پارس
/pArs/
مترادف پارس: ایران زمین، ایران، فارس، عوعو، واق واق، هفهف، پوزپلنگ
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: نام یکی از اقوام آریایی که در جنوب ایران سکونت داشتند، نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ایران سکونت کرده بودند ، نام ناحیه ای که قوم پارس در آنجا سکونت کرده بودند
برچسب ها: اسم، اسم با پ، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
چنان بد که در پارس یکروز تخت
نهادند زیر گل افشان درخت.
فردوسی.
و بوعل سیمجور میخواست که از گرگان سوی پارس و کرمان رود و آن ولایت بگیرد که هوای گرگان بد بود. ( تاریخ بیهقی ). عامل به فرمان او [ بزرجمهر ] را بفرستاد و خبر در پارس افتاد که بازداشته رافردا بخواهند برد. ( تاریخ بیهقی ).و چون بلاد عراق و پارس بدست لشکر اسلام فتح شد... ( کلیله و دمنه ). چنین گوید برزویه طبیب مقدم اطبای پارس. ( کلیله و دمنه ).تا آنرا بحیله ها از دیار هند به مملکت پارس آوردند.( کلیله و دمنه ).
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا بر سرش بود چو توئی سایه خدا.
سعدی.
شمس رضی ز سوی سجستان رسید بازدیده حدود پارس و مکران رسید باز.
ابوبکر احمد الجامجی.
پارس. ( اِخ ) نام پسر پهلوبن سام که گویند اصطخر بناکرده اوست. ( برهان ).
پارس.( اِخ ) نام یکی از پهلوانان ایران بعهد یزدگرد( ؟ ).
پارس. ( ترکی ، اِ ) جانوری است شکاری کوچکتر از پلنگ. ( برهان ). یوز. فهد. وَشق. و پارس بدین معنی ترکی است.
پارس. ( اِ ) آواز سگ. بانگ سگ. علالای سگ.عَوعَو. هفهف. عفعف. وَغواغ. وَعوع. وَکوَک. نوف.
- پارس کردن ؛ عوعو کردن سگ. نوفیدن. بانگ کردن سگ به شب چون غریبی نزدیک شود.
- امثال :
سگ در خانه صاحبش پارس میکند ؛ یعنی هر کس در خانه خویش یا نزد کسان و اقربای خود شجاع است.
پارس. [ س َ ] ( اِخ ) نام سرزمین پارس. رجوع به فارس و پارس و رجوع به بلادالخاضعین شود.
پارس. [ س َ ] ( اِخ ) نام قوم پارسی. رجوع به فارس شود.
پارس. [رُ ] ( اِخ ) جزیره ای از گنگبار سیکلاد بجنوب دِلس و بدانجا مرمرهای سفید و زیبای مشهور بوده است. مولد آرشیلوک. صاحب 7700 تن سکنه و عاصمه آن به همین نام دارای 2700 تن سکنه است.
فرهنگ فارسی
بانگ سگ، حمله کردن، عوعوسگ
( اسم ) آواز سگ عوعو هفهف وغواغ وعوع وکوک نوف .
صورت دیگر از کلمه فارس نام پسر پهلو بن سام نام یکی از پهلوانان ایران
فرهنگ معین
( اِ. ) نام قوم ایرانی و محل سکونت ایشان در جنوب ایران .
فرهنگ عمید
بانگ سگ در موقع حمله، عوعو.
* پارس کردن: (مصدر لازم ) عوعو کردن سگ.
گویش مازنی
دانشنامه عمومی
پارس (اسپانیا). پارِس ( اسپانیایی: Parres ) دهستانی در استان آستوریاس اسپانیا است. در این دهستان ۵٬۵۹۱ نفر زندگی می کنند. مساحت این دهستان ۱۲۶٫۰۸ کیلومتر مربع است.
wiki: پارس (اسپانیا)
پارس (استان ساسانی). پارس ( پارسی میانه: Pārs با تلفظ ) استان ساسانی در اواخر دوران باستان بود که تقریباً با استان امروزی فارس مطابقت دارد.
پارس از جهت تاریخ سیاسی در دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی یک استان بوده و شامل استان های فارس، بوشهر، استان هرمزگان، کهگیلویه و بویراحمد و حتی استان یزد و شهرستان بهبهان از استان خوزستان امروزی بوده است. پارس در این دوره به پنج خوره ( کوره ) تقسیم شده بود ( برای کوره معانی مختلفی ذکر شده از جمله روشنایی، شهر، ولایت و استان ) . این پنج کوره که در دوره بعد از اسلام نیز برقرار بودند، عبارت اند از:
• کورهٔ استخر که پایتخت آن استخر بود و تخت جمشید در آن قرار داشت.
• کورهٔ دارابگرد که مرکز آن شهر دارابگرد بود.
• کورهٔ اردشیر یا اردشیرخوره که پایتخت آن شهر جور ( فیروزآباد فعلی ) بود.
• کورهٔ شاپور یا شاپورخوره که پایتخت آن شهر شاپور یا بیشابور ( ۱۸ کیلومتری کازرون فعلی ) نام داشت.
• کورهٔ قباد یا قبادخوره که پایتخت آن شهر ارگان یا ارجان ( در نزدیکی بهبهان کنونی ) بود. [ ۱]
از شهرهای مهم اسنتم پارس استخر، بیشاپور، گور، دارابگرد، فسا، جهرم، استهبان، ارجان، کثه، جنابه، مهرویان، غندجان، توج، نوبندجان، بیضا، سیراف، یزدخواست، جویم، ایج، نجیرم، ریشهر، سینیز، قطرویه، نای ذی، تموکن، مشکان، پیشیاوادا و لیان را می توان نام برد.
پارس از جهت تاریخ سیاسی در دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی یک استان بوده و شامل استان های فارس، بوشهر، استان هرمزگان، کهگیلویه و بویراحمد و حتی استان یزد و شهرستان بهبهان از استان خوزستان امروزی بوده است. پارس در این دوره به پنج خوره ( کوره ) تقسیم شده بود ( برای کوره معانی مختلفی ذکر شده از جمله روشنایی، شهر، ولایت و استان ) . این پنج کوره که در دوره بعد از اسلام نیز برقرار بودند، عبارت اند از:
• کورهٔ استخر که پایتخت آن استخر بود و تخت جمشید در آن قرار داشت.
• کورهٔ دارابگرد که مرکز آن شهر دارابگرد بود.
• کورهٔ اردشیر یا اردشیرخوره که پایتخت آن شهر جور ( فیروزآباد فعلی ) بود.
• کورهٔ شاپور یا شاپورخوره که پایتخت آن شهر شاپور یا بیشابور ( ۱۸ کیلومتری کازرون فعلی ) نام داشت.
• کورهٔ قباد یا قبادخوره که پایتخت آن شهر ارگان یا ارجان ( در نزدیکی بهبهان کنونی ) بود. [ ۱]
از شهرهای مهم اسنتم پارس استخر، بیشاپور، گور، دارابگرد، فسا، جهرم، استهبان، ارجان، کثه، جنابه، مهرویان، غندجان، توج، نوبندجان، بیضا، سیراف، یزدخواست، جویم، ایج، نجیرم، ریشهر، سینیز، قطرویه، نای ذی، تموکن، مشکان، پیشیاوادا و لیان را می توان نام برد.
wiki: پارس (استان ساسانی)
پارس (سرزمین). سرزمین پارس کهن ( به پارسی باستان: پارسه 𐎱𐎠𐎼𐎿 ( Pārsa ) [ ۱] ) ناحیه جنوبی ایران منتهی به خلیج فارس که اشتراکات تاریخی، اقلیمی، فرهنگی و به خصوص گویشی دارند و شامل استان های فارس، کرمان، خوزستان، اصفهان، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد، استان هرمزگان و استان چهار محال و بختیاری می باشد که آن را خاستگاه و میراث دار پارسی میانه می دانند. [ ۲] [ ۳] [ ۴] که تا امروزه نیز به خصوص از جهت فرهنگی و زبانی از تشخص و تمایز برخوردار است.
در حدود سال ۵۵۸ پیش از میلاد کوروش بزرگ ( کوروش دوم ) در انشان/انزان پارس به دنیا آمد و پس از آن شاهنشاهی پارس را در پاسارگاد ( سعادت شهر ) شمال استان پارس بنیاد نهاد و پس از آن پایتخت هخامنشیان را از شوش به پاسارگاد جابجا کرد. [ ۵]
از مهم ترین اشتراکات منطقه فارس زبان و گویش است. این منطقه خاستگاه زبان پهلوی بوده و علاوه بر آن تا به امروز نیز اشکال گویش قدیم پهلوی در آن بجا مانده است. گویش های پهلوی گویش هایی هستند که پهلوی اند و هنوز حالت پارسی میانه را در خود حفظ کرده اند. مهم ترین ویژگی آن ها داشتن حالت کنایی و اسپلیت ارگاتیو است و مانند صرف فعل پهلوی ساسانی هنوز شناسه های صرفی پیش از فعل قرار می گیرند. بجز این مورد تفاوت خاص دیگری با فارسی ندارند. این گویش ها در استان فارس، منطقهٔ منطقه دشتی در بوشهر و بهبهان در خوزستان و روستاهای معدودی در کهگیلویه بویر احمد و استان هرمزگان به جز شرق استان که زبان بلوچی کاربرد دارد رایج است. عمدهٔ متکلمان گویش های پهلوی در استان فارس در روستاهای منطقهٔ کوهمرهٔ ارژن و دشتک مرودشت و روستاهای اطراف کازرون و بیشاپور و منطقهٔ لارستان به سر می برند. زبان شیرازی قدیم که حافظ و سعدی به آن شعرهایی دارند نیز به گونه ای از همین گویش است که مانند زبان فارسی باقیماندهٔ زبان پهلوی جنوبی می باشد. [ ۶] [ ۳]
پارس قدیم یا ایالت پارس از جهت تاریخ سیاسی در دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی یک ایالت بوده و شامل استان های فارس کنونی، بوشهر، استان هرمزگان، استان کهگیلویه و بویراحمد و حتی استان یزد و شهرستان بهبهان از استان خوزستان بوده است. ابن حوقل حدود این ایالت را از مشرق به کرمان، از مغرب به خوزستان و از شمال به بیابان منتهی به خراسان و قسمتی از اصفهان و از جنوب همجوار خلیج فارس دانسته است. منطقه پارس تا قرن اخیر نیز در تقسیم بندی سیاسی با تفاوتهایی نسبت به گذشته ایالتی یکپارچه محسوب می شد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر حدود سال ۵۵۸ پیش از میلاد کوروش بزرگ ( کوروش دوم ) در انشان/انزان پارس به دنیا آمد و پس از آن شاهنشاهی پارس را در پاسارگاد ( سعادت شهر ) شمال استان پارس بنیاد نهاد و پس از آن پایتخت هخامنشیان را از شوش به پاسارگاد جابجا کرد. [ ۵]
از مهم ترین اشتراکات منطقه فارس زبان و گویش است. این منطقه خاستگاه زبان پهلوی بوده و علاوه بر آن تا به امروز نیز اشکال گویش قدیم پهلوی در آن بجا مانده است. گویش های پهلوی گویش هایی هستند که پهلوی اند و هنوز حالت پارسی میانه را در خود حفظ کرده اند. مهم ترین ویژگی آن ها داشتن حالت کنایی و اسپلیت ارگاتیو است و مانند صرف فعل پهلوی ساسانی هنوز شناسه های صرفی پیش از فعل قرار می گیرند. بجز این مورد تفاوت خاص دیگری با فارسی ندارند. این گویش ها در استان فارس، منطقهٔ منطقه دشتی در بوشهر و بهبهان در خوزستان و روستاهای معدودی در کهگیلویه بویر احمد و استان هرمزگان به جز شرق استان که زبان بلوچی کاربرد دارد رایج است. عمدهٔ متکلمان گویش های پهلوی در استان فارس در روستاهای منطقهٔ کوهمرهٔ ارژن و دشتک مرودشت و روستاهای اطراف کازرون و بیشاپور و منطقهٔ لارستان به سر می برند. زبان شیرازی قدیم که حافظ و سعدی به آن شعرهایی دارند نیز به گونه ای از همین گویش است که مانند زبان فارسی باقیماندهٔ زبان پهلوی جنوبی می باشد. [ ۶] [ ۳]
پارس قدیم یا ایالت پارس از جهت تاریخ سیاسی در دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی یک ایالت بوده و شامل استان های فارس کنونی، بوشهر، استان هرمزگان، استان کهگیلویه و بویراحمد و حتی استان یزد و شهرستان بهبهان از استان خوزستان بوده است. ابن حوقل حدود این ایالت را از مشرق به کرمان، از مغرب به خوزستان و از شمال به بیابان منتهی به خراسان و قسمتی از اصفهان و از جنوب همجوار خلیج فارس دانسته است. منطقه پارس تا قرن اخیر نیز در تقسیم بندی سیاسی با تفاوتهایی نسبت به گذشته ایالتی یکپارچه محسوب می شد.
wiki: پارس (سرزمین)
پیشنهاد کاربران
پارس نام یکی از شخصیت های شاهنامه است که در زمان یزدگرد یکم میزیسته
پارس دارای چند معنی و مفهوم گوناگون است. پارس یکی در معنی نام قومی در فلات ایران بوده است و کاربرد دیگر آن نام ایالتی در جنوب غربی مرکز ایران و در مجاورت خلیج فارس بوده است که آن را پارسَه می نامیدند، و همچنین نام شاهنشاهی پارس که پارسیَه نام داشت تا پیش از به کارگیری نام ایران بوده است و دیگری کاربرد آن که گسترده تر است نام اقوام و ملت های دشت و بلندی های ایران و شامل مرزهای شاهنشاهی پارس می شود، بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
در شاهنامه بیشتر از ۷۲۰ بار نام ایران و ۳۵۰ بار نیز نام ایرانی و ایرانیان بکار رفته اما در دنیای غرب، در رم و یونان قدیم به جای ایران نام پرسیس را به کار می بردند و علت استفاده از این واژه این بود که یونانیان با اولین قوم ایرانی که آشنا شدند پارسیان هخامنشی بودند، در حالی که پارس از نظر جغرافیایی تنها یک ایالت ایران بوده است و در جغرافیای دوره اسلامی نیز به منطقه جنوب ایران گفته می شده است.
سرزمین البته بارها بزرگ تر از استان کنونی فارس بوده است و سراسر کرانهٔ خلیج فارس، هرمزگان، یزد، بخشی از اصفهان و بخشی از استان کنونی کرمان را نیز در بر می گرفته است. در قدیم همهٔ کرانهٔ خلیج فارس و دریای عمان با نام دریای فارس یا دریای پارس شناخته می شده است.
بر اساس آنچه در تقسیمات کتاب های دوره امپراتوری اسلامی ( معجم البلدان و کتاب ابن حوقل، مقدسی، استخری و جغرافی نویسان اسلامی قرون وسطی ) آمده است، ایالت یا «اقلیم فارس جنوب» ایران و کرانهٔ خلیج فارس که در غرب آن خوزیه ( اهواز ) و بصره ( پسراه ) و آپالو ( ابله ) و در شرق آن مکران، کرمانیا و در شمال شرقی آن خراسان وجود داشت.
عرب ها این منطقه را اقلیم فارس و مردم این منطقه را فارسی می نامیدند. اما اروپاییان در تمام دوره های تاریخی همه اقلیم های ایرانی را پارس و پرسیا نامیده اند. پارس ها قومی از نژاد آریایی بودند که با اسب ها و دام های خود در میان دشت ها و کوهستان های گرمسیری و سردسیری تردد می کردند. شاهنشاهی هخامنشی بر یکجانشینی این قوم تأثیر زیادی گذاشت.
پارت ها و پارس ها شیوه زندگی تقریباً یکسانی داشتند و بهترین اسب سواران زمان خود بودند. به همین دلیل اعراب پس از فتح ایران به بهترین اسب سواران و چابک سواران فارِسْ می گفتند.
یکی از معانی پارس، اسب می باشد. ایرانیان باستان لقب افراد را بر پیشهٔ اسب خود شناسایی می کرده اند مانند سفید اسب، سه اسب پیر اسب زراسب و… در دربار هخامنشی اسب های تربیت یافته ای بوده است در سفرنامه فیثاغورث نادرترین گونه اسب جهان نامیده شده اند که به آن ها پارسی می گفته اند.
... [مشاهده متن کامل]
در شاهنامه بیشتر از ۷۲۰ بار نام ایران و ۳۵۰ بار نیز نام ایرانی و ایرانیان بکار رفته اما در دنیای غرب، در رم و یونان قدیم به جای ایران نام پرسیس را به کار می بردند و علت استفاده از این واژه این بود که یونانیان با اولین قوم ایرانی که آشنا شدند پارسیان هخامنشی بودند، در حالی که پارس از نظر جغرافیایی تنها یک ایالت ایران بوده است و در جغرافیای دوره اسلامی نیز به منطقه جنوب ایران گفته می شده است.
سرزمین البته بارها بزرگ تر از استان کنونی فارس بوده است و سراسر کرانهٔ خلیج فارس، هرمزگان، یزد، بخشی از اصفهان و بخشی از استان کنونی کرمان را نیز در بر می گرفته است. در قدیم همهٔ کرانهٔ خلیج فارس و دریای عمان با نام دریای فارس یا دریای پارس شناخته می شده است.
بر اساس آنچه در تقسیمات کتاب های دوره امپراتوری اسلامی ( معجم البلدان و کتاب ابن حوقل، مقدسی، استخری و جغرافی نویسان اسلامی قرون وسطی ) آمده است، ایالت یا «اقلیم فارس جنوب» ایران و کرانهٔ خلیج فارس که در غرب آن خوزیه ( اهواز ) و بصره ( پسراه ) و آپالو ( ابله ) و در شرق آن مکران، کرمانیا و در شمال شرقی آن خراسان وجود داشت.
عرب ها این منطقه را اقلیم فارس و مردم این منطقه را فارسی می نامیدند. اما اروپاییان در تمام دوره های تاریخی همه اقلیم های ایرانی را پارس و پرسیا نامیده اند. پارس ها قومی از نژاد آریایی بودند که با اسب ها و دام های خود در میان دشت ها و کوهستان های گرمسیری و سردسیری تردد می کردند. شاهنشاهی هخامنشی بر یکجانشینی این قوم تأثیر زیادی گذاشت.
پارت ها و پارس ها شیوه زندگی تقریباً یکسانی داشتند و بهترین اسب سواران زمان خود بودند. به همین دلیل اعراب پس از فتح ایران به بهترین اسب سواران و چابک سواران فارِسْ می گفتند.
یکی از معانی پارس، اسب می باشد. ایرانیان باستان لقب افراد را بر پیشهٔ اسب خود شناسایی می کرده اند مانند سفید اسب، سه اسب پیر اسب زراسب و… در دربار هخامنشی اسب های تربیت یافته ای بوده است در سفرنامه فیثاغورث نادرترین گونه اسب جهان نامیده شده اند که به آن ها پارسی می گفته اند.
پارس یک واژه ایرانی است و با نزدیکی horse ریشه هندواروپایی دارد که با فارس وارد عربی شده است
به بزرگان پارس اسپهبد یا هزاراسپ، لهراسپ، تهماسپ و . . به معنای دارنده اسب می گفتند
اسپهان/اصفهان به سرزمین دارندگان اسب گفته می شد
... [مشاهده متن کامل]
همچنین فارس در رابطه با به فرس اعظم یا اسب بالدار می باشد که همان پگاسوس است و پرسئوس نیای پارسیان سوار بر آن معشوقه خود آندرومدا را از دست هیولای دریا نجات داده است
** پارس به معنای سواران، دارندگان اسب. بعدتر نام قوم پارسیان شد **
به بزرگان پارس اسپهبد یا هزاراسپ، لهراسپ، تهماسپ و . . به معنای دارنده اسب می گفتند
اسپهان/اصفهان به سرزمین دارندگان اسب گفته می شد
... [مشاهده متن کامل]
همچنین فارس در رابطه با به فرس اعظم یا اسب بالدار می باشد که همان پگاسوس است و پرسئوس نیای پارسیان سوار بر آن معشوقه خود آندرومدا را از دست هیولای دریا نجات داده است
** پارس به معنای سواران، دارندگان اسب. بعدتر نام قوم پارسیان شد **
در جواب کاربر سالار
منابع یونانی و غربی مانند هرودوت و. . .
قبیله های پارسی را به ده طایفه شهرنشین و بدوی ( چادرنشین ) تقسیم می کند که اسامی آن به این شرح است.
طایفه های شهری : پاسارگادیان ( pasargadae ) ، مرفیان ( maraphies ) ، ماسپیان ( maspes ) ، پانتالیان ( panthialee ) ، دروسیان ( derousie ) ، گرمانیان ( germanie ) و
... [مشاهده متن کامل]
طایفه های چادرنشین ها ( کوچ نشین ) را با این اسامی اشاره کرده است. دائی ها ( daens ) ، ماردها ( mardes ) ، دروپیک ها ( dropiques ) ، ساگارتی ها ( sagarties ) .
حکومت های هخامنشیان و ساسانیان هم از طایفه شهری پاسارگادیان بودند
یه چیز دیگه میخواستم بگم و اینه که هر کلمه ممکنه در زبان های مختلف معنی بده و این دلیل بر این نشد که چون فلان کلمه توی فلان زبان ها مشترک هست پس اونا باید ادعای مالکیت کنند روی اون کلمه
مثلا کلمه ترکیه در زبان ترکی به معنی سرزمین ترک و در زبان انگلیسی به معنی بوقلمون و در زبان ایرانی ( لری ) با علامت فتحه رو ت معنی چوب و یا کسی که خیلی رو فرم و به اصطلاح سرحال هست رو میده و در زبان های دیگه هم پیدا میشه که صد در صد چنین کلمه در اونا وجود داشته باشه ولی این دلیل نشد که بقیه زبان ها و ملت ها ادعای مالکیت کنند و. . .
کلمه فارس هم عربی شده پارس هست و عرب ها پ ندارن تو زبانشون
منابع یونانی و غربی مانند هرودوت و. . .
قبیله های پارسی را به ده طایفه شهرنشین و بدوی ( چادرنشین ) تقسیم می کند که اسامی آن به این شرح است.
طایفه های شهری : پاسارگادیان ( pasargadae ) ، مرفیان ( maraphies ) ، ماسپیان ( maspes ) ، پانتالیان ( panthialee ) ، دروسیان ( derousie ) ، گرمانیان ( germanie ) و
... [مشاهده متن کامل]
طایفه های چادرنشین ها ( کوچ نشین ) را با این اسامی اشاره کرده است. دائی ها ( daens ) ، ماردها ( mardes ) ، دروپیک ها ( dropiques ) ، ساگارتی ها ( sagarties ) .
حکومت های هخامنشیان و ساسانیان هم از طایفه شهری پاسارگادیان بودند
یه چیز دیگه میخواستم بگم و اینه که هر کلمه ممکنه در زبان های مختلف معنی بده و این دلیل بر این نشد که چون فلان کلمه توی فلان زبان ها مشترک هست پس اونا باید ادعای مالکیت کنند روی اون کلمه
مثلا کلمه ترکیه در زبان ترکی به معنی سرزمین ترک و در زبان انگلیسی به معنی بوقلمون و در زبان ایرانی ( لری ) با علامت فتحه رو ت معنی چوب و یا کسی که خیلی رو فرم و به اصطلاح سرحال هست رو میده و در زبان های دیگه هم پیدا میشه که صد در صد چنین کلمه در اونا وجود داشته باشه ولی این دلیل نشد که بقیه زبان ها و ملت ها ادعای مالکیت کنند و. . .
کلمه فارس هم عربی شده پارس هست و عرب ها پ ندارن تو زبانشون
علّامه مهدی بارانی
معنی پارس:
پارس یا ایران :پاره تن ما ایرانیان است نه، روح و جان و و روان و تن ماست، جمیع بلاد تحت سیطره ایرانیان را مُلک پارس یا ایران گویند، به روایت غربیان دشمنان فرهنگ ایرانیان از شمال هند تا یونان است اما به روایت ما دانندگان و به روایت خطوط ترجمه شده کوروش بزرگ سیطره کوروش بر تمام بلاد روی زمین را پارس ( ایران ) می گفتند ( منم کوروش، منم شاه شاهان ، منم پادشاه راستین چهار گوشه زمین. . .
... [مشاهده متن کامل]
سرزمینی بس عزیز و مبارک و خوش یمن و مقدّس و مشهور است که بیشتر زبانها و اجداد مردمان جهان در آن اقامت و رشد و پروریده اند ، از تمام زبانهاو اقوام و نژادها و طایفه ها و گروه ها و قبیله ها ، مردمی بس اصیل و نجیب و با فرهنگ و نژاد و جوانمرد دارد که نظیر ندارند ، مُلک ادب است، مُلک فرهنگ و نجابت و شرم و حیاست، مُلک علم و دانش و بشر دوستی و ادبیات و شعر شاعریست ، ملکیست که هنرو فرهنگ و آداب و تمدن و تاریخ و علم و مذهب در آن پرورانده شده و به سایر نقاط عالم گستریده، هر ناحیه و منطقه آداب و رسوم و غذای مخصوص خود را دارد و این در حالیست که از پرگار فرهنگ اصیل و پارسی ایرانی خروج نکرده و با آن تلفیق شده و فرهنگی بس غنی وملیح و زیبا و مقدس و شهره را ایجاد کرده
معنی پارس:
پارس یا ایران :پاره تن ما ایرانیان است نه، روح و جان و و روان و تن ماست، جمیع بلاد تحت سیطره ایرانیان را مُلک پارس یا ایران گویند، به روایت غربیان دشمنان فرهنگ ایرانیان از شمال هند تا یونان است اما به روایت ما دانندگان و به روایت خطوط ترجمه شده کوروش بزرگ سیطره کوروش بر تمام بلاد روی زمین را پارس ( ایران ) می گفتند ( منم کوروش، منم شاه شاهان ، منم پادشاه راستین چهار گوشه زمین. . .
... [مشاهده متن کامل]
سرزمینی بس عزیز و مبارک و خوش یمن و مقدّس و مشهور است که بیشتر زبانها و اجداد مردمان جهان در آن اقامت و رشد و پروریده اند ، از تمام زبانهاو اقوام و نژادها و طایفه ها و گروه ها و قبیله ها ، مردمی بس اصیل و نجیب و با فرهنگ و نژاد و جوانمرد دارد که نظیر ندارند ، مُلک ادب است، مُلک فرهنگ و نجابت و شرم و حیاست، مُلک علم و دانش و بشر دوستی و ادبیات و شعر شاعریست ، ملکیست که هنرو فرهنگ و آداب و تمدن و تاریخ و علم و مذهب در آن پرورانده شده و به سایر نقاط عالم گستریده، هر ناحیه و منطقه آداب و رسوم و غذای مخصوص خود را دارد و این در حالیست که از پرگار فرهنگ اصیل و پارسی ایرانی خروج نکرده و با آن تلفیق شده و فرهنگی بس غنی وملیح و زیبا و مقدس و شهره را ایجاد کرده
درباره آیا واژه پارس با فارس فرق داره یاخیر دو ویدئو می فرستم بعدیش هم در باره که می گویند پارس سگ در گذشته خود شاعران ایرانی از واژه ی پاس سگ به جایی واژه ی پارس سگ استفاده می شد ببینید چقدر یک عده هستند آدم ضد ایرانی کلاً مشکل دارند با ایران قوم فارس یا پارس تحقیق درست می کنند فقط وفقط نظر شخصی خودشان می دهند مشخص چجور آدم های هستند یک مشت تجزیه طلب ضد ایرانی هستند از طرفداران آنهای هستند نوکر رژیم کودک صهیونیستی پان ترک نوکر رژیم صهیونیستی هستند
... [مشاهده متن کامل]
درباره اشکالات و ایرادات لغت نامه دهخدا
لغت نامه مفصل ترین کتاب واژه در زبان فارسی است و علاوه بر آن اعلام نیز با شرح و تفصیل در این کتاب آمده. دهخدا برای تألیف این کتاب نزدیک چهل سال وقت صرف کرده و نزدیک صد نفر با وی همکاری داشته اند. این لغت نامه، مهم ترین و اساسی ترین اثر دهخدا است و بیشتر شهرت دهخدا به خاطر همین اثر اوست.
اما این لغت نامه همچون لغت نامه های دیگر زبان های دنیا نیازمند به روز رسانی های ساختاری و مستمر است؛ چرا که هر دو سال یک بار فرهنگ نامه های مهم دنیا بازنویسی می شوند. نحوهٔ انجام این امر در مورد لغت نامه دهخدا از سوی کارشناسان و پژوهشگران زبان فارسی مورد بحث و نقد بسیار بوده. از جمله بارها از زبان مسئولان فرهنگستان زبان و ادب فارسی گله مندی هایی ابراز شده که مؤسسهٔ دهخدا را مورد خطاب خود قرار داده. به عنوان مثال:
�معتبرترین و مهم ترین فرهنگی که تاکنون نوشته شده لغت نامه دهخداست. از زمانی که دهخدا و بعد از او علاقه مندان و شاگردان و دوستدارانش این کار عظیم را به پایان رساندند تاکنون چه تغییراتی در این فرهنگ داده شده؟ در واقع هیچ. همان لغت نامه دهخدا را اکنون هم تجدید چاپ می کنند، بدون کمترین تغییری. به جز یک ویرایش سطحی، به لحاظ محتوایی تغییرات چندانی با آن چیزی که به قلم دهخدا انجام شده به وجود نیامده… در حال حاضر لغت نامه دهخدا لغت نامه کاملی برای زبان فارسی محسوب نمی شود و این امر علل مختلفی دارد. مهم ترین مسئله این است که اکنون شیوه های نوین فرهنگی نویسی مطرح شده اند و اصلاً شیوهٔ فرهنگ نویسی عوض شده. امروزه فرهنگ نویسی شاخه ای از زبان شناسی است و فرهنگ های معتبر برمبنای دانش زبان شناسی، خصوصاً معنی شناسی، تألیف می شوند. یکی از اشکالات عمده ای که در کار لغت نامهٔ دهخداست این است که شیوهٔ واحدی در انتخاب مدخل ها، تعریف نگاری ها و شواهد وجود ندارد… ضعف شیوه نامه دارد، و اینکه بعد از دهخدا بسیاری از متون فارسی چاپ شده اند، خصوصاً رمان ها، خاطرات، داستان های کوتاه، و اصلاً زبان امروز ایران در مقایسه با زمانی که دهخدا فرهنگش را نوشت تغییر کرده است. بسیاری از واژه ها بعد از دهخدا در روزنامه ها، مجله ها، رمان ها و داستان ها رواج یافته که این واحدهای واژگانی در لغت نامه دهخدا وجود ندارد. خوب پس نیاز هست که یک فرهنگ جدیدی تألیف بشود و به خاطر اشکالات ساختاری ای که در لغت نامه دهخدا وجود دارد این لغت نامه نمی تواند مبنای �فرهنگ جامع زبان فارسی� قرار بگیرد؛ پس فرهنگستان به ناچار باید اساس استواری را برای فرهنگ جامع زبان فارسی بریزد و این اساس استوار در آینده روزآمد هم بشود. �
�مؤسسه لغت نامه دهخدا با شیوه های امروز فرهنگ نگاری به کل بیگانه است… لغت نامه دهخدا فاقد تیم زبان شناس است. ��لازم است ذکر شود که نسخهٔ آنلاین این لغت نامه نیز چند سال پیش اصطلاحاً فیلتر شد و دسترسی مستقیم تعداد بیشمار کاربرانش به این سایت را با مشکل مواجه کرد. بعد از مدتی وبسایت آن به کل بسته شد و در موتورهای جستجوگر واژه یاب های دیگر ادغام شد.
منابع ها.
�دهخدا، جاودانهٔ فرهنگ ایران�
https://www. cgie. org. ir/popup/fa/system/contentprint/1337
https://www. khabaronline. ir/news/275036/چرا - سایت - لغتنامه - دهخدا - فیلتر - شده - اس�%
درضمن می فرستم استاد سیامک رستمی توضیح می دهد درباره واژه فارس یا پارس و واژه پاس تغییر به پارس کرده است. از آبادیس خواهش می کنم متن من انتشار بدهد
... [مشاهده متن کامل]
درباره اشکالات و ایرادات لغت نامه دهخدا
لغت نامه مفصل ترین کتاب واژه در زبان فارسی است و علاوه بر آن اعلام نیز با شرح و تفصیل در این کتاب آمده. دهخدا برای تألیف این کتاب نزدیک چهل سال وقت صرف کرده و نزدیک صد نفر با وی همکاری داشته اند. این لغت نامه، مهم ترین و اساسی ترین اثر دهخدا است و بیشتر شهرت دهخدا به خاطر همین اثر اوست.
اما این لغت نامه همچون لغت نامه های دیگر زبان های دنیا نیازمند به روز رسانی های ساختاری و مستمر است؛ چرا که هر دو سال یک بار فرهنگ نامه های مهم دنیا بازنویسی می شوند. نحوهٔ انجام این امر در مورد لغت نامه دهخدا از سوی کارشناسان و پژوهشگران زبان فارسی مورد بحث و نقد بسیار بوده. از جمله بارها از زبان مسئولان فرهنگستان زبان و ادب فارسی گله مندی هایی ابراز شده که مؤسسهٔ دهخدا را مورد خطاب خود قرار داده. به عنوان مثال:
�معتبرترین و مهم ترین فرهنگی که تاکنون نوشته شده لغت نامه دهخداست. از زمانی که دهخدا و بعد از او علاقه مندان و شاگردان و دوستدارانش این کار عظیم را به پایان رساندند تاکنون چه تغییراتی در این فرهنگ داده شده؟ در واقع هیچ. همان لغت نامه دهخدا را اکنون هم تجدید چاپ می کنند، بدون کمترین تغییری. به جز یک ویرایش سطحی، به لحاظ محتوایی تغییرات چندانی با آن چیزی که به قلم دهخدا انجام شده به وجود نیامده… در حال حاضر لغت نامه دهخدا لغت نامه کاملی برای زبان فارسی محسوب نمی شود و این امر علل مختلفی دارد. مهم ترین مسئله این است که اکنون شیوه های نوین فرهنگی نویسی مطرح شده اند و اصلاً شیوهٔ فرهنگ نویسی عوض شده. امروزه فرهنگ نویسی شاخه ای از زبان شناسی است و فرهنگ های معتبر برمبنای دانش زبان شناسی، خصوصاً معنی شناسی، تألیف می شوند. یکی از اشکالات عمده ای که در کار لغت نامهٔ دهخداست این است که شیوهٔ واحدی در انتخاب مدخل ها، تعریف نگاری ها و شواهد وجود ندارد… ضعف شیوه نامه دارد، و اینکه بعد از دهخدا بسیاری از متون فارسی چاپ شده اند، خصوصاً رمان ها، خاطرات، داستان های کوتاه، و اصلاً زبان امروز ایران در مقایسه با زمانی که دهخدا فرهنگش را نوشت تغییر کرده است. بسیاری از واژه ها بعد از دهخدا در روزنامه ها، مجله ها، رمان ها و داستان ها رواج یافته که این واحدهای واژگانی در لغت نامه دهخدا وجود ندارد. خوب پس نیاز هست که یک فرهنگ جدیدی تألیف بشود و به خاطر اشکالات ساختاری ای که در لغت نامه دهخدا وجود دارد این لغت نامه نمی تواند مبنای �فرهنگ جامع زبان فارسی� قرار بگیرد؛ پس فرهنگستان به ناچار باید اساس استواری را برای فرهنگ جامع زبان فارسی بریزد و این اساس استوار در آینده روزآمد هم بشود. �
�مؤسسه لغت نامه دهخدا با شیوه های امروز فرهنگ نگاری به کل بیگانه است… لغت نامه دهخدا فاقد تیم زبان شناس است. ��لازم است ذکر شود که نسخهٔ آنلاین این لغت نامه نیز چند سال پیش اصطلاحاً فیلتر شد و دسترسی مستقیم تعداد بیشمار کاربرانش به این سایت را با مشکل مواجه کرد. بعد از مدتی وبسایت آن به کل بسته شد و در موتورهای جستجوگر واژه یاب های دیگر ادغام شد.
منابع ها.
�دهخدا، جاودانهٔ فرهنگ ایران�
https://www. khabaronline. ir/news/275036/چرا - سایت - لغتنامه - دهخدا - فیلتر - شده - اس�%
درضمن می فرستم استاد سیامک رستمی توضیح می دهد درباره واژه فارس یا پارس و واژه پاس تغییر به پارس کرده است. از آبادیس خواهش می کنم متن من انتشار بدهد
در پاسخ به کاربر /salar/:
این "فارس" و "فراست" و این چیز ها از ریشه "فَرَسَ" هستند و این "فارس" ، برابر "فارِس" است بر آهنگ "فاعل".
واژه "فارس" یا "پارس" بر آهنگ "فاعل" هستند؟
اینکه در زبان انگلیسی هم به ما "persia" میگویند نشان از این است که در گذشته پارس بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
خیلی آشکار است که چون عرب ها چون "پ" نداشتند آنرا "ف" می گفتند.
هیچ و هیچ زبانشناسی در دنیا "پارس" را از "فارس" نخوانده است و این دیدگاه پوچ این کاربر است که هیچ چرایی ای هم برایش ندارد و همین که هر کس همچون من به این کاربر پاسخ دهد، جایگاه خودش را پایین آورده است.
بِدرود!
این "فارس" و "فراست" و این چیز ها از ریشه "فَرَسَ" هستند و این "فارس" ، برابر "فارِس" است بر آهنگ "فاعل".
واژه "فارس" یا "پارس" بر آهنگ "فاعل" هستند؟
اینکه در زبان انگلیسی هم به ما "persia" میگویند نشان از این است که در گذشته پارس بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
خیلی آشکار است که چون عرب ها چون "پ" نداشتند آنرا "ف" می گفتند.
هیچ و هیچ زبانشناسی در دنیا "پارس" را از "فارس" نخوانده است و این دیدگاه پوچ این کاربر است که هیچ چرایی ای هم برایش ندارد و همین که هر کس همچون من به این کاربر پاسخ دهد، جایگاه خودش را پایین آورده است.
بِدرود!
پارس هیچ ارتباطی با سیگنال ها نداره ، واق واق سگ نوعی پالسه که منطقی به نظر میاد.
اگه اینطوریه پاریس هم یعنی واق واق ها یا هاپ هاپ جمعی از سگ ها. . .
هموطنها در نظر داشته باشید که سگ پالس میکنه یا پالس میندازه.
اگه اینطوریه پاریس هم یعنی واق واق ها یا هاپ هاپ جمعی از سگ ها. . .
هموطنها در نظر داشته باشید که سگ پالس میکنه یا پالس میندازه.
چه خوب است که هنگام سخن گفتن بگوییم سگ ها هاپ هاپ می کنند و نگوییم سگ ها پارس می کنند
چر اکه پارس و پارسی نام نژاد و زبان ماست
چر اکه پارس و پارسی نام نژاد و زبان ماست
تازیان ایرانیانیان را فارس و سوارکار میدانستند چون اولین رام کنندگان اسپ بودند و این کلمه در پارسی به پارس تغییر یافته ، . البته ایرانیان نیز خود را با این ویژگی می شناساندند ، لهراسپ . گشتاسپ
پارس دارای دو نوشتار و دو معنی بوده است: 1ـ در پارسی کهن ( مادها ) پارسوآ parsuā و به معنی مرز و یا همسایه بوده است؛ زیرا پارسیان با مادها همسایه بودند و مادها به آنان پارسوآ یا همسایه می گفتند؛ در پارسی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
باستان ( هخامنشیان ) پارسیه parsaya و در سنسکریت پارَسِه parase و به معنی کشور بزرگ و در پارتی، سغدی و پهلوی پارس pars می باشد که همان معنی سنسکریت را دارد یعنی کشور بزرگ. 2ـ پارس به معنی آوای سگ که در اوستایی پاثره pāşra و در سغدی پارث pārş و به معنی نگهبانی دادن است؛ و پارث کردن سگ، همان نگهبانی دادن اوست؛ ولی چون ث که در زبان های اوستایی و سغدی بوده و امروزه تنها در واژه ی کیومرث مانده از میان رفته است، پارث نیز به صورت پارس نوشته شد.
واژه فارس هیچ ربطی به واژه پارس ندارد این واژه کامل عربی است فارس به معنی سوار، یعنی دارنده اسب. ج، فرسان، فوارس. صورت جمع اخیر برای وزن فاعل بسیار نادر است زیرا وزن فواعل جمع فاعلة است. ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
شیر بیشه، دلاور،
قسمی ذوذوابة است به صورت ماه تمام با یالی چون یال اسب از پس افکنده.
خلاف راجل
واژه پارس باید استفاده شود تاسف واژه زشت به پارس استفاده می شود
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
شیر بیشه، دلاور،
قسمی ذوذوابة است به صورت ماه تمام با یالی چون یال اسب از پس افکنده.
خلاف راجل
واژه پارس باید استفاده شود تاسف واژه زشت به پارس استفاده می شود
منبع. لغت نامه دهخدا
🧸 کلماتی کاربردی برای توصیف صدای حیوانات مختلف: 📢
❗️نکته: بعضی صداها در حیوانات مختلف مشترک است. . .
✅ سگ: bark / woof 🐶
✅ سگ ( در حین عصبانیت ) : growl 🐶
✅ توله سگ: yap 🐶
... [مشاهده متن کامل]
✅ بز یا گوسفند: bleat 🐏
✅ پرنده یا میمون: chatter 🐧 🐒
✅ قورباغه: croak / ribbit 🐸
✅ مار: hiss 🐍
✅ گرگ یا سگ: howl / growl / bay 🐺
✅ گربه: meow / purr 🐈
✅ گاو: moo / low 🐄
✅ خوک: oink / grunt 🐖
✅ فیل: trumpet 🐘
✅ پرنده: chirp / tweet / twitter / sing 🕊
✅ اسب ( شیهه ) : neigh / whinny / nicker 🐎
✅ زنبور: buzz 🐝
✅ مرغ: cluck / cackle 🐔
✅ خروس: cock - a - doodle - doo / crow 🐓
✅ غاز: honk / quack 🪿
✅ اردک: quack 🦆
✅ موش: squeak 🐀
✅ عقاب: screech / scream 🦅
✅ جغد: hoot / screech 🦉
✅ خفاش: screech 🦇
✅ شیر، خرس، ببر: roar 🦁 🐅 🐻
✅ کلاغ: caw 🐦⬛️
✅ خر، گورخر، الاغ: bray 🦓
✅ شتر: grunt 🐪
✅ جیرجیرک: chirp / creak 🦗
✅ دلفین: click 🐬
✅ بوقلمون: gobble 🦃
✅ زرافه: bleat 🦒
✅ صدای هر جوجه پرنده: cheep 🐥
✅ شغال: howl
✅ کفتار: laugh / scream
✅ صدای هر حیوانِ نر بزرگ: bellow 🐋
✅ صدای هر حیوانی که از روی خشم باشه: snarl 😾
✅ صدای کشیدن هوا داخل بینی: sniff 😪
✅ صدای بیرون دادن هوا از داخل بینی: snort 😤
❗️نکته: بعضی صداها در حیوانات مختلف مشترک است. . .
✅ سگ: bark / woof 🐶
✅ سگ ( در حین عصبانیت ) : growl 🐶
✅ توله سگ: yap 🐶
... [مشاهده متن کامل]
✅ بز یا گوسفند: bleat 🐏
✅ پرنده یا میمون: chatter 🐧 🐒
✅ قورباغه: croak / ribbit 🐸
✅ مار: hiss 🐍
✅ گرگ یا سگ: howl / growl / bay 🐺
✅ گربه: meow / purr 🐈
✅ گاو: moo / low 🐄
✅ خوک: oink / grunt 🐖
✅ فیل: trumpet 🐘
✅ پرنده: chirp / tweet / twitter / sing 🕊
✅ اسب ( شیهه ) : neigh / whinny / nicker 🐎
✅ زنبور: buzz 🐝
✅ مرغ: cluck / cackle 🐔
✅ خروس: cock - a - doodle - doo / crow 🐓
✅ غاز: honk / quack 🪿
✅ اردک: quack 🦆
✅ موش: squeak 🐀
✅ عقاب: screech / scream 🦅
✅ جغد: hoot / screech 🦉
✅ خفاش: screech 🦇
✅ شیر، خرس، ببر: roar 🦁 🐅 🐻
✅ کلاغ: caw 🐦⬛️
✅ خر، گورخر، الاغ: bray 🦓
✅ شتر: grunt 🐪
✅ جیرجیرک: chirp / creak 🦗
✅ دلفین: click 🐬
✅ بوقلمون: gobble 🦃
✅ زرافه: bleat 🦒
✅ صدای هر جوجه پرنده: cheep 🐥
✅ شغال: howl
✅ کفتار: laugh / scream
✅ صدای هر حیوانِ نر بزرگ: bellow 🐋
✅ صدای هر حیوانی که از روی خشم باشه: snarl 😾
✅ صدای کشیدن هوا داخل بینی: sniff 😪
✅ صدای بیرون دادن هوا از داخل بینی: snort 😤
زبان بیشتر اقوام این منطقه از خاورمیانه یعنی ایران باستان بیشتر پَهلَو زبان با گونه های گوناگون و بسیار نزدیک به هم بوده. فارسی و لری و اردو و پَشتو جزء بازمانده دوره زبانی پهلوی ساسانی یا پهلوی جنوبی هست.
... [مشاهده متن کامل]
زبانهای کردی، لکی، زازا، گورانی یا هورامی، استیانی، تاتی، تالشی، گیلکی، مازنی، بلوچی و زبان آذری باستان جزء بازمانده زبانهای پهلوی مادی_پارتی اشکانی یا پهلوی شمالی هست.
... [مشاهده متن کامل]
زبانهای کردی، لکی، زازا، گورانی یا هورامی، استیانی، تاتی، تالشی، گیلکی، مازنی، بلوچی و زبان آذری باستان جزء بازمانده زبانهای پهلوی مادی_پارتی اشکانی یا پهلوی شمالی هست.
پارس یا پارسوان یا پارزوان یعنی نگهبان و محافط
کاربر A L C Y O N E U S آنقدر درگیر زبان انگلیسی هستی که حتی تاریخ کشور خودت را هم نمی دانی. ایران و ایرانشهر در زمان ساسانیان وجود داشته است یا در نوشته های فردوسی و نظامی و . . . . از دریچه غربیها به هویت و چیستی خودت ننگر.
... [مشاهده متن کامل]
ایرانیان همواره نام کشور خود را ایران می نامیدند. اروپایی ها بواسطه ی یونانی ها به ایران، پرشیا می گفتند که رضاشاه از کشورهای اروپایی خواست که این کشور را با نام حقیقی خود یعنی ایران صدا بزنند نه پرشیا.
ایران همان آریایی است که خود داریوش در سنگ نبشته اش آورده است. در شکوهمندی پارسیان که تردیدی نیست.
... [مشاهده متن کامل]
ایرانیان همواره نام کشور خود را ایران می نامیدند. اروپایی ها بواسطه ی یونانی ها به ایران، پرشیا می گفتند که رضاشاه از کشورهای اروپایی خواست که این کشور را با نام حقیقی خود یعنی ایران صدا بزنند نه پرشیا.
ایران همان آریایی است که خود داریوش در سنگ نبشته اش آورده است. در شکوهمندی پارسیان که تردیدی نیست.
پارس به معنی پهلوان و قهرمان
جنگجوی سواره
سردسته سوارکاران
سردسته سوارکاران
ایرانی
هم نام مکان پارس داریم
و هم به ایرانی پارس میگوینید
و زبان پارسی
هم نام مکان پارس داریم
و هم به ایرانی پارس میگوینید
و زبان پارسی
ستان و سان واژه ای اصیل پارسی به چم ( معنی ) سرزمین است
در ترکی اصطلاحی برای عنوان سرزمین وجود ندارد
و در این زبان از اصطلاحات پارسی بهره می برند
در ترکی اصطلاحی برای عنوان سرزمین وجود ندارد
و در این زبان از اصطلاحات پارسی بهره می برند
نام پارس از استان پارس به ایران گفته نشده بلکه برعکس نام ایرانیان پارسی بود و چون ایرانیان انشان را گرفتند و شهر پارسه را در انجا ساتند نام انشان به نام پارس تبدیل شد پارسه پرسه پرثه پلهه وپلخه ( بلخ ) پهله پرهه و فهرج و پهره همگی یکی است که در جای جای ایران می بینیم و برذع معرب پرثه است
نام پارس به چم جنگجوی تبردار از ریشه پرسو ، پرسوس
که در آثار میانرودی و مصری هم این نام به معنی تبر جنگی و شوالیه و جنگ آور میباشد در زبان عربی و عبری هم فارس ، فرس به معنی جنگجوی و شوالیه است همچنین ریشه نام پالستین ( فلسطین )
... [مشاهده متن کامل]
پارس تین به معنی سرزمین پرسها است که ساکنان اولیه آنجا پرشی ها بوده اند و هم تبار با هیتی ها
بر اساس گفته های خشایار شاه پس از پیروزی بر یونانیان
که میگوید
پرسوس، پرسو، پارسها فرزندان پرسیوس خدای جنگ و آندرومدا هستن و نوادگان زوٕوس، ددٔوُس ( خدای روشنایی و نور ) که امروز واژه روز ، واژه دی در انگلیسی و ماه دی در فارسی از ریشه زوٕس و دواس، هستن
هرودوت نیز مینویسد پرسیس ها فرزندان پرسیوس خدای جنگ هستند و نواده زوٕوس
واژه پرس ( جنگجوی تبردار ) به پرث و پرت دگرگون می شود و سپس به تپر دگرگون می شود که ریشه تپر ها و مردم تبرستان نیز از پرس و پارس است امروزه نیز به تپر تبر میگوییم
که در آثار میانرودی و مصری هم این نام به معنی تبر جنگی و شوالیه و جنگ آور میباشد در زبان عربی و عبری هم فارس ، فرس به معنی جنگجوی و شوالیه است همچنین ریشه نام پالستین ( فلسطین )
... [مشاهده متن کامل]
پارس تین به معنی سرزمین پرسها است که ساکنان اولیه آنجا پرشی ها بوده اند و هم تبار با هیتی ها
بر اساس گفته های خشایار شاه پس از پیروزی بر یونانیان
که میگوید
پرسوس، پرسو، پارسها فرزندان پرسیوس خدای جنگ و آندرومدا هستن و نوادگان زوٕوس، ددٔوُس ( خدای روشنایی و نور ) که امروز واژه روز ، واژه دی در انگلیسی و ماه دی در فارسی از ریشه زوٕس و دواس، هستن
هرودوت نیز مینویسد پرسیس ها فرزندان پرسیوس خدای جنگ هستند و نواده زوٕوس
واژه پرس ( جنگجوی تبردار ) به پرث و پرت دگرگون می شود و سپس به تپر دگرگون می شود که ریشه تپر ها و مردم تبرستان نیز از پرس و پارس است امروزه نیز به تپر تبر میگوییم
طوایف ومحلهای زیادی در ایران وجود دارد که نام پارس به معنی سوارکار بر آنها اطلاق میشود
شهر فارسان که به آن پارسون یا پارسان می گویند
روستای پارسان کرمان
روستای فارسبان نهاوند
روستای پارسی در مازندران
طایفه پارسی در ایل بختیاری
پارس آباد اردبیل
شهر فارسان که به آن پارسون یا پارسان می گویند
روستای پارسان کرمان
روستای فارسبان نهاوند
روستای پارسی در مازندران
طایفه پارسی در ایل بختیاری
پارس آباد اردبیل
وطن
پارس یکی از معانی باستانی آن در منابع رومی و یونانی به معنای اسب سپید است. . . . . و قوم پارس به ده انعشاب تقسیم میشد قبل از اتحاد در زمان قبل از هخامنشیان که به نام قبیله های پارسی را به ده طایفه شهرنشین و بدوی تقسیم می کند که اسامی آن به این شرح است. پاسارگادیان، مرفیان، ماسپیان، پانتالیان، دروسیان، گرمانیان وچادرنشین هارا با این اسامی اشاره کرده است. دائی ها، مردها، دروپیک ها، ساگارتی ها که شغل اصلی این ده قوم پارس بیشتر دامپروری بوده اما بهترین فولاد سازان و اسلحه سازان عصر خود به منابع تاریخی بودند که اثار به جا مانده در تبه های سیلک کاشان به گفته میراث فرهنگی و باستان شناسها از جمله دکتر پویا منصفی تحصیلکرده از منچستر قدمت چرخ سفالگری به 9000 سال تخمین زدند و سیلک کاشان اولین مکان ذوب فلزات و صنایع دستی سفالهای منقش به نقره و حکاکی شده هست که این سبک صنایع دستی هنوز در شهرهای پارسی زبان اصفهان و یزد و شیراز و همدان به چشم میخورد و باستان شناسها از جمله دیاکونف احتمال دادن در سیلک کاشان یکی از اقوام پارسیان ساکن بودند البته وجود پارس که مانند پارت و ماد از زیرمجموعه های نژاد آریا بودند میان باستان شناسها تفاوت نظر است عده ای 4000 تا 5000 سال قبل تخمین زدند که به فلات ایران از سیبری مهاجرت کردند و عده ای به 8000 تا 9000 سال تخمین زدند.
... [مشاهده متن کامل]
از طرفی در منابع یونانی و رومی بعنوان بهترین اسب سواران از پارسها یاد شده که اعراب بعد تصاحب ایران، پارسها را به بهترین تازندگان با اسب و بهترین اسبها یاد میکردند.
... [مشاهده متن کامل]
از طرفی در منابع یونانی و رومی بعنوان بهترین اسب سواران از پارسها یاد شده که اعراب بعد تصاحب ایران، پارسها را به بهترین تازندگان با اسب و بهترین اسبها یاد میکردند.
پارس=نیک تبار
ایل بزرگ قندعلی ( گندلی )
طوایف:
طایفه بزرگ خلیلوند
طایفه بزرگ مدولی
طایفه بزرگ ورناصری
طایفه بزرگ صالح بابری
__________________
طوایف ایل بزرگ قندعلی به همراه سایرطوایف
بختیاری ازقدیمی ترین ساکنان در
پارس وماش ( مسجدسلیمان کنونی )
هستند
طوایف:
طایفه بزرگ خلیلوند
طایفه بزرگ مدولی
طایفه بزرگ ورناصری
طایفه بزرگ صالح بابری
__________________
طوایف ایل بزرگ قندعلی به همراه سایرطوایف
بختیاری ازقدیمی ترین ساکنان در
پارس وماش ( مسجدسلیمان کنونی )
هستند
سپاری=نیک نژاد
کاربرد پارس برای واق واق سگ اشتباه است. سگ از قدیم موجود پاسبان بوده که پاسبانی یا "پاس" می کند و به اشتباه الان معروف شده به "پارس" بنابراین "پاس کردن" برای سگ درست است
در جواب شخصی به نام پارس:
ابتدا عرض کنم بنده خود ترک یا به قول بعضی از دوستان تورک و به قول بعضی آذری البته که بنده خودم فقط ترک هستم در باب کلمه سیستان که ایشان سگستان گفته بودند باید عرض کنم ایشان جز همان یاوه گویان تورک هستند چون سیستان هرگز در هیچ جا سگستان نامیده نشده است اینان که همه چیز را ترکی می دانند چگونه پارس را سگ می گویند در حالی که حتی کلمه ایران را ترکی می گویند چرا پارس را به ترکی که به معنای ببر هست معنا نمی کنند !!!!این مگر جز افکار نژاد پرستانه خود آنها می باشد که تمام افتخارات از اول تاریخ تا به امروز به قوم و قبیله هزار و اندی ساله خود می زنند و اما واژه سکا که تورکها آن را قوم ابوالتورک می دانند در پارسی باستان سکا به معنی سگ می باشدکه خوب همه چیز کامل مشخص می شود و خواهیم دید که در اصل نام خود را به دیگران نسبت می دهند این قوم بعد از مهاجرت به زرنج به آن زرنج را سکستان نامیدند نه سگستان متاسفانه شوونیست و فاشیست تورک دست از این فحاشی نخواهد کشید مگر. . . . . .
... [مشاهده متن کامل]
ابتدا عرض کنم بنده خود ترک یا به قول بعضی از دوستان تورک و به قول بعضی آذری البته که بنده خودم فقط ترک هستم در باب کلمه سیستان که ایشان سگستان گفته بودند باید عرض کنم ایشان جز همان یاوه گویان تورک هستند چون سیستان هرگز در هیچ جا سگستان نامیده نشده است اینان که همه چیز را ترکی می دانند چگونه پارس را سگ می گویند در حالی که حتی کلمه ایران را ترکی می گویند چرا پارس را به ترکی که به معنای ببر هست معنا نمی کنند !!!!این مگر جز افکار نژاد پرستانه خود آنها می باشد که تمام افتخارات از اول تاریخ تا به امروز به قوم و قبیله هزار و اندی ساله خود می زنند و اما واژه سکا که تورکها آن را قوم ابوالتورک می دانند در پارسی باستان سکا به معنی سگ می باشدکه خوب همه چیز کامل مشخص می شود و خواهیم دید که در اصل نام خود را به دیگران نسبت می دهند این قوم بعد از مهاجرت به زرنج به آن زرنج را سکستان نامیدند نه سگستان متاسفانه شوونیست و فاشیست تورک دست از این فحاشی نخواهد کشید مگر. . . . . .
... [مشاهده متن کامل]
من بر این باور هستم که اطلاق واژه پارس به جای واق واق سگ درست نمی باشد. چون گویش مادی من لری می باشد ، ودر این گویش به واق واق سگ پاس می گویند نه پارس. همچنین پاس به معنای نگهبانی و مواظبت نیز می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
بنابر این واژه پاس به معنای بانگ سگ درست می باشد . و کاربرد پارس در این معنا از پایه نادرست می باشد
آوای سگ در پارسی " هاپ هاپ " است نه پارس ، پارس و پارسی نام سپند و ارزشمند در فرهنگ ایرانی می باشدکه افزون بر نام یک ویس بزرگ آریایی نام زبان شکوهمند هندو آریایی بوده و نماد جاودانه میهن اهورایی ایران بر تارک گیتی می درخشد که بایستی این نماد دیرپایی نیاکان را پاس بداریم و بر شکوفایی و رسایی آن بیافزاییم و نگذاریم این نماد مانایی ایران و ایرانی کم فروغ گردد.
سگها پاس میکنند نه پارس به رمژن به ان پارس میگویند. پارس کژیست باید گفت پاس . سگها در پاسی از شب واق واق میکنند به همین انگیزه به ان پاس سگ میگوینند. کنونی کردان و بختیاری ها میگویند پاس سگ
دودمان باسری بازمانده تیره ای از پارسیان باستان هستند که اربان به پاسارگادی باسری میگفتند. تن پوش یا ژامکهای رنگارنگ و زیبا میپوشند و اسبان پارسی سوارند . ژامکهای قشقایی ها از باسری ها ، برداشت و برگرفته
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
از باسری ها یا پاسارگادی هاست. نیاز به یادکرد که اسب عرب شاخه ای از اسب پارسیست که بالانشین اسلام اسب پارسی را به دیگر بخشهای جهان بردند. اسب ترکمن نیز اسب پارتیست 350 سال پیش شاه تهماسب به خانان خیوه یورش میبره و شکست میخوره سپس ترکمنان مرو را گشایش و اسبان مروی یا پارتی را از ان خود میکنند. پس اسب ارب اسب پارسیست و اسب ترکمن اسب پارتیست.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)