اسم با حرف گ - صفحه 3
عظمت، افتخار
دختر
لاتین گلوریا
مجلل، بزرگ، سرافراز، فرانسه از لاتین
دختر
لاتین گلیا
گلی، منسوب به گلی، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گل، مرکب از گل بعلاوه پسوند نسبت
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلیاد
یادآور گل، یادآورنده ی گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف
دختر
فارسی گلیتا
همتای گلی، مثل گلی، به رنگ سرخ، ( به مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گلی، تا = مثل و مانند )، به گونه ی گل ...
دختر
فارسی
گل گلیدا
گل مادر
دختر
فارسی
گل گلیدخت
دختر گل گونه، دختر گل مانند، ( به مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گلی، دخت = دختر )
دختر
فارسی
گل گلیرخ
دارای چهره ای مثل گلی، سرخ گون رخسار، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گلی، رخ )
دختر
فارسی
گل گلینا
گلین، به رنگ گل سرخ، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گلین، و
دختر
فارسی
طبیعت، گل گندمک
گندم کوچک، سبزی بهاره خوردنی
دختر
فارسی گهار
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی گهردخت
دختر گوهرین، دختری که چون گوهر است، ( به مجاز ) والا، ارزشمند، زیبا و دارای اصل و نسب، دختر دارای ا ...
دختر
فارسی گهرناز
گوهرناز، آن که نازش چون گوهر قیمتی است، ( = گوهرناز )، گ گوهرناز
دختر
فارسی گوشیار
نام حکیمی از فارس
پسر
فارسی گوطلا
آنچه به زیبایی طلا باشد، چیزی با ارزش همچون طلا
دختر
لری گولد
طلا، پول، ثروت
دختر
لاتین گولن
خنده رو، خندان
دختر
ترکی گولی
یک گل ( نگارش کردی
دختر
کردی گونل
زیبا
دختر
ترکی گوهرالشریعه
شخص ( زن ) والا و نفیس در شریعت و دین
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی گوهربانو
بانوی گرامی و اصیل
دختر
فارسی گوهرتاج
تاجی از گوهر
دختر
فارسی گوهرتاش
همتای گوهر، گوهر ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) همتای گوهر
دختر
ترکی، فارسی گوهردخت
دختری همچون جواهر
دختر
فارسی گوهرسمانه
ترکیب دو اسم گوهر و سمانه ( نوعی سنگ قیمتی و مخفف آسمان )
دختر
فارسی، عربی گوهرشید
گوهری درخشان چون خورشید، گوهر درخشان، مروارید روشن، گوهر و نژاد پاک، ( به مجاز ) نهاد و سرشت روشن ( ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن گوهرین
منسوب به گوهر، از گوهر، گوهری، ( گوهر + ین / in ـ/ ( پسوند شباهت ) )، مرصع، آراسته به گوهر، جواهرنش ...
دختر
فارسی گیتا نوش
گیتی نوش، جهانِ بی مرگی، ( مجاز ) ماندنی، [گیتا = گیتی، نوش = ( در قدیم ) بی مرگی، زندگی]، ( به مجا ...
دختر
فارسی گیتی دخت
دخترجهان، جهان دخت
دختر
فارسی
کهکشانی گیتی فروغ
ترکیب دو اسم گیتی و فروغ ( جهان و روشنی )، نور و روشنایی دنیا، ( به مجاز ) خورشید، ( به مجاز ) زیبا ...
دختر
فارسی، عربی
کهکشانی گیتی ناز
آن که موجب فخر و مباهات گیتی است، افتخار جهان، موجب نازش و افتخار دنیا، فخر کننده به عالم
دختر
فارسی گیسیا
دارای گیسوان بلند و سیاه
دختر
کردی گیل ماه
ترکیب دو اسم گیل و ماه ( نام طایفه ای و زیبارو )، ماهروی طایفه گیل، ( به مجاز ) زیبا رویی از مردم گ ...
دختر
فارسی، گیلکی
طبیعت، کهکشانی گیل ناز
زیباروی مردم گیل، موجب فخر و مباهات مردم گیل، ( گیل = قوم ساکن گیلان، ناز = زیبا و قشنگ، فخر و مباه ...
دختر
گیلکی گیلار
نام پرنده ای از گروه اردک های روی آب چر، نوعی مرغابی با منقار کوچک که در آب های شیرین زندگی می کند
دختر
گیلکی
پرنده، طبیعت گیلانا
منسوب به گیلان، دختر زیبای گیلانی، ( گیلان، ا ( پسوند نسبت ) )، متعلق به سرزمین گیلان، گ گیلان
دختر
فارسی، گیلکی گیلاوا
آوای دختر گیلک
دختر
گیلکی گیلاکو
دختر زیبای گیلانی
دختر
گیلکی گیلنار
مرکب از گیل ( گیلک )، نار ( انار )، مرکب از گیل ( گیلک ) + نار ( انار )
دختر
فارسی گیله وا
نوعی باد محلی، که از غرب به شرق می وزد و هوا ملایم و دریا آرام می شود، ( به مجاز ) خندیدن ( گل )، ش ...
دختر
فارسی، گیلکی گیوا
جذاب، گیرا، فریبنده و دلبر، دلربا، ( کردی ) ( گیو = جذاب و گیرا، ا ( پسوند نسبت ساز ) )، به معنی گی ...
دختر
کردی، فارسی گیوان
کیوان، سیاره زحل، ( = کیوان )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی گئومات
پسر کوروش و برادر کمبوجیه
پسر
فارسی گابریل
قوی، شجاع
پسر
فرانسوی گرازه
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گران خوار
از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیر اردشیر بابکان، پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گردیه
از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی، ( = گردیک در پهلوی )، ( اَعلام ) ( در شاهن ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن گردیک
گردیه، از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی
دختر، پسر
فارسی گرزم
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرستون
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار سپاه ماهوی سوری
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرسیوز
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر پشنگ و برادر افراسیاب تورانی و از سرداران سپاه وی، دارنده ی استقامت و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گرگیاس
از نخستین سوفسطاییان یونان
پسر
یونانی گرگینه
پوست گرگ
پسر
فارسی گرمایل
گرمانک، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
پسر
فارسی گروس
کوه های بسیار
پسر
پهلوی گزل
زیبا، قشنگ
دختر
ترکی گژدهم
از شخصیتهای شاهنامه، نام دژدار ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گستهم
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر نوذر پادشاه پیشدادی و برادر طوس سپهسالار ایرانی و جزو سپاهیان کیسرو پا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گشتا
فردوس، پردیس، بهشت، جنت، این واژه قرائتی از رسم الخط پهلوی «vahisht» به معنی بهشت است، این واژه قرا ...
دختر
فارسی گشواد
دارای بیان شیوا و فصیح، ( = کشواد )، دارای بیان شیوا و فصیح است، ( اَعلام ) پهلوان ایرانی، پدر گودر ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گل اندام
دارای پیکر ظریف و زیبا چون گل
دختر
فارسی
گل گل بیز
گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو، ( در قدیم ) ( به مجاز ) عطر افشان
دختر
فارسی
گل گل پرست
دوستدار گل
دختر
فارسی گل پونه
گل های کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه، ( در گیاهی ) گل های کوچک معطر به رنگ صورتی ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل تاج
تاجی پر از گل
دختر
فارسی گل سر
آن که سر و رویی چون گل دارد
دختر
فارسی
گل گل سفید
نوعی از گل سرخ که سفید و خوشبوی می باشد که به هندی گل سبوتی می گویند، گل مشکین، ورد چینی
دختر
فارسی
طبیعت، گل گل گله
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی، از فرزندان تور و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن گلال
نام نوعی ماده خوشبو، عبیر سرخ
دختر
هندی گلالان
نام روستایی در آذربایجان غربی
دختر، پسر
فارسی گلانه
گلان، ( مجاز ) زیبا و لطیف، ه/ e ـ/ ( پسوند نسبت ) )، ـ گلان
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلباد
دارای بوی گل، از پسران ویسه که از پهلوانان تورانی است، ( اَعلام ) پهلوانی تورانی معاصر پشنگ و منوچه ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت، گل گلشاه
نخستین انسان روی زمین به عقیده پارسیان
پسر
فارسی گلشهر
از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر پیران ویسه پادشاه تورانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن، گل گلندام
گل اندام
دختر
فارسی
گل گلک
گل کوچک
دختر
فارسی
گل گلیار
یار و همنشین گل، دارنده ی ( صفات ) گل، ( مجاز ) زیبارو و لطیف، ( گل، یار ( پسوند دارندگی ) )، ( گل ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل گلینوش
سرخی ماندگار، گل گونه ی پایدار، ( مجاز ) زیبارو و لطیف ( همیشه )، ( گلی، نوش = جاوید )، ( گُلی + نو ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، گل گوران
نام یکی از طوایف کرد
پسر
کردی گورنگ
نام برادر گرشاسپ و پدر نریمان
پسر
فارسی گونش
آفتابی
دختر
ترکی گوهر ملک
پادشاه زاده، گوهر ( فارسی ) + ملک ( عربی ) پادشاه زاده
دختر
فارسی، عربی
تاریخی و کهن گوهرآرا
آراینده گوهر، آراینده جواهر
دختر
فارسی گوهرافروز
افروزنده گوهر
دختر
فارسی گوهران
عناصر اربعه ( خاک، آب، هوا و آتش )، جمع گوهر، ع گوهر
پسر
فارسی گوهرتاب
تابنده چون گوهر
دختر
فارسی گوهرنگار
مرصع
دختر
فارسی گوهره
نام روستایی در نزدیکی کرمانشاهان
دختر
فارسی گیارنگ
کیارنگ، سردار و فرمانده
پسر
فارسی گیل
نام طوایفی که در گیلان سکونت داشته و دارند، مجموعه ی طوایفی که در گیلان سکونت داشته و دارند، ( اَعل ...
پسر
گیلکی گیلو
نام وزیر و قهرمانی در منظومه ویس و رامین
پسر
فارسی گیلوا
نام محلی مردمان گیلان، نام منطقه ای از توابع رشت
دختر
گیلکی گیهان
جهان، دنیا، گیتی، کیهان
دختر
فارسی