اسم با حرف ن - صفحه 5
برگزیده در دین
پسر
عربی نقیبه
بزرگ، سرپرست، ضامن، ( مؤنث نقیب )، ( نقیب
دختر
عربی نگار افروز
ترکیب دو اسم نگار و افروز ( نقش رنگین و تابنده )، ( نگار، افروز= افروزنده )، افروزنده ی نقش و تصویر ...
دختر
فارسی نگارا
بانوی زیبا، دختر خوش صورت، کنایه از محبوب است
دختر
فارسی نگاربسته
نقشی که زنان با حنا بر دست و پای خود می بندند
دختر
فارسی نگارزهرا
ترکیب دو اسم نگار و زهرا ( نقش رنگین و نیکو )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نگارزینب
ترکیب دو اسم نگار و زینب ( نقش رنگین و نیکو )
دختر
فارسی، عربی نگارشید
نقش و نگار درخشان
دختر
فارسی نگارموژان
ترکیب دو اسم نگار و موژان ( نقش رنگین و خمار و پر کرشمه )
دختر
فارسی نازدخت
ویژگی دختری که ناز دارد و رفتارش خوشایند و جذاب است، دختر لطیف، ( ناز، دخت = دختر )، دختر دارای کرش ...
دختر
فارسی نازدلبر
معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین
دختر
فارسی نازرخ
دارای روی زیبا و لطیف
دختر
فارسی نازروی
دختر زیبا
دختر
فارسی نازشید
ناز خورشید
دختر
فارسی نازشیرین
زیبارو و عزیزی که ناز دار و گرامی و نازنین است، ( به مجاز )، ویژگی دختری که زیبا، گرامی و عزیز است، ...
دختر
فارسی نازفاطمه
فاطمه ی ناز، فاطمه ی زیبا و قشنگ
دختر
فارسی، عربی نازفر
نازِ شکوهمند، ( به مجاز ) زیباروی باشکوه
دختر
فارسی نازگل
دختری که مانند گل زیبا و لطیف و ناز است
دختر
فارسی نازگوهر
دارای گوهر زیبا، گوهر و سنگ زیبا و قیمتی
دختر
فارسی نازگیتی
ناز جهان، نازِ همه ی دنیا، موجب افتخار و مباهات در دنیا، ( = ناز جهان )، موجب نازش و مباهات گیتی
دختر
فارسی
کهکشانی نازلر
دختر نازلر
پسر
فارسی نازمهری
نازمهر، ( به مجاز ) زیبا روی مهربان، زیبا چون خورشید، ( = نازمهر )
دختر
فارسی
کهکشانی نازنوش
زیبا و شیرین
دختر
فارسی نازنیا
نازدار خاندان
دختر
فارسی نازنین بتول
ترکیب دو اسم نازنین و بتول ( بسیار دوست داشتنی و پاکدامن )، از نام های مرکب، نازنین و بتول
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نازنین چهر
دارای صورتی ظریف، زیبا و دوست داشتنی
دختر
فارسی نازنین خدیجه
ترکیب دو اسم نازنین و خدیجه ( بسیار دوست داشتنی و خیر و برکت )، از نام های مرکب، نازنین و خدیجه
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نازوالا
دارای ناز و کرشمه شایسته و پسندیده، ( به مجاز ) بسیار جذاب و دلپذیر، مایه ی فخر و مباحات بسیار
دختر
فارسی نازک
نازنین و زیبا
دختر
فارسی نازیاب
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نازیار
یار زیبا
دختر
فارسی نازیدخت
دختر نازدار، دختر با ناز، ( به مجاز ) جذاب و دلپذیر، ( نازی، دخت = دختر )
دختر
فارسی نازینه
منسوب به ناز
دختر
فارسی ناژو
درخت کاج، صنوبر، درختی از نوع کاج و سرو که چوب آن مناسب سوزاندن است، ( در قدیم ) ( در گیاهی ) کاج
دختر
کردی
طبیعت ناسیکو
شکست ناپذیر
پسر
کردی ناشا
دادگر
دختر
اوستایی ناصح الدین
پنددهنده در دین
پسر
عربی ناصرخسرو
ترکیب دو اسم ناصر و خسرو ( یاری کننده و پادشاه )، از نام های مرکب، ناصر و خسرو، ( اعلام ) ناصرخسرو: ...
پسر
عربی، پهلوی
تاریخی و کهن ناضر
شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز
پسر
عربی نافله
عبادتی که واجب نباشد، [قدیمی] بخشش، [قدیمی] غنیمت، ( به مجاز ) ( در فقه ) نماز نافله، ( در ادیان ) ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی نافه
ماده ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید
دختر
فارسی نویار
یار تازه
پسر
فارسی نوید حسین
ترکیب دو اسم نوید و حسین ( خبرخوش و نیکو )، از نام های مرکب، م نوید و حسین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نویسا
نویسنده، باسواد، ( در قدیم ) قادر به نوشتن
دختر
فارسی نوینا
منسوب به نوین، تازه، جدید، ( نوین، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی نکتار
شهد و شراب ویژه خدایان
دختر
یونانی نکهت
بوی خوش
دختر
عربی نکو
نیکو، خوب، مناسب، زیبارو، ( = نیکو )، زیبا، شخص زیبا رو، شایسته، پسندیده، نیکوکار
دختر
فارسی نکویار
معشوق خوب یار خوب
دختر
فارسی نیاتور
نیاطوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نیاتوس
نام برادر قیصر روم در زمان خسرو و پرویز
پسر
فارسی نیارا
نور و روشنایی
دختر
فارسی نیاراد
از خاندان جوانمرد
پسر
فارسی نیاسا
کسی که مانند نیاکان خود است، مرکب از نیا ( جد پدری یا مادری ) + سا ( پسوند تشابه )
پسر، دختر
فارسی نیاسان
شبیه به نیاکان، مانند اجداد، همانند نیاکان، ( نیا، سان ( پسوند شباهت ) )، ( نیا + سان ( پسوند شباهت ...
پسر
فارسی نیاطوس
نیاتور، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی نیالا
زیبایی، آلایش، ( اَعلام ) نام روستایی در شهرستان ساری، نام روستایی اطراف ساری
دختر
فارسی نیان
رفیق، شریک زندگی
دختر
کردی نیاوند
از نژاد نیاکان، از نسل اجداد، ( نیا، وند ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نیا، ( نیا + وند ( پسوند نسبت ) ...
پسر
فارسی نیاک
پسری که خلق و خوی او مانند اجداد و نیاکانشان است
پسر
فارسی نیچروان
شکارچی
پسر
کردی نیراج
ابر
پسر
سانسکریت نیران
غیر ایران
دختر
فارسی نیرم
نریمان، جد رستم، مرد دلیر، ( = نریمان )
پسر
فارسی، اوستایی
تاریخی و کهن نیرمان
نریما ن، اصل این کلمه در اوستا نئیره منه به معنای مرد دلیر است و صفت گرشاسپ جهان پهلوان می باشد، هم ...
دختر، پسر
فارسی نیرو
توانایی، قدرت، زور، عاملی که می توان به وسیله ی آن کاری را انجام داد یا در کسی یا در چیزی اثر گذاشت ...
پسر
فارسی نرگس خاتون
ترکیب دو اسم نرگس و خاتون ( نوعی گل خوشبو و لقب زنان اشرافی )
دختر
فارسی
گل نرگس دخت
دختر نرگس، دختر مثل نرگس، ( به مجاز ) دختر زیبا و با طراوت، ( نرگس، دخت = دختر )، د نرگس
دختر
فارسی
طبیعت، گل نرگس زهرا
ترکیب دو اسم نرگس و زهرا ( نوعی گل خوشبو و روشن تر )، ( فارسی ـ عربی ) از نام های مرکب، نرگس و زهرا
دختر
فارسی، عربی
گل، مذهبی و قرآنی نرگسه
منسوب و شبیه به نرگس، ( به مجاز ) ستاره، ( نرگس، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، م نرگس
دختر
فارسی
گل نرگسی
منسوب به نرگس، نوعی غذا، ( به مجاز ) عشوه به صورت زبان درآوردن معشوق در مقابل عاشق، نوعی پارچه ی لط ...
دختر
فارسی
گل نزاکت
پاکیزگی، ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتارپسندیده
دختر
فارسی نیلاب
آبی ملایم و آرامش بخش، مجازا آبی ملایم و آرامش بخش، نام قدیم شهر جندی شاپور، همچنین مایعی آبی رنگ ک ...
دختر
فارسی نیلاس
عشق بی پایان
دختر
فارسی نیلان
فرشته باران
دختر
یونانی نیلپر
نیلوفر، ( = نیلوفر )
دختر
فارسی
گل نیلدا
آفریده شده از زلالی
دختر
فارسی، سانسکریت نیلسان
همانند نیل
دختر
فارسی نیلسو
آب آبی رنگ و شفاف
دختر
فارسی نیلما
ماه آبی رنگ
دختر
فارسی، سانسکریت
کهکشانی نیلماه
ماه آبی رنگ، ماه آسمان
دختر
فارسی، سانسکریت
کهکشانی نیلوپر
نیلوفر، ( = نیلوفر )
دختر
فارسی نیلوسا
منسوب به نیل
دختر
سانسکریت نیلین
نیلی
دختر
فارسی، سانسکریت
تاریخی و کهن نیم تاج
تاج کوچک آراسته به جواهر، نیم ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) تاج کوچک آراسته به جواهر
دختر
فارسی نیماکه
بزرگ
پسر
گیلکی نیها
نیت خوب، نیت پاک
نامشخص
هندی نیهات
نهاد، سرشت، طبیعت
پسر
ترکی نیهان
پنهان
دختر
ترکی، کردی نیو
دلیر، شجاع
پسر، دختر
فارسی
تاریخی و کهن نیو راد
پهلوان جوانمرد
پسر
فارسی نیواد
شجاعت و دلیری
پسر
فارسی نیوان
پهلوان و دلیر و شجاع، نیواندخت، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی
دختر
فارسی نیواندخت
نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی، نیوان
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نیوتش
با کسی یکی شدن، همراهی، همراهی و مجامعت، بر وزن پیشکش
پسر
فارسی نیوتیش
نیوتش، با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت، ( هر سه حرف اول ساکن هستند، بر وزن دیو )
پسر
فارسی نیوزاد
زاده دلیر و شجاع، ( نیو = دلیر، شجاع + زاد = زاده )، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، ( در اعلام ) نام پسر ...
پسر
فارسی نیوزار
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
کردی، فارسی
تاریخی و کهن نیوسا
مانند پهلوان
پسر
فارسی نیووند
نام گیاهی است
دختر
فارسی
طبیعت