digest: درکش خیلی سخته

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i need sb like a hole in the head: هیچ نیازی به کسی نداشتن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am full of beans for today: �امروز پر انرژی و سرحالم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ll beat myself up about it for ever: تا ابد بخاطرش خودمو سرکوفت

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is good fishing in troubled waters: از آب گل آلود ماهی گرفتن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s for grown ups: این مال بزرگترهاست

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i never get bored when i talk to my grandmother she is good company: از صحبت کردن با مادربزرگم خسته نمیش ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ll burn down there: اونجا رو به آتش میکشم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m wiped: �خیلی خسته بودن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is like talking to a brick wall: مثل اینکه دارم با شما حرف میزنم انگ ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’ll do it if it is the last thing do: اگر سرم هم برود این کار را می کنم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is for grown ups: این مال بزرگترهاست

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m gonna level with you: می خوام باهاتون روراست باشم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if my mind serves me right: �اگر ذهنم یاری کنه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m absolutely sick to death of it: حالم از این بهم می خوره

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i haven’t the faintest idea: روحم خبردار نیست

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i didn’t have shoes and always i was complaining but one day i saw a man who didn’t has foot: من کفش نداشتم و مدام شکایت می کردم. ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she has a big mouth: او دهن لق است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his memory lives on: �یاد و خاطره …. باقی ماندن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was pleased to see the back of her: آخیش رفت / از شرش خلاص شدیم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m all ear: سراپا گوشم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s beyond my wit: عقلم قد نمی دهد

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i don’t blame you: سرزنشت نمی کنم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i just happened to be there: بر حسب اتفاق منم اونجا بودم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stick some things in your mind: بعضی چیز ها را به خاطر بسپار

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she is a time server: اون نون رو به نرخ روز می خوره

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his name lives on: �یاد و خاطره …. باقی ماندن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was under the impression that: �چنین تصور میکردم که

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m at his throat: می خواهم سر به تنش نباشد

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is beyond my wit: عقلم قد نمی دهد

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i know it from a to z: من از تمام ماجرا باخبر هستم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i don’t give a rat’s ass about it: من به ان اهمیتی نمی دهم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if you keep dragging your feet you’ll miss the train: اگه لفتش بدی، قطارو از دست میدی

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is a time server: اون نون رو به نرخ روز می خوره

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his cake is dough: دستش نمک نداره

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i get into hot water: �تو مخمصه افتادم گرفتار شدم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i wish the best for you: بهترینها رو برای شما آرزو می کنم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m done with you: �مرا با تو کاری نیست دگر

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i laughed my guts out: �از خنده روده بر شدم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s beyond your dignity: دور از شان شماست

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is cold fish: ادم بد عنقیه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m fed up with you: �سیر شدم ازت�

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i wish you many years of happiness: سالهای شاد بسیاری را برای شما آرزو ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i give you full marks for that: نمرت بیسته / مرحبا / آفرین

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i love you don’t ever doubt my sincerity: من عاشقتم، به عشق و علاقه من شک نکن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it is beyond your dignity: دور از شان شماست

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i’m feeling puny: انگاری سرما خوردم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i won’t keep you then: بیشتر از این معطلت نمیکنم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i got into a rear ender on the way to work: تصادف ماشین :از پشت به ماشین دیگه ز ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don’t ever doubt my sincerity: به عشق و علاقه من شک نکن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

her promises failed to materialize: وعده هایش جامه ی عمل نپوشید

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have be dead against: i have be dead against

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don’t give a rat ass don’t give a rat ass: اهمیت ندادن حتی اندازه سر سوزن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can’t place you: شما رو به جا نمیارم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a knuckle sandwich: با مشت به صورت کسی زدن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she’s living in fool’s paradise: الکی خوشه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i can’t stand it: نمیتونم تحملش کنم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have extra mouth to feed: یه شکم دیگه رو هم باید سیر کنم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

high five or up top: بزن قدش

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have sympathy for him: دلم براش میسوزه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i caught your red handed: مُچتو گرفتم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

up top: بزن قدش

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was hopping mad: کُفرش در اومده بود

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i think that boy second to the last was mulatto: گمونم پسره یکی مونده به آخری دورگه ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have sympathy for her: دلم براش میسوزه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was about to die: داشتم می مُردم نزدیک بود بمیرم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i couldn’t care less: ابدا اهمیت نمیدهم به من چه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he will be up and about: سلامت خود را بازیافتن / حال کسی خوب ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i haven’t got a bean: آه در بساط ندارم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was at my wits’ end: عقلم به جایی نمیرسید

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

his latest movie looks set to break new: کار نویی کردن / ابتکار کردن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i cross my fingers for you: برات آرزوی موفقیت می کنم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he won the lottery and he is really sitting pretty: در بهترین شرایط قرار داشتن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i was pleased to see the back of him: آخیش رفت / از شرش خلاص شدیم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was already living on borrowed time: عمری دوباره از خدا گرفته

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am of a quiet few friend: من بیشتر از اونچه که فکر میکنی دوست ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i saw the police coming and legged it down the road: دررفتن / فرار کردن

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boxy acoustic: اکوستیک بسته

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was always the odd one out at school: با دیگران فرق داشتن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am on my beam ends till friday: در مضیقه / بی پول

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box out: ( بیس بال ) راه حریف را سد کردن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i set you up: گولت زدم

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am out of my depth: عقلم قد نمیدهد سر در نمی اورم

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box supper: گردهمایی اعضای کلیسا که طی آن خوراک ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i sick of your idea: حالم از نظراتت بهم می خوره

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am what i am whats it got to do with you: همینم که هستم، به تو چه؟

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box turtle: لاک پشت لولادار

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

help yourselves: از خودتون پذیرائی کنید

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he was apple polishing: داشت چاپلوسی میکرد

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i am what i am what's it got to do with you: همینم که هستم، به تو چه؟

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boxing gloves: دستکش مشت بازی، دستکش بکس

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

never say die never give up hope: هرگز ناامید نشو

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i talked police officer out of getting a ticket: �مخ پلیس رو زدم که جریمم نکنه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he strains every nerve: او نهایت تلاش و کوشش خودش رو انجام ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how dare you question my decision: چطو جرات میکنی رو حرف من حرف بزنی؟

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

how the hell are you: چطور مطوری؟ ( گویش خیابانی )

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she is good company: آدم خوش مشربی است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he thinks his life is coming apart at the seams: در حال از هم پاشیدن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is good company: آدم خوش مشربی است

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

humans are able to mistakes: انسانها جایزالخطا هستند

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i pity you if: وای به حالت اگه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hung up on someone: به کسی دل بستن

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he took a long time to come round: مدت زیادی طول کشید تا به هوش آمد

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i salute you: درود بر شما

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i ain't got no use for it: به درد من نمی خوره مورد استفاده من ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is barely on speaking terms with his father: زیاد با پدرش خوب/جور نیست

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boxwood: چوب شمشاد

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is giving me a hard time: �روزگار منو سیاه کرده

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is gone up in the world a bit since i knew him at college: پیشرفت/ترقی کردن

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box calf: چرم گوساله که روی آن طرح چهارخانه ن ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is loaded: خیلی پولداره

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boxman: عضو هیئت تعیین کننده محل افتادن توپ

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is not my cup of coffee: اون در حد من نیست

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fine couldn’t be better: بهتر از این نمیشه

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he’s not the man for that: این کاره نیست

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she’s not the man for that: این کاره نیست

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he has a mental block: ذهنش درگیر است فکرش اصلا کار نمی کن ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bird box: جعبه پرنده قفس

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she’s slow on the draw: دوزاریش کج است!

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he’s two timing his girlfriend: به معشوقه اش ( دوست دخترش ) خیانت م ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is as good as gold: مثل یه دسته گل بودن خوب بودن خوب ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box cut: برش جعبه ای ( معادن رو باز )

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is a glutton for work: خوره کاره

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box tree: درخت شمشاد

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box suitmeats: جعبه شیرینی

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

she’s two timing her boyfriend: به معشوقه اش ( دوست پسرش ) خیانت می ...

٥ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he is as green as grass: �هنوز بچه است هنوز خام است

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box of matches: قوطی کبریت

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box camera: دوربین عکاسی ساده و جعبه مانند که د ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box step: ( در رقص های دو نفره ) گام های مربع ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box on the ear: سیلی، سیلی زدن

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box score: جدول مشخصات بازیکنان و خلاصه ی مساب ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box the compass: سی و دو مکان قطب نما را نام بردن

٥ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

box pleat: ( بیشتر در دامن و پیراهن زنانه ) چی ...

٥ ماه پیش

مدال‌های آزاده