پیشنهادهای احمد رضا مردان نسب (٤١٣)
آنچه من در دل نهادم ، برسرت بینم همی وانچه تو بر سر نهادی در دلم دارد وطن منوچهری دامغانی
نادان
آزفنداک
کمان ندافان
کفش چرم
طبایع گر ستون تن ستونرا هم بپوسد بن نگردد آن ستون فانی کش از طاعت زنی فانه کسائی
حروف الفبا
غذای که در مهمانی و عروسی و سفره زیارت دهند
به گوشه چشم نگاه کردن
به گوشه چشم نگریستن : نرمک او را یکی سلام زدم کردی زی من نگه به چشماغیل فرهنگ اسدی
پیچیده و مشکل
قافیه
معرب کلمه گربز زیرا عرب ها گ را به ج ابدال میکنند
بنظر علامه دهخدا احتملا رُخ بوده و مصحح اشتباه ضبط کرده و رخ مخفف رُخبین است به معنی ترف و فراقروت .
پروین
شفتالو
موی لخت
غم و رنج و مشقت
هشیار و دلیر و سخت کوش است پرخاشخر است و جانفروش است ابو الموید بلخی
چون بر آهنجیدن تیغش بدید در تن شیر ژیان شد زهره آب ابو الموید بلخی
پاره نقره گداخته شده
بیرون کشیدن شمشیر : چو بر آهنجیدن تیغش بدید در تن شیر ژیان شد زهره آب ابو الموید بلخی
کَلَک:حقه کِلِک :در زبان لری انگشت کِلک:نی میان تهی صفرای مرا سود ندارد نلکا درد سر من کجا نشاند علکا سوگند خورم به هرچه هستم ملکا کز عشق تو بگداخ ...
آلو کوهی صفرای مرا سود ندارد نلکا درد سر من کجا نشاند علکا ابوالمؤید بلخی
صمغ قابل خاییدن
کنایه از طوطی
تنبل
اندروایی ار خواهی نجاتی ترا باید ز جود او براتی. شاکر بخارایی
سر گشتگی اندروایی ار خواهی نجاتی ترا باید ز جود او براتی شاکر بخاریی
گریستن به گلو هق هق کردن ؟ چو کوشیدم که حال خود بگویم زبانم برنگردد از نیوشه شاکر بخارایی
سوک:بمگانم معادل لری آن داسنک باشد سُک:سیخ
چیزی با ارزش که در عوض مال یا کالایی به عنوان تضمین دهند ظاهرا در پارسی سخته بوده
آژخ ، زگیل ای عشق ز من دور که بر دل همه رنجی همچون زبر چشم یکی محکم بالو شاکر بخارایی
چوب بالایین در خانه در او افراشته درهای سیمین جواهرها نشانده در بلندین شاکر بخاری
حسود
غرو:آواز شعف و سرور در مقابل غنگ آواز حزین مرا رفیقی پرسید کین غریو ز چیست جواب دادم کز غرو نیست هست ز غنگ شاکر بخارایی
آواز شعف و سرور در مقابل غنگ مرا رفیقی پرسید کین غریو ز چیست جواب دادم کز غرو نیست هست ز غنگ شاکر بخارایی
کفش
نام شهری از ولایت بدخشان به گامی سپرد از ختا تا ختن به یک تک دوید از بخارا به وخش شاکر بخارایی به یک تک دویدن :یک میدان اسب تاختن
اصطلاحاً به معنی یک میدان تاخت اسب است . به گامی سپرد از ختا تاختن به یک تگ دوید از بخارا به وخش شاکر بخارایی
هرچیز سخت و حل نشدنی
زیرک، دانا : یکی دانش پژوهی داشت گربز به چرویدن نگشته هیچ عاجز شاکربخاری
چاره اندیشیدن یکی دانش پژوهی داشت گربز به چرویدن نگشته هیچ عاجز شاکربخاری
به چاه سیصد باز اندرم من از غم او عطای میر رسن ساختم ز سیصد باز شاکر بخارایی
آدم تنبل شکم باره
جواهر کم ارزش و بی بها در مقابل یاکند به معنای یاقوت کجا تو باشی گردند بیخبر خوبان جَمَست را چه خطر هرکجا بود یاکند. شاکر بخارایی
در مقابل با جَمَست
حدود معنایی سکندری را می دهد
دُخ:گیاهی که از آن حصیر بافند، دوخ، لوخ