تپه خرگوش ها (فیلم). تپه خرگوش ها یا واترشیپ دَون ( انگلیسی: Watership Down ) یک فیلم پویانمایی درام - ماجراجویی بریتانیایی محصول ۱۹۷۸، نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی مارتین روزن و بر اساس رمان ریچارد آدامز در سال ۱۹۷۲ است. [ ۳] این فیلم، توسط کنسرسیومی از موسسات مالی بریتانیا تأمین مالی شد و توسط شرکت بین المللی سینما در بریتانیا توزیع شد. این فیلم که در ۱۹ اکتبر ۱۹۷۸ اکران شد، یک موفقیت فوری بود و ششمین فیلم محبوب سال ۱۹۷۹ در گیشه بریتانیا شد. [ ۴] صداپیشگی جان هرت، ریچارد بریرز، هری اندروز، سایمون کادل، نایجل هاثورن و روی کینیر است و آخرین اثر سینمایی زیرو موستل به عنوان صدای کهار مرغک بود. موسیقی توسط آنجلا مورلی و مالکوم ویلیامسون ساخته شده است. آهنگ موفق آرت گارفانکل «چشمان روشن» توسط ترانه سرا مایک بت نوشته شده است.
در اساطیر زبان لاپین، جهان توسط خدای فریت خلق شده است. همه حیوانات علف خوار بودند و هماهنگ زندگی می کردند. خرگوش ها تکثیر شدند و اشتهای آن ها به کمبود غذا منجر شد. فریت به شاهزاده خرگوش الاحرایره دستور داد تا مردم خود را کنترل کند، اما مورد تمسخر قرار گرفت. در تلافی، فریت هدایای ویژه ای به هر حیوانی داد و برخی را به شکار خرگوش ها تبدیل کرد. فریت با رضایت از اینکه الاحریره درس خود را آموخته است، سرعت و حیله گری را به خرگوش ها می دهد. در حال حاضر، در یک وارن در نزدیکی سندلفورد، پیشگویی خرگوشی به نام فایور که دید آخرالزمانی دارد و برادر بزرگترش هیزل را می برد تا از رئیس برای تخلیه درخواست کند. رئیس آن ها را برکنار می کند و به کاپیتان هالی، رئیس پلیس اوسلا، دستور می دهد تا جلوی کسانی را بگیرد که می خواهند آن جا را ترک کنند. فایور و هیزل به همراه خرگوش های دیگری به نام های بیگویگ، بلک بری، پیپکین، داندلیون، سیلور و ویولت موفق به فرار می شوند و تابلویی ( برای آن ها بی معنی ) تأیید می کند که یک ساختمان مسکونی در راه است. آن ها از طریق جنگل سفر می کنند و از چندین موقعیت خطرناک دوری می کنند. تا اینکه ویولت - تنها آهوِ گروه - توسط یک شاهین کشته می شود. در نهایت بقیه با خرگوشی به نام کوسلیپ ملاقات می کنند، که آن ها را به خانه خود دعوت می کند، جایی که یک کشاورز از گروه کوسلیپ سبزیجات فراوان می گذارد. آن ها سپاسگزار هستند، اما فایور وقتی چیزی ناراحت کننده را در جو احساس می کند، آن جا را ترک می کند. بیگویگ دنبال او می رود و فایور را به خاطر ایجاد تنش در زمانی که یک دام بیگویگ را گرفتار می کند، سرزنش می کند. دوستان بیگویگ موفق می شوند او را آزاد می کنند و فایور متوجه می شود که کشاورز در حال محافظت و غذا دادن به وارن کوسلیپ است تا بتواند خرگوش ها را برای وعده های غذایی خود به دام بیاندازد. گروه به سفر خود باز می گردد. خرگوش ها مزرعه ناتنگر را کشف کردند که حاوی کلبه ای از حیوانات اهلی است. قبل از اینکه بتوانند ماده ها را آزاد کنند، گربه و سگ مزرعه آن ها را بدرقه می کنند. بعداً آن ها توسط کاپیتان هالی پیدا می شوند که تخریب سندلفورد توسط انسان ها و همچنین خرگوش های شرور به نام افرافان را بازگو می کند. فیفر سرانجام تپه ای را که تصور می کرد، واترشیپ دون می یابد، جایی که گروه با هیزل به عنوان رئیس جدیدشان مستقر می شوند. آن ها به زودی با یک مرغ دریایی مجروح سر سیاه به نام کهار دوست می شوند که در جستجوی این ها پرواز می کند. در آن شب، خرگوش ها به مزرعه ناتنگر برمی گردند تا خرگوش ها را آزاد کنند، اما تلاش برای آزاد کردن آن ها با شکست مواجه می شود که با شلیک گلوله هیزل می میرد. فایور رویایی از خرگوش سیاه افسانه ای را برای برادر مجروح خود دنبال می کند. کهار برمی گردد و در حالی که با منقار خود از پای هیزل به بیرون می زند، گزارش هایی از کارهای زیادی در وارن بزرگ افرافا می دهد. کاپیتان هالی آن را به عنوان یک دولت تمامیت خواه خطرناک توصیف می کند، اما هیزل احساس می کند که باید به آن جا بروند. بیگویگ به وارن نفوذ می کند و توسط فرمانده بی رحم آن ها، ژنرال واندورت، افسر اوسلا کشته می شود. بیگویگ چندین فراری بالقوه را برای هدف خود استخدام می کند، از جمله بلکاور و هایزنتلی. با کمک کهار، فراریان یک قایق برای شناور شدن در رودخانه پیدا می کنند. در آن شب کهار با شکرگزاری رزمندگان عازم وطن می شود. ردیاب های افرافان سرانجام واترشیپ دون را پیدا می کنند. واندورت پیشنهاد صلح هیزل را رد می کند و می خواهد که همه فراریان تحویل داده شوند وگرنه واترشیپ دون از بین خواهد رفت. در حالی که خرگوش های واترشیپ دون خود را سد می کنند، فایور به حالت خلسه می لغزد، که در آن سگی را تصور می کند که در جنگل می دود. زمزمه های او الهام بخش هیزل می شود که سعی کند سگ مزرعه را آزاد کند و به افرافان برساند. هنگامی که آن ها به مزرعه می رسند، هیزل سگ را باز و آن را رها می کند در حالی که بلک بری، پیپکین و هایزن از خود به عنوان طعمه استفاده می کنند تا حیوان را وادار به تعقیب آن ها کنند. در همین حال، هنگامی که افرافان از دفاع وارن عبور می کند، به تنهایی وارد می شود. بلکاور به او حمله می کند اما به راحتی کشته می شود. بیگوینگ، واندورت را کمین می کند و با آن ها تا حد سکون مبارزه می کنند. هنگامی که سگ از راه می رسد و شروع به حمله به افرافان می کند، واندورت، بیگویگ را رها می کند و بدون ترس به سگ حمله می کند. با این حال، هیچ ردی از واندورت یافت نشد، که سرنوشت او را رمز و راز باقی می گذارد. چندین سال بعد، هیزل سالخورده یک خرگوش شبح وار عجیب ملاقات می کند، که او را دعوت می کند تا به اوسلای خودش بپیوندد و به او از امنیت همیشگی واترشیپ دون اطمینان دهد. هیزل با اطمینان خاطر می پذیرد و با آرامش می میرد. روح او بازدیدکننده از میان جنگل ها و درختان به سمت خورشید، که به فریت، و زندگی پس از مرگ تبدیل می شود، تعقیب می کند، زیرا توصیه فراق فریت به الاحریره بار دیگر شنیده می شود.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر اساطیر زبان لاپین، جهان توسط خدای فریت خلق شده است. همه حیوانات علف خوار بودند و هماهنگ زندگی می کردند. خرگوش ها تکثیر شدند و اشتهای آن ها به کمبود غذا منجر شد. فریت به شاهزاده خرگوش الاحرایره دستور داد تا مردم خود را کنترل کند، اما مورد تمسخر قرار گرفت. در تلافی، فریت هدایای ویژه ای به هر حیوانی داد و برخی را به شکار خرگوش ها تبدیل کرد. فریت با رضایت از اینکه الاحریره درس خود را آموخته است، سرعت و حیله گری را به خرگوش ها می دهد. در حال حاضر، در یک وارن در نزدیکی سندلفورد، پیشگویی خرگوشی به نام فایور که دید آخرالزمانی دارد و برادر بزرگترش هیزل را می برد تا از رئیس برای تخلیه درخواست کند. رئیس آن ها را برکنار می کند و به کاپیتان هالی، رئیس پلیس اوسلا، دستور می دهد تا جلوی کسانی را بگیرد که می خواهند آن جا را ترک کنند. فایور و هیزل به همراه خرگوش های دیگری به نام های بیگویگ، بلک بری، پیپکین، داندلیون، سیلور و ویولت موفق به فرار می شوند و تابلویی ( برای آن ها بی معنی ) تأیید می کند که یک ساختمان مسکونی در راه است. آن ها از طریق جنگل سفر می کنند و از چندین موقعیت خطرناک دوری می کنند. تا اینکه ویولت - تنها آهوِ گروه - توسط یک شاهین کشته می شود. در نهایت بقیه با خرگوشی به نام کوسلیپ ملاقات می کنند، که آن ها را به خانه خود دعوت می کند، جایی که یک کشاورز از گروه کوسلیپ سبزیجات فراوان می گذارد. آن ها سپاسگزار هستند، اما فایور وقتی چیزی ناراحت کننده را در جو احساس می کند، آن جا را ترک می کند. بیگویگ دنبال او می رود و فایور را به خاطر ایجاد تنش در زمانی که یک دام بیگویگ را گرفتار می کند، سرزنش می کند. دوستان بیگویگ موفق می شوند او را آزاد می کنند و فایور متوجه می شود که کشاورز در حال محافظت و غذا دادن به وارن کوسلیپ است تا بتواند خرگوش ها را برای وعده های غذایی خود به دام بیاندازد. گروه به سفر خود باز می گردد. خرگوش ها مزرعه ناتنگر را کشف کردند که حاوی کلبه ای از حیوانات اهلی است. قبل از اینکه بتوانند ماده ها را آزاد کنند، گربه و سگ مزرعه آن ها را بدرقه می کنند. بعداً آن ها توسط کاپیتان هالی پیدا می شوند که تخریب سندلفورد توسط انسان ها و همچنین خرگوش های شرور به نام افرافان را بازگو می کند. فیفر سرانجام تپه ای را که تصور می کرد، واترشیپ دون می یابد، جایی که گروه با هیزل به عنوان رئیس جدیدشان مستقر می شوند. آن ها به زودی با یک مرغ دریایی مجروح سر سیاه به نام کهار دوست می شوند که در جستجوی این ها پرواز می کند. در آن شب، خرگوش ها به مزرعه ناتنگر برمی گردند تا خرگوش ها را آزاد کنند، اما تلاش برای آزاد کردن آن ها با شکست مواجه می شود که با شلیک گلوله هیزل می میرد. فایور رویایی از خرگوش سیاه افسانه ای را برای برادر مجروح خود دنبال می کند. کهار برمی گردد و در حالی که با منقار خود از پای هیزل به بیرون می زند، گزارش هایی از کارهای زیادی در وارن بزرگ افرافا می دهد. کاپیتان هالی آن را به عنوان یک دولت تمامیت خواه خطرناک توصیف می کند، اما هیزل احساس می کند که باید به آن جا بروند. بیگویگ به وارن نفوذ می کند و توسط فرمانده بی رحم آن ها، ژنرال واندورت، افسر اوسلا کشته می شود. بیگویگ چندین فراری بالقوه را برای هدف خود استخدام می کند، از جمله بلکاور و هایزنتلی. با کمک کهار، فراریان یک قایق برای شناور شدن در رودخانه پیدا می کنند. در آن شب کهار با شکرگزاری رزمندگان عازم وطن می شود. ردیاب های افرافان سرانجام واترشیپ دون را پیدا می کنند. واندورت پیشنهاد صلح هیزل را رد می کند و می خواهد که همه فراریان تحویل داده شوند وگرنه واترشیپ دون از بین خواهد رفت. در حالی که خرگوش های واترشیپ دون خود را سد می کنند، فایور به حالت خلسه می لغزد، که در آن سگی را تصور می کند که در جنگل می دود. زمزمه های او الهام بخش هیزل می شود که سعی کند سگ مزرعه را آزاد کند و به افرافان برساند. هنگامی که آن ها به مزرعه می رسند، هیزل سگ را باز و آن را رها می کند در حالی که بلک بری، پیپکین و هایزن از خود به عنوان طعمه استفاده می کنند تا حیوان را وادار به تعقیب آن ها کنند. در همین حال، هنگامی که افرافان از دفاع وارن عبور می کند، به تنهایی وارد می شود. بلکاور به او حمله می کند اما به راحتی کشته می شود. بیگوینگ، واندورت را کمین می کند و با آن ها تا حد سکون مبارزه می کنند. هنگامی که سگ از راه می رسد و شروع به حمله به افرافان می کند، واندورت، بیگویگ را رها می کند و بدون ترس به سگ حمله می کند. با این حال، هیچ ردی از واندورت یافت نشد، که سرنوشت او را رمز و راز باقی می گذارد. چندین سال بعد، هیزل سالخورده یک خرگوش شبح وار عجیب ملاقات می کند، که او را دعوت می کند تا به اوسلای خودش بپیوندد و به او از امنیت همیشگی واترشیپ دون اطمینان دهد. هیزل با اطمینان خاطر می پذیرد و با آرامش می میرد. روح او بازدیدکننده از میان جنگل ها و درختان به سمت خورشید، که به فریت، و زندگی پس از مرگ تبدیل می شود، تعقیب می کند، زیرا توصیه فراق فریت به الاحریره بار دیگر شنیده می شود.
wiki: تپه خرگوش ها (فیلم)