اسم دختر با حرف ن - صفحه 2
نعناع، گیاهی کاشتنی و خوشبو، ( از عربی، نعناع ) ( در گیاهی ) نعناع، گیاهی علفی و کاشتنی که ساقه و ب ...
دختر
عربی
طبیعت نورالزهرا
نورِ زهرا
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی نژلا
حوری زیبا چشم، ( = نَجلا )، نَجلا
دختر
فارسی
مذهبی و قرآنی نوژا
( به مجاز ) زیبا، سرسبز و با طراوت، ( نوژ = نوز = نوعی کاج، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نوژ
دختر
فارسی
طبیعت نسرین دخت
دختر نسرین وش، نام گل، زیباروی، ( نسرین، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیباروی و با طراوت
دختر
فارسی
گل نگاه
نظر، دید، تماشا، عمل نگریستن، چشم، ( به صورت شبه جمله ) ( در گفتگو ) نگاه کنید، نگاه کن
دختر
فارسی نیتا
بی مانند، بدون همتا، یگانه، [نی = نه ( به صورت شبه جمله ) ( در قدیم ) نیست، نبود، تا = لنگه، مثل، م ...
دختر
فارسی نیکناز
افنخار کننده به نیکی، عشوه گری، دارای عشوه گری و زیبایی خوب، ویژگی دختری که زیبا و خوب است، افتخار ...
دختر
فارسی نسیما
منسوب به نسیم، باد ملایم، بوی خوش، ( نسیم، ا ( پسوند نسبت ) )، و نسیم
دختر
فارسی، عربی
طبیعت نیر اعظم
زیبا و تابناک، ( عربی )، ( به مجاز ) خورشید
دختر
فارسی نازنین کوثر
ترکیب دو اسم نازنین و کوثر ( با ارزش و بخشنده )، از نام های مرکب، نازنین و کوثر
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نارینه
سرخ گون، زیبارو، ( نار = انار، آتش، اینه /، ine/ ( پسوند نسبت )، منسوب به انار، منسوب به آتش، ظریف
دختر
ارمنی نهایت
پایان، انتها، آخرین، بالاترین، بیشترین، بالاترین حد چیزی
دختر
عربی نسار
جایی که آفتاب کمتر به آن بتابد، سایه، ( = نسا )، سایبانی که از چوب و خاشاک ساخته شده باشد، ( در لهج ...
دختر
فارسی نگین زهرا
ترکیب دو اسم نگین و زهرا ( گوهر و نیکو )، از نام های مرکب ی نگین و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نعیما
تخلص نعمت سمرقندی شاعر قرن یازدهم، ( نعیم، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نعیم، ن نعیم، ( عربی ـ فارس ...
دختر، پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نگارین
زیبا، آراسته، مزین، آرایش شده، حنا بسته، ( به مجاز ) دلنشین، دل آویز، ( به مجاز ) معشوق زیباروی
دختر
فارسی ناردین
گیسو، زلف، ( در گیاهی ) گل خوشه ای بلند، به هم فشرده، و معطر به رنگ های قرمز، آبی، سفید و زرد، ( در ...
دختر
فارسی
طبیعت نوگل
گلی که تازه شکفته شده است، دختر جوان، ( به مجاز ) نوجوان، به ویژه دختر نوجوان
دختر
فارسی
گل نگاره
نقش، شکل، تصویر
دختر
فارسی نورانگیز
زیبا و تابان، ( نور، انگیز = جزء پسین به معنی انگیزنده )، نورانگیزنده
دختر
فارسی، عربی نی لو
شبیه به نیل، ( نیل، او /u، / ( پسوند شباهت ) )، مثل نیل، / نیل
دختر
فارسی، سانسکریت نازیک
نازی، منسوب به ناز، نازک، باریک، ظریف، لطیف
دختر
ترکی، ارمنی نظاره
نگاه کردن، تماشا، ( در قدیم ) بیننده، تماشاگر، نگریستن
دختر
عربی ناروین
انار کوچک، ( به مجاز ) سرخگون و زیباروی، ( نار= انار، وین ( پسوند تصغیر، پسوند مکان ) )، انارستان
دختر
عربی نلیسا
شبیه به نِلی، ( نِلی، سا ( پسوند شباهت ) )، مانند نِلی
دختر
فارسی نیل
نام یک گیاه، ( در گیاهی ) ماده ای گیاهی و آبی رنگ که در نقاشی و برای خوش رنگ کردن پارچه های سفید پس ...
دختر
سانسکریت
طبیعت نورسا
شبیه به نور، روشن و درخشان، ( نور، سا ( پسوند شباهت ) )، مثل نور، ( به مجاز ) زیبارو، ( در قدیم ) ر ...
دختر
فارسی، عربی نوریا
روشن و درخشان، زیبارو، ( نوری، الف ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نور ( نوری )، مربوط به نور ( نوری )
دختر
فارسی، عربی نازین
نازی، ( = نازی )
دختر
فارسی نزهت الزمان
ترکیب دو اسم نزهت و زمان ( پاکی و روزگار )، موجب خوشی و شادمانی اهل زمانه
دختر
عربی نفیسا
منسوب به نفیس، گران بها، قیمتی، ( نفیس، ا ( پسوند نسبت ) )، ( در قدیم ) ارجمند و گرامی، ( عربی ـ فا ...
دختر
فارسی، عربی نیلگون
لاجوردی، آبی، ( نیل، گون ( پسوند شباهت ) )، نیلی نیلی، ( سنسکریت ـ فارسی ) ( نیل + گون ( پسوند شباه ...
دختر
فارسی، سانسکریت نفیسه زهرا
ترکیب دو اسم نفیسه و زهرا ( گران مایه و درخشنده روی )، از نام های مرکب، نفیسه و زهرا
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی نارون
درخت انار، ناربن، انار، ن، ک، ( در گیاهی ) گروهی از گیاهان درختی برگ ریز زینتی یا جنگلی خودرو که می ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت نارون 2
نام نوعی درخت، ( در گیاهی )، گروهی از گیاهان درختی برگ ریز زینتی یا جنگلی خودرو که میوه ی فندقه ی ب ...
دختر
فارسی
طبیعت نحله
بخشش، مذهب، عطیه، دیانت
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی نیلی
منسوب به نیل، رنگ آبی سیر، لاجوردی، ( نیل، ی ( پسوند نسبت ) )، دارای چنین رنگی، د نیل
دختر
فارسی، سانسکریت نائیریکا
بانو، زن، [برابر با واژه ی اوستایی « نائیریکا/ nairika» به معنی زن صالحه ی شوهر کرد]
دختر
اوستایی نورهان
سوغات، تحفه، ارمغان
دختر، پسر
فارسی نصرا
یاری، مدد، ( نصر، ا ( پسوند نسبت و اسم ساز ) )، منسوب به نصر، و
دختر
عربی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی نیکسا
شبیه به نیک، ( به مجاز ) خوب و نیکو، ( نیک، سا ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی نمونه
مقدارکمی ازچیزی، مقدار یا تعداد کم از چیزی یا از مجموعه ای که نشان دهنده ی ویژگی های آن چیز یا آن م ...
دختر
فارسی ناژین
نارون، شجرة البق، پشه غال، ا نارون، درخت نارون
دختر
فارسی نیکیا
خوبی، احسان، ( نیکی، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نیکی
دختر
فارسی نیلرام
نام فرشته نگهبان برف و باران و تگرگ، نام فرشته ای که پرورنده و رب النوع برف و باران و تگرگ است
دختر
فارسی نوشیکا
بچه آهو، آهوی تازه به دنیا آمده
دختر
مازندرانی نیسا
شبیه به نی، زیبا، دلپذیر و دلنشین، ( نی= نام گیاهی، ساز بادی، نیشکر، نیزار، سا ( پسوند شباهت ) )، ه ...
دختر
فارسی نیکیتا
خوب، نیکو، ( = نیکتا )
دختر
فارسی نیک دخت
دختر نیک، دختر خوب، ( نیک، دخت = دختر )، نیکو، صالح و شایسته، دختر خوب و نیکو
دختر
فارسی نوش آذر
آتش جاوید، از شخصیتهای شاهنامه، ( = آذرنوش ) نام آتشکده ی دوم از هفت آتشکده پارسیان، ( آذرمهر برزین ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن نورین
نورانی، نوری، زیبارو، ( نور، ین ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نور، مربوط به نور، روشن و درخشان، ( عربی ...
دختر
فارسی، عربی نهاله
نهال
دختر
فارسی
طبیعت نورصبا
زیبارو، [نور، صبا = نسیم ملایم و خنک که از شمال می وزد، ( به مجاز ) پیام رسان میان عاشق و معشوق]، ر ...
دختر
فارسی، عربی نوازش
از روی مهربانی دست بر سر کسی کشیدن، ( اسم مصدر از نوازیدن )، از روی مهربانی دست بر سر و روی کسی کشی ...
دختر
فارسی نوشه
انوشه، جاوید، زنده، شاد، خوشحال، ( = نوشه )، بی مرگ، خرّم، گوارا، ن، ک، خرم، از شخصیتهای شاهنامه، ن ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نازمهر
مهرناز، زیبا چون خورشید، مهرِ نازنین، ( به مجاز ) زیباروی مهربان
دختر
فارسی نهله
جرعه، سیراب
دختر
عربی نیک یار
خوب و نیکو، ( نیک، یار ( پسوند دارندگی ) )، دارای صفات خوبی و نیکی، صالح و شایسته، دوست مشفق
پسر، دختر
فارسی نابت
نورسته، رویاننده، روینده، تازه ٔ هر چیز هنگامی که بروید و خرد بود، تازه از هر چیز که بروید و کوچک ب ...
دختر
عربی ناژو
درخت کاج، صنوبر، درختی از نوع کاج و سرو که چوب آن مناسب سوزاندن است، ( در قدیم ) ( در گیاهی ) کاج
دختر
کردی
طبیعت نزیه
پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا، نیکو، ( در قدیم ) با صفا، خرّم
دختر
عربی نورسان
مانند نور درخشان
دختر
فارسی نوژیان
زندگی نو
دختر
کردی نیلپر
نیلوفر، ( = نیلوفر )
دختر
فارسی
گل نایره
آتش برافروخته، ( مجاز ) فتنۀ برپاشده، ( مجاز ) کینه و دشمنی، شعله ی آتش، و معمولاً مشبه به هر چیز د ...
دختر
عربی نبراس
چراغ، مصباح، سرنیزه
دختر
عربی نزیهه
نزیه، پاکیزه، ( مؤنث نزیه )
دختر
عربی نسرینه
نسرین، ( به مجاز ) صورت معشوق، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نسرین
دختر
فارسی
طبیعت، گل نسیبا
صاحب نسب، اصیل، ( نسیب = صاحب نَسَب، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نسیب، ( به مجاز ) صاحب اصل و نَسَ ...
دختر
فارسی، عربی نفحه
بوی خوش، نفس، دم، وزش باد
دختر
عربی نقشینه
منسوب به نقش، اشیای گران بها
دختر
فارسی، عربی نیران
غیر ایران
دختر
فارسی نیل فام
نیل رنگ، به رنگ نیل، ( نیل، فام ( پسوند برای رنگ ) )، کبود
دختر
فارسی، سانسکریت نیلوپر
نیلوفر، ( = نیلوفر )
دختر
فارسی نیلین
نیلی
دختر
فارسی، سانسکریت
تاریخی و کهن نیک رو
خوش رو، زیبارو، خندان
دختر
فارسی نزاکت
پاکیزگی، ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتارپسندیده
دختر
فارسی نرگس خاتون
ترکیب دو اسم نرگس و خاتون ( نوعی گل خوشبو و لقب زنان اشرافی )
دختر
فارسی
گل نیکو چهر
زیباروی، زیبارخ، ( = نیک چهر )
دختر
فارسی نارنج
میوه ای آبدار و ترش از مرکبات
دختر
فارسی
طبیعت نارو
پرنده ای خوش آواز مانند بلبل
دختر
فارسی
پرنده ناز
کرشمه، غمزه
دختر
فارسی نازان
فخر کننده، ناز کننده
دختر
فارسی نازدار
آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
دختر
فارسی نازک
نازنین و زیبا
دختر
فارسی نافه
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید
دختر
فارسی ناوک
نوعی تیر کوچک و نوک تیز که به وسیله کمان پرتاب می شده است، ( در ادبیات ) استعاره از غمزه ی چشم و نا ...
دختر
فارسی نایاب
کمیاب، نادر
دختر
فارسی نبات
ماده خوراکی سفت، بلورین، و شیرین
دختر
عربی نثار
فدا کردن
دختر
فارسی نرگسه
منسوب و شبیه به نرگس، ( به مجاز ) ستاره، ( نرگس، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، م نرگس
دختر
فارسی
گل نسک
نام هر یک از بیست و یک بخش کتاب اوستا
دختر
فارسی نشمین
دختر زیبارو و خوش اندام
دختر
کردی نعناع
نعنا، گیاهی کاشتنی و خوشبو
دختر
عربی نهارا
منسوب به نهار، ( به مجاز ) روشن و زیبا، ( عربی ـ فارسی ) ( نهار ( در قدیم ) = روز، ا ( پسوند نسبت ) ...
دختر
فارسی، عربی نهان
پنهان، مخفی، باطن، پوشیده، ( در قدیم ) در نهان، پنهانی، مخفیانه، ( در قدیم ) ناپیدا، نامرئی، ( در ق ...
دختر
فارسی نوباوه
میوه تازه و نورس، کودک یا نوجوان، میوه ای که تازه رسیده باشد
دختر
فارسی نور
روشنایی، فروغ، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی نورافشان
نوردهنده، پرتوافکن، نوربخش، آنچه نور به اطراف خود می پراکند، نور پاش، ( در قدیم ) نور افشانی کردن، ...
پسر، دختر
فارسی، عربی