علیرضا حسن زاده - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

undertake: 1 - انجام دادن do 2 - قول دادن prom ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

agonize over something: تفکر و تعمق در خصوص انجام کاری If y ...

٦ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

man bun: مدل موی دم اسبی برای مردان که در پش ...

٨ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

distiguished looking: ظاهر جذاب یا موقر داشتن در خصوص مر ...

٩ ماه پیش

تایید موبایل و ایمیل

-

همه

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a hotbed of something: کانون چیزی یا فعالیتی بودن مرکز چیز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

throw the baby out with the bath water: این اصطلاحی است که زمانی بکار میره ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hit up for: پول از کسی خواستن did he hit you up ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be stretched thin: در تنگنای مالی یا منابع بودن be str ...

١ سال پیش

پاسخ صحیح

-

بپرس

-

When writing an address for someon ...

١ سال پیش

پاسخ صحیح

-

بپرس

-

merchandising یعنی بازرگانی ...

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

away day: روز بدون کار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

skiving off: غیبت غیر موجه missing work or schoo ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pulling the wool over your eyes: سعی کسی در گول زدن شما

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

break down barriers: تبادل عقاید مختلف to improve unders ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a heavy cross to bear: تحمل یک موقعیت سخت و دردناک ، تحمل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

invite round: برای شام یا نوشیدنی به خانه کسی دعو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take on the world: برای شروع کردن روز حاضر بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

draw a bath: پر کردن وام حمام برای حمام کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lather up: کف آلود کردن بدن هنگام حمام

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

beyond one: بیشتر از وُسع مالی کسی بودن، بالا ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

someone's bread and butter: وسیله امرار معاش، روزگار گذراندن، ن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

back up traffic: پس زدن ترافیک

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

surface street: راه فرعی راهی که آزاد راه یا بزرگرا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

delved into: تو کوک چیزی رفتن در خصوص چیزی دقیقا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sneeze up a storme: زیاد عطسه کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crisp banknote: اسکناس تازه و تا نخورده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wrap around shade: نوعی عینک آفتابی که دسته های تقریبا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

play phone tag: تماس های مکرر با کسی گرفتن و عدم دس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

waxed and waned: an idiom connected with the cycle o ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

race to the bottom: situation in which companies compet ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

low suit: طرح دعوا در دادگاه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

laser like: خیلی دقیق و متمرکز

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you could have heard a pin drop: something that you say in order to ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

altered consciousness: حالت خلسه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mileage allowance: کمک هزینه سفر بر اساس هزینه پیموده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a great ball: خوش گذشتن ، زمان خوبی را سپری کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be worried sick about something: به شدت نگران چیزی بودن ، نگران بودن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be tongue tied: بند آمدن زبان از اضطراب و عصبانیت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sub out something: از چیزی بجای چیز دیگری استفاده کردن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

domestic chores: کارهای خانه ( فعالیت های روزمره داخ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make a fuss over: زیادی شلوغش کردن ، بزرگ کردن موضوعی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

where to turn: کجا رفتن یا از کی کمک خواستن what t ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

board generalization: کلی گویی a general statement that ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

digital editing: to edit digital materials like audi ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rubbish tip: محل ریختن زباله a place or area wh ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take one's for a ride: فریب دادن ، گول زدن to cheat or tr ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

house salad: سالاد معمولی the regular salad in a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

know one's onions: در کاری خبره بودن ، به کاری مسلط بو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to upskill: تقویت مهارت ها to improve your skil ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

goblin mode: یه حالت رفتاری که نشانه هایی از خود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sow one's wild oats: man sows his wild oats, he has sex ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

computer fatigue: a syndrome of tiredness resulting f ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

under tall person: با قد متوسط

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the holiday of lifetime: بهترین تعطیلات عمر یا زندگی the be ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

place of interest: مکانهای مورد علاقه it literally mea ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all in package: بسته تعطیلاتی شامل هزینه های مسافرت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

far off destination: مقصد دور somewhere a long way away

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clutch of: گروهی، دسته ای a small group of sim ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

marked improvment: بهبودی قابل توجه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be flattered: باعث افتخار بودن ، باعث خوشحالی بود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

poor self image: از خود مطمئن نبودن ، اعتماد به نفس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

uppance: سزا ، جزا ، نتیجه کار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

communion wine: شرابی که در مراسم عشاء ربانی سرو می ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

specially abled: معلول handicapped

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

venture into: اقدام به ، در یک فعالیت اقتصادی جدی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

adverse impact: اثر بد ، نتیجه عکس ، نتیجه نامطلوب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

inhabit a role: در نقش فرو رفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cutthroat competition: رقابت سخت ، رقابت شدید Cutthroat co ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

interoffice paperwork: کاغذ بازی درون سازمانی - مکاتبات دا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

supplement income: کمک درآمد ، درآمد مازاد نسبت به درآ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

run up huge depts: بدهی سنگین بالا آوردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

agreed credit limit: حد اعتبار مجاز ( در خصوص کارت های ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

run up an overdraft: بیشتر از موجودی حساب خرج کردن ( در ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

maitre d': مدیر رستوران ، مسئول گارسونهای رستو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get dressed up: تیپ زدن ، خوش تیپ کردن to put on ni ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in one's own skin: مطمئن ، آرام ، دارای اعتماد به نفس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be on trend: طبق مد روز بودن ، مدپوش بودن ، شیک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep up with the latest fashion: همیشه بروز و مطابق مد بودن ، مد پوش ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

misaligning: ناهماهنگی ، جفت و جور نبودن ، چیدما ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hose bib: شیر آب که در بیرون خونه برای ابیاری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

criminal complaint: شکایت کیفری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

court mandated: بدستور دادگاه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go to distance: این یه اصلاحه: تا آخرین نفس تلاش کر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hitting a home run: رکورد شکنی کردن عملکرد بسیار عالی د ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pre roll ad: تبلیغات کوتاه قبل از نمایش اصلی ، پ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gravitate towards something: به چیزی گرایش پیدا کردن ، به چیزی ج ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

spark one's creativity: برانگیختن خلاقیت ، شکوفا شدن استعدا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

niche interests: علاقه های ویژه ، علاقه های خاص ( عل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

online persona: شخصیت مجازی یا آنلاین یا دیجیتال ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

button up shirt: پیراهن دکمه دار که یقه و استین های ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

full of twists and turns: این یک اصطلاح برای فیلم هایی است که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get choppy: ناپایدار شدن ، متلاطم شدن The video ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

playing in the field: سر و گوش کسی جنبیدن ، روابط عاشقانه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it couldn't have come at a worst time: از این بدتر نمی شد. وقتی از این جم ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

right up one's street: چیزی کاملا مناسب سلیقه و توانائی کس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you can't beat: رو دست نداره ، بهترینه این یک اصطلا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

equity accounting: حسابداری حقوق صحبان سهام حسابداری ح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

condiment station: ظرف چاشنی ها نظیر نمک ، فلفل و . . ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

phone ins: برنامه های تلویزیونی یا رادیویی که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crying over the split milk: این یه اصلاحه برای کاری که در گذشته ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

do something justice: حق مطلب را ادا کردن این یک عبارت مح ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the way one's look: از روی ظاهر قضاوت کردن the expressi ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

onwards and upwards: روز به روز بهتر شدن ، رشد کردن bec ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to be in the zone: متمرکز بودن ، غرق کاری بودن To bec ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have your head in the game: غرق کاری بودن ، روی کاری متمرکز بود ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

give somebody the creeps: احساس ترس و نفرت به کسی دست دادن Wh ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

side gig: شغل دوم ، شغل جانبی The term "side ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

carcinization: تکامل موجودات زنده به سمت ایجاد صفا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

genre defying: سبک شکن معمولا در خصوص فیلم ، کتاب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

your mileage may vary: نظرها متفاوته. ممکنه نظر شما متفاو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get with the programme: روش ات رو عوض کن ، تغییر رویه بده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

speed through: با عجله انجام دادن کاری بدون توجه ب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

marriage encounter: مشاوره ازدواج

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

rocket docket: اصطلاحی است که برای دادگاه های آمری ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

through the roof: این یک اصطلاح است و برای بیان بالا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

veg o matic: چرخ گوشت وسیله ای که قبلا برای خرد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

clothes wise: از نظر لباس

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a pang of nostalgia: حسرت گذشته ها ، شوق گذشته ها ، دلتن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hot ticket: رویداد یا ماجرایی که همه دنبال می ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pay dearly: بهای سنگینی پرداخت کردن to suffer ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bump off a flight: کنسل شدن پرواز توسط آژانس هواپیمایی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pantry staples: به کالاهای ( غذاهای ) اساسی در انبا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

all singing all dancing: it's an idiom. برای بیان قابلیت ها ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cog in the machine: یک مهره بی اهمیت در یک سازمان یا شر ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the mainstream: جریان زندگی ، زندگی روزمره the way ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hands on experience: تجربه یا دانش عملی و تجربی knowledg ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the clap: اصطلاح عامیانه سوزاک slang for gono ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get something up: سازماندهی کردن یک گروه از آدما برای ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

puddle jumper: هواپیمای کوچک ملخی معمولا با plane ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bounce something off someone: در مورد نقشه ای یا ایده ای با کسی م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pay tribute to someone something: ادای احترام کردن قدردانی کردن سطح ل ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn someone over someone: تحویل دادن برگرداندن to give someth ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the all clear: مجوز عبور ، مجوز اقدام ، اعلام همه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

once frozen: یخ زده، فریز شده، بلوکه شده The wor ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

over the odds: Idiom بیش از ارزش چیزی بیش از انداز ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on the spin: Idiom پشت سر هم بی وقفه one after a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

eurasianism: اوراسیایسم اوراسیایسم یک جنبش سیاس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take a toll: IDIOM رنج ، خسارت یا مرگ فراوانی را ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tot something up: ( informal ) جمع زدن حساب و کتاب ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

board something up: تخته کردن در و پنجره جایی to cover ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go down fighting: به جنگیدن یا تلاش سخت ادامه دادن حت ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at your wits end: مستأصل، درمانده در مواقعی استفاده م ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nerd out: 1 - سخت درس خواندن to study hard an ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

with guns blazing: Idiom با توپ پر If you do something ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

walk someone through something: توجیه کردن کسی در خصوص چیزی یا مطلب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as bald as a cue ball: کاملا کچل و طاس

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ostracization: طردشدگی محرومیت

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be caught flat footed: در موقعیت دشواری گیر کردن یا قرار گ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get ahead of yourself: idiom یعنی یه کاری رو زودتر از اینک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

throw your hat into the ring: idiom برای یک رقابت یا کاری اعلام ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shy away from something: طفره رفتن، دوری کردن، فرار کردن از ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

latchkey kid: old - fashioned informal بچه ای که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take it one day at a time: با مشکلی سر کردن یا کنار اومدن گذرو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

special needs education: آموزش کودکان استثنائی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

shortlisted: افرادی که از یک لیست بزرگتر انتخاب ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

talk something through: سطح لغت C2 صحبت کردن در خصوص جزئیات ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be littered with something: مملو از چیزی بودن پر شدن از چیزی A ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a long haul: مسافت طولانی زمان طولانی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

interview panel: مصاحبه کنندگان هیئت مصاحبه کننده ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be subject to something: تجربه کردن در معرض . . . . . . بودن ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

who would have thunk it: idiom informal humorous ( also wh ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

a tribute to: به دلیل به علت His ability to cook ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get turn around: گم شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get in on the ground floor: Idiom در مرحله ابتدایی در کاری یا چ ...

١ سال پیش

مدال‌های علیرضا حسن زاده