اسم پسر فارسی با حرف ک
پادشاهان، بزرگان، سروران، ( به مجاز ) سروران و بزرگان، ( اَعلام ) ) کی ها، هرکدام از پادشاهان داستا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کوروش
نام بنیان گذار سلسلۀ هخامنشی، خورشید، به نقل از« یوستی» [از مستشرقین] کوروش از کلمه ی «کورو» به معن ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کامران
کامیاب، نیک بخت، خوش گذران، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که در هر کاری موفق است، موفق، خجسته، مبارک، ...
پسر
فارسی کیوان
زحل، پادشاه گیتی، محافظ و نگهبان شاه، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آسمان، به علاوه ( در قدیم ) ( به مجاز ...
پسر، دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی کسرا
خسرو، عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی، کسری، معرب از فارسی، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد
پسر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن کیومرث
زنده ی فانی، زنده ی گویا، ( = گیومرت )، [جزء اول «گیو» و «گیه» به معنی جان و زندگی است و جزء دوم «م ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیارش
پادشاه و شهریار دلیر، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، از شخصیت های شاهنامه، ( از کی، آرش )، در ا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاوه
از شخصیتهای شاهنامه، ( = گاودرفش )، عَلَم و رایَت گاو، ( اَعلام ) نام شخصیتِ اساطیری شاهنامه و آهنگ ...
پسر
فارسی، اوستایی، پهلوی
تاریخی و کهن کیانوش
از شخصیتهای شاهنامه، بزرگ جاودان، بزرگ جاویدان، [از واژه ی اوستایی «کوئی» = بزرگ، گرامی، اَنوش = بی ...
پسر، دختر
فارسی
تاریخی و کهن کامبیز
گویش امروزی کبوجیه، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی، صورت دیگری از کمبوجیه که در زبان فرانسه کامبیز شد ...
پسر
فارسی کارن
جنگجو، ( = قارِن )، ن قارِن، قارَن، نام سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم ( گودرز ...
پسر
فارسی کامیار
کامیاب، با شادی و با خوشحالی، ( اَعلام ) امیر کمال الدین ابن اسحاق، قاضی ارزنجان یکی از بزرگان امرا ...
پسر
فارسی کیهان
جهان، دنیا، مجموعه سیارات منظومه شمسی، گیهان، عالم، گیتی، مجموعه ی همه اشیا و پدیده های موجود در هس ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی کیا
پادشاه، حاکم، فرمانروا، ( به مجاز ) سرور و بزرگ، عزت، سلطان، والی، ( به مجاز ) حرمت، آبرو، ( اَعلام ...
پسر
فارسی کیاوش
مانند پادشاهان، سروران و بزرگان، ( کیا، وش ( پسوند شباهت ) )، ویژگی آن که مثل پادشاهان، سروران و بز ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کامیاب
( مجاز ) آن که به خواست و آرزویش رسیده است، پیروز، موفق، آن که به خواست و آرزویش رسیده باشد
پسر
فارسی کیخسرو
پادشاه بزرگ و والامقام، پادشاه عادل، نام پادشاه سوم از سلسله کیان، ( در پهلوی ) «کی نیک نام»، ( اَع ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاروان
گروه مسافرانی که باهم سفر می کنند، [مجاز] چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، گروه مسافرانی که با ...
پسر
فارسی کوشا
آن که بسیار تلاش و کوشش می کند، ساعی، تلاشگر، [از کوش، ا ( پسوند فاعلی و صفت مشبهه ) ]، [از کوش + ا ...
پسر
فارسی کیانمهر
محبت و دوستی شاهانه و بزرگوارانه، ( کیان، مهر = محبت، دوستی و خورشید )، خورشید پادشاهان و بزرگان، ( ...
پسر
فارسی کاویان
پرچم کاوه که به درفش کاویانی معروف است، کاویانی، منسوب به کاوه ( شخصیت اساطیری شاهنامه )، ک کاوه، م ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کوهیار
استوار و پابرجا، از دلاوران ایرانی نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان، ( در شاهنامه ) از دلاوران ای ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیاراد
ترکیب دو اسم کیا و راد ( پادشاه و جوانمرد )، ( کیا، راد = جوانمرد )، جوانمرد بزرگ، بخشنده و سرور، پ ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیاشا
حاکم، سلطان، فرمانروا، شاهنشاه، پادشاه، ( کیا = پادشاه، والی، شا = مخفف شاه )، والی + شا = مخفف شاه ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاووس
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیقباد پادشاه کیانی، ( = کیکاووس )، کیکاووس
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کارینا
چهارمین سرزمین از سرزمین های تابعه ی پارت، ( اَعلام ) چهارمین سرزمین از سرزمین های تابعه ی پارت که ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیامهر
ترکیب دو اسم کیا و مهر ( پادشاه ومحبت )، ( کیا = پادشاه، سلطان، حاکم، فرمانروا، مهر = خورشید، مهربا ...
پسر
فارسی کیقباد
پادشاه محبوب و سرور گرامی، به معنی «کی محبوب و سرور گرامی»، ( اَعلام ) ) ( = قباد ) ( در شاهنامه ) ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیسان
همانند پادشاه، ( به مجاز ) از بزرگان و پادشاهان، ( کی، سان ( پسوند شباهت ) )، همانند کی، مثل کی، ( ...
پسر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن کوشان
کوشا، تلاش گر، ( از کوش ( کوشیدن )، ان ( پسوند صفت فاعلی ) )، ( اَعلام ) نام قوم و سرزمینی، ( از کو ...
پسر
فارسی کامین
آرزومند، دارای اراده و قصد، توانا، ( کام = آرزو، اراده، قصد، لذت، خوشی، توانایی، معشوق، ین ( پسوند ...
پسر
فارسی کاوش
جستجو، بررسی و تحقیق، ( اسم مصدر از کاویدن )، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ستیزه، رخنه و نفوذ
پسر
فارسی کامروز
خوشبخت، ویژگی آن که روزگار به میل و اراده اوست
پسر
فارسی کارا
به کار آینده، مفید، مؤثر
پسر
فارسی کاویار
مراد، آرزو، [کاو ( در کردی ) کام، ارزشمند، یار ( پسوند دارندگی ) ] روی هم به معنی آرزومند و دارای ا ...
پسر
کردی، فارسی کوشیار
داده ی فرشته، ( = گوشیار )، [از گوش ( نام فرشته )، یار ( پسوند مبدل «داد» به معنی داده ) ]، روی هم ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کارون
پرآب ترین و بزرگ ترین رود ایران، ( اعلام ) نام رودی در جنوب غربی ایران، در استانهای چهارمحال و بختی ...
پسر
فارسی
طبیعت کام بخش
آرزوبخش، مرادبخش، ( به مجاز ) آن که خواسته و آرزوی کسی را برآورده کند، برآورنده ی آرزوها، به وصال ر ...
پسر
فارسی کامدین
خواسته دین، ( اَعلام ) نام دستورِ [وزیر] «برزو قیام الدین» که نسخه ی بسیار خوبی از زراتشنامه را نوش ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاموس
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان کوشانی در سپاه افراسیاب تورانی، ( اَعلام ) نام مبارزی کشانی که پادش ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کامراد
جوانمرد قدرتمند و توانا، ( کام = قدرت، توانایی، راد = جوانمرد، بخشنده )، روی هم جوانمرد قدرتمند و ت ...
پسر
فارسی کردوی
نام دلاوری تورانی، ( اَعلام ) نام دلاوری تورانی ( گرگوی ) که در نبرد هماون پیران را یاری می داد و ا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کهرام
قهرمان
پسر
فارسی کیاس
بسیار زیرک و تیزهوش
پسر
فارسی کیاکسار
پسر آستیاگ و دایی کوروش
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کابیان
درفش کاویان، ( = کاویان )، کاویان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاردو
نیرومند و پهلوان
پسر
فارسی کاسپین
آبی سپید زار، کرانه
پسر
فارسی کمان گر
آن که کمان می سازد، سازنده ی کمان، ( در قدیم ) کمان ساز
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کی مند
دارای بزرگ مرتبه ای پادشاهان، ( کی، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای بلند قدری و بزرگ مرتبه ای پادشاه ...
پسر
فارسی کام بین
نیک بخت، سعادتمند، توانگر، کامیاب، خوشدل و بهره مند
پسر
فارسی کامرو
ویژگی آن که به خواست و اراده خود حرکت می کند، ( کام = خواست، اراده، قصد، رو )، به کام رونده، ( به م ...
پسر
فارسی کهبد
آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض، ( مرکب از «کَه» به معنی بوته ی زرگری و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کی منش
صاحب طبع شاهانه، شاه طبیعت، بزرگ منش، ( اَعلام ) به قول ابوریحان کی منش پسر کیقباد و جد کی لهراسب ب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیمان
دارای اندیشه ی بلند، اندیشمند، ( کی، مان = اندیشه )، اندیشه ی بزرگان و پادشاهان، اندیشه ی شاهانه و ...
پسر
فارسی کاردان
دانا و با تجربه، کار آزموده
پسر
فارسی کامجو
آن که به دنبال عیش و خوشی است
پسر
فارسی کامروا
آن که به آرزو و خواستش رسیده است، موفق، آن که خواسته و آرزویش رسیده است
پسر
فارسی کامکار
کامروا، موفق، کامگار
پسر
فارسی کدیور
صاحب خانه، مالک خانه، کدخدا، کشاورز، زارع، باغبان، ( در متون مانوی پارتی ) به معنی دنیادار و جهاندا ...
پسر
فارسی کسری
خسرو، ( کسرا ) ( معرب از فارسیِ خسرو )، ( در اعلام ) عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی خسرو، کسرا، معر ...
پسر
فارسی کلالی
کوزه گری، سفال گری
پسر
فارسی کلان
بسیار، زیاد، بزرگ، جسیم، تنومند، دارای سن بیشتر، ( در قدیم ) وسیع، فربه، چاق
پسر
فارسی کندرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام پیشکار ضحاک
پسر
فارسی کوپال
گرز آهنین
پسر
فارسی کوچک
دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی
پسر
فارسی کوشش
سعی، تلاش، تقلا، ( اسم مصدر از کوشیدن )، کار و فعالیت اعم از جسمی یا ذهنی، ( در تصوف ) سعی در انجام ...
پسر
فارسی کویر
شیر ژیان
پسر
فارسی کاردار
وزیر پادشاه، حاکم، والی، نام پسر بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کالو
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کامبد
نگهبان کام، میل، آرزو و مقصد و مراد، ( کام، بد /، bod/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) )، روی هم به معنی ن ...
پسر
فارسی کامداد
نام وزیر و مشاور آبتین
پسر
فارسی کامراز
راز موفقیت یا فرد موفق
پسر
فارسی کامشا
شاه آرزومند
پسر
فارسی کامشاد
آرزوی شاد، مرکب از کام ( خواسته، آرزو ) + شاد
پسر
کردی، فارسی کامنوش
کامروا، خوشبخت، کامیاب، کام + نوش، آرزو و خواسته شیرین
پسر، دختر
فارسی کامک
آرزوی کوچک
پسر
فارسی کان بیدار
نام وزیر اردوان از پادشاهان اشکانی بنا به روایتی بلعمی
پسر
فارسی کاووش
جستجو، بررسی، تحقیق
پسر
فارسی کاکو
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی کبوده
از شخصیتهای شاهنامه، مردم چوپان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی کدمان
نام اصلی داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کردعلی
کرد ( فارسی ) + علی ( عربی ) مرکب از کرد ( نام طایفه ای ) + علی ( بلندمرتبه )
پسر
فارسی، عربی کردوشا
پناه
پسر
فارسی کردیار
یار کرد
پسر
فارسی کمانگیر
کماندار
پسر
فارسی کندر
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی کهزاد
زاده کوهستان، کوهزاد
پسر
فارسی کهیار
کوهیار، کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان
پسر
فارسی کورنگ
نام پسر گرشاسپ از پادشاهان پیشدادی
پسر
فارسی کوروس
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کور، ( = کوروش )، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که ت ...
پسر
فارسی کوش
کوشش و سعی
پسر
فارسی کوه زاد
زاده کوهستان
پسر
فارسی کوهسار
جایی که دارای کوههای متعدد است
پسر
فارسی کی آذر
مرکب از کی ( پادشاه ) + آذر ( آتش )، نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
پسر
فارسی کی پیشین
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران کیقباد پادشاه کیانی
پسر
فارسی کی راد
پادشاه بخشنده
پسر
فارسی کی زاد
زاده پادشاه
پسر
فارسی کی گشتاسپ
گشتاسپ
پسر
فارسی کی منوش
از پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی بنا به روایت تاریخ سیستان
پسر
فارسی