اهو

/~Ahu/

مترادف اهو: ( آهو ) جیران، ظبی، غزال، گوزن، آک، عیب، وصمت، بیماری، مرض، ناخوشی، بد، ناپسند، نامقبول

معنی انگلیسی:
defect, fault, disfigurement, gazelle, deer, drawback

فرهنگ اسم ها

اسم: آهو (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: āhu) (فارسی: آهو) (انگلیسی: ahu)
معنی: غزال، معشوق زیبا، چشم زیبا، تندرونده، غزاله، سریع العمل، جانور معروف که نام دیگر آن غزال است، آهو به زیبایی چشم و خرامش در رفتار شهرت دارد
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم فارسی، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

( آهو ) آهو. ( اِ ) غزال. غزاله. ظبی. ظبیه. ابوالسفاح. فائر. ج ، فور :
بباغ اندر کنون مردم نبرّد مجلس از مجلس
براغ اندر کنون آهو نبرّد سیله از سیله.
رودکی.
چون نهاد او پَهَنْد را نیکو
قید شد در پَهَنْد او آهو.
رودکی.
آهو از دام اندرون آواز داد
پاسخ گرزه بدانش بازداد.
رودکی.
اکنون فکنده بینی از ترک تا یمن
یکچند گاه زیر پی آهوان سمن.
دقیقی.
آهو همی گرازد گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا.
کسائی.
آهو مر جفت را بغالد بر خوید
عاشق معشوق را بباغ بغالید.
عماره.
بزرگان ببازی بباغ آمدند
همه میش و آهو براغ آمدند.
فردوسی.
بپرّیم تا مرغ جادو شویم
بپوییم و در چاره آهو شویم.
فردوسی.
چپ و راست گفتی که جادو شده ست
به آورد تازنده آهو شده ست.
فردوسی.
نوازنده بلبل براغ اندرون
گرازنده آهو براغ اندرون.
فردوسی.
چو زان بگذری سنگلاخ است و دشت
که آهو برآن بر نیارد گذشت.
فردوسی.
دگر سو سرخس و بیابان به پیش
گله گشته بر دشت آهو و میش.
فردوسی.
همه دشت پر خرگه و خیمه گشت
از انبوه آهو سراسیمه گشت.
فردوسی.
چو پیلان بزور و چو مرغان به پر
چو ماهی بدریا چو آهو به بر.
فردوسی.
بدان دژ درون رفت مرد دلیر
چنانچون سوی آهوان نرّشیر.
فردوسی.
گوزن است اگر آهوی دلبر است
شکاری چنین درخور مهتر است.
فردوسی.
ببایست بر کوه آتش گذشت
بمن زار بگریست آهو بدشت.
فردوسی.
همه کوه نخجیر و آهو بدشت
چو این شهربینی نباید گذشت.
فردوسی.
نه اندر شکاری که گور افکنی
وگر آهوان را بشور افکنی.
فردوسی.
همی کرد نخجیر آهو نخست
ره شیر و جنگ پلنگان نجست
کنون نزد او جنگ شیر ژیان
همانست و نخجیر آهو همان.
فردوسی.
بخارید گوش آهو اندرزمان
خدنگی نهاد آن زمان در کمان
سر و گوش و پایش بیک جای دوخت
بر آن آهو آزاده را دل بسوخت.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آهو ) یوهانی برو فلند مشهور به یوهانی نویسنده واقع بین ( ر آلیست ) فنلاندی ( و. لاپین لاک ( ۱۸۶۱ - ف. ۱۹۲۱ م . ) غالب نوشته های او درباره زندگی دهقانان فنلاندست .
۱ - ( اسم ) عیب نقص . ۲ - بیماری مرض . ۳ - ( صفت ) بد ناپسند .
آوازی که تعجب را بدان بیان کنند

فرهنگ معین

( آهو ) [ په . ] ۱ - ( اِ. ) عیب ، نقص . ۲ - بیماری ، مرض . ۳ - (ص . ) بد، ناپسند.
بره (بَ رِّ ) (اِمر. ) بچة آهو.
[ په . ] ( اِ. ) جانوری از خانوادة تهی - شاخان ، جزو راستة نشخوارکنندگان که اقسام مختلف دارد و عموماً دوندة بسیار سریع و چابک و دارای دست و پای بلند و چشمان زیباست ، غزال ، مارال . ، پشت ~بسته بودن کنایه از: دور از دسترس بودن .

فرهنگ عمید

( آهو ) پستاندار و نشخوارکننده از راستۀ شکافته سُم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است: دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی: ۶۸ )، یا رب آن آهوی مُشکین به خُتَن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ: ۷۷۲ ).
* آهوی مشک (تاتار، تتر، ختا، ختن، خرخیز ): [قدیمی] آهویی کوچک با موهای زبر و قهوه ای و دو دندان دراز به طول چند سانتی متر که بیشتر در کوه های هیمالیا یافت می شود و از ناف آن مادة خوش بو و سیاه رنگی به نام مشک به دست می آید.
۱. عیب، نقص: بی آهو کسی نیست اندر جهان / تن وجان چو بپساود اندر نهان (فردوسی: ۷/۲۰۹ )، جز آن کس ندانم نکوگوی من / که روشن کند بر من آهوی من (سعدی۱: ۱۳۳ ).
۲. گناه، خبط، خطا، تقصیر.

گویش مازنی

( آهو ) /aahoo/ از نام های مازندرانی برای نام گذاری قاطر و اسب - این نام با افزودن واژه ی خانم برای زنان نیز به کار رود & آهو & نام گاوی که دور چشم آن سیاه باشد
/oho/ از اصوات است در بیان کثرت و تعجب

واژه نامه بختیاریکا

( آهو ) آهی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آهو. آهو نام حیوانی است که به همین نام معروف است. به آهو ظبی و غزال نیز گفته می شود و از آن به مناسبت در باب هایى مانند حج و صید و ذباحه بحث شده است.
۱. ↑ نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۲۰۲-۲۰۳.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیه السلام، ج۱، ص۱۶۸.
...

دانشنامه عمومی

آهو. آهو شامل گونه های زیادی از سرده آهوها است. آن ها جانورانی چابک شناخته می شوند و می توانند به طور ناگهانی سرعت خود را به ۹۷ کیلومتر یا ۶۰ مایل در ساعت برسانند یا هنگام دویدن سرعت خود را در ۴۸ کیلومتر ( ۳۰ مایل ) در ساعت نگه دارند. [ ۱] آهوها بیشتر در صحراها، مرغزارها، ساوانای آفریقا، جنوب غرب آسیا، آسیای میانه و شبه قاره هند دیده می شوند. این جانور بیشتر به صورت گله ای زندگی می کند و از گیاهان نرم و لطیف و برگ ها می خورد و کمتر به گیاهان خشک رو می آورد.
آهوها اندام به نسبت کوچکی دارند. بلندی بیشتر آن ها تا شانه، میان ۶۱ تا ۱۱۰ سانتی متر ( ۲ تا ۳٫۵ پا ) است و رنگ آن ها قهوه ای مایل به زرد است.
آهو یک واژهٔ فارسی است و واژهٔ Gazelle یا غزال ریشه در زبان عربی دارد[ ۲] که نخستین بار وارد زبان فرانسوی میانه و سپس در نزدیکی های سال ۱۶۰۰ از فرانسوی وارد انگلیسی شد. [ ۳] مردمان عرب به صورت سنّتی به شکار آهو می رفتند. این جانور در ادبیات عرب نماد زیبایی زنان بوده است. [ ۴] برخی زبان شناسان بر این باورند که واژهٔ غزل که گونه ای شعر در ادبیات عاشقانه است بیشتر به دلیل همانندسازی زیبایی معشوق و آهو به یکدیگر، این چنین نامگذاری شده است. [ ۵] در داستان ها گفته می شود که خلیفه عبدالملک مروان ( ۶۴۶ تا ۷۰۵ ) یک بار یک آهو را به دلیل شباهتش به معشوقش آزاد کرده است. [ ۵]
آهوها ( و غزال ها ) در سه سرده طبقه بندی می شوند. [ ۶]
• سرده Gazella
• آهوی کوویه، G. cuvieri
• آهوی گرمسیری، G. dorcas
• آهوی ایرانی، G. subgutturosa
جبیر or Indian gazelle, G. bennettii
• آهوی کوهی، G. gazella
• آهوی شاخ باریک، G. leptoceros
• Speke's gazelle, G. spekei
• آهوی ارلانگر، G. erlangeri
• آهوی مونگالا، E. albonotata
• آهوی پیشانی سرخ، E. rufifrons
• آهوی تامسون، E. thomsoni
• آهوی داما، N. dama
• آهوی گرانت، N. granti
• Soemmerring's gazelle, N. soemmerringii
عکس آهوعکس آهوعکس آهوعکس آهوعکس آهوعکس آهو

آهو (آشتیان). آهو روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان آشتیان در استان مرکزی ایران است. روستای آهو در ۵ کیلومتری شمال آشتیان در استان مرکزی قرار گرفته است. این روستا از غرب به گرکان و از شمال به تفرش و از شرق به روستای فوجرد منتهی می شود، کوه میراب، ابراهیم باد، استل باغات، باغ پَله، رودخانه راچان و همچنین دو سراب بالا و پایین و باغ آقا، دشت آهو، کوه ایوانک از مکان های دیدنی و شناخته شده آهوست.
هر دو امامزاده این روستا از فرزندان موسی کاظم شمرده شده اند.
طبق نظر کارشناسان، قدمت بنای امامزادگان ، ابی عبدالله و بی بی شهربانو به ترتیب به دورة ایلخانی و سلجوقی می رسد.
این زیارتگاه، بیرون از روستا، در کنار جاده خاکی آهو به عبدالله آباد   قرار گرفته است، ساکنان محلی، پیدایش آن را مستند به رویای شاه عباس صفوی ( در سال 1038 ) می پندارند، گویند: شاه سه شب پی درپی، در عالم رؤیا آهو   یا بُزی را دیده که از پای کوه کمر دوشاخ به محل دفن جسد آمده و با شاخ خود موضع امامزاده را نشان کرده است، شاه عباس به یکی از همراهان به نام ملاعلی دستور توقف و ساخت بقعه و گنبد را صادر می نماید ، اکنون تختِ ملاعلی در بالای روستا، معروف اهل محل است.
زیارتگاه بی بی شهربانو در سمت چپ ، مدخل روستا ، روی تپه ای باستانی و در میان گورستان قرار دارد . بنای آن به صورت مربع مستطیل ، از خشت و آجر ساخته شده ، گنبد آن کوتاه ، از نوع عرقچینی است.
در خصوص نحوه نامگذاری روستا، برخی معتقدند چون در حوالی آن روستا، حیوان آهو به تعداد زیاد زندگی می کرده، پس نام روستا را آهو نام نهادند. نظر دیگری معتقد است واژه آهو در زبان سانسکریت «آسورا» می باشد که از ریشه آسو یا آهو به به معنی زندگی و توانایی می باشد. بنار مندرجات تاریخی، آهو یکی از ایزدان آریایی بوده است و کلمه در مفهوم اولیه باقی مانده و تا امروز نیز حفظ شده است. [ ۱]
به گفته محلی های روستای آهو و به نقل از اسناد خطی قدیمی روزی شاه اسمعیل صفوی از کنار کوه کمردوشاخ عبور می کرده است که آهوی نری از پس کوه بیرون آمده و قسمتی از کوه را به دو نیم می کند، از آن پس نام روستا را آهو نام گذاری می کنند. در قدیم آهو و دیگر حیوانات در کنار "رودخانه راچان" دیده شده است، این رودخانه در شمال روستای آهو و در دامنه کوه میراب واقع شده و در فصل بهار میزبان ماهی های متنوعی است.
عکس آهو (آشتیان)

آهو (خلخال). آهو یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان خورش رستم جنوبی واقع شده است و یکی از زیباترین روستاهای شهرستان خلخال می باشد . [ ۱] براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، آهو ۹۴ نفر جمعیت دارد. [ ۲]
عکس آهو (خلخال)

آهو (دو). آهو ( به انگلیسی: pacemaker یا pacesetter ) یا خرگوش ( به انگلیسی: rabbit ) ، به دونده ای گفته می شود که تا نیمه های یک مسابقهٔ دو استقامت یا نیمه استقامت پیشتاز گروه دوندگان می شود و با سرعتِ ازپیش تنظیم شده ای می دود تا از تاکتیکی شدن رقابت جلوگیری و ثبت رکورد سریعی را برای مسابقه تضمین کند. امروزه بسیاری از برگزارکنندگان مسابقات دو، به منظور ثبت رکوردهای جدید، دوندگانی را به عنوان آهو استخدام می کنند. هرچند این کار مورد انتقاد بسیاری قرار گرفته و رفتاری غیرورزشی توصیف شده است.
باید توجه داشت که دونده ای که برای پیروز شدن در مسابقه جلوتر از دوندگان دیگر می دود «آهو» نیست. زمانی یک دونده «آهو» نامیده می شود که برای پیروزی مسابقه ندهد و هدف او فقط طی کردن بخشی از مسیر با سرعت مشخصی باشد. با این حال، مواردی اتفاق افتاده که یک «آهو» به طور اتفاقی برندهٔ مسابقه شده است.
استفاده از این روش زمانی باب شد که راجر بنیستر، دوندهٔ انگلیسی، در سال ۱۹۵۴ با کمک کریس چاتاوی و کریس براشر توانست برای نخستین بار یک مایل را در کمتر از چهار دقیقه بدود. منتقدانِ این روش معتقدند که استخدام دونده هایی به عنوان آهو ماهیت طبیعی یک رقابت دو و میدانی را برهم می زند. [ ۱]
عکس آهو (دو)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

آهو. آهو (antelope)
هر کدام از انواع پستانداران سم دار، متعلق به تیرۀ گاویان۱. بیشتر آهوها سبک وزن و تیز پا، چراگر، جست وجوگر و نشخوارکننده اند. اندازۀ آن ها متغیر است. بلندی آن ها از زمین نیز از ۳۰ سانتی متر (دیک دیک ها۲) تا۱.۸ متر (آهوی افریقایی۳) متغیر است. اکثر آن ها افریقایی اند، ازجمله آهوی افریقایی؛ گرچه سایر گونه ها در بخش هایی از آسیا، ازجمله کویرهای عربستان و خاورمیانه زندگی می کنند. آهوی شاخ چنگالی۴ Antiocapra americana در امریکای شمالی به تیرۀ دیگری تعلق دارد.

جدول کلمات

آهو
ظب, تیبا, غزال, مرال
غزال

مترادف ها

defect (اسم)
علت، عیب، نقص، قصور، کمبود، کاستی، اهو، نکته ضعف

illness (اسم)
سقم، خستگی، اهو، شرارت، مرض، ناخوشی، کسالت، بدی، بیماری، عارضه کسالت

فارسی به عربی

ربو , عیب

پیشنهاد کاربران

مارال
هو=به چم خوب و نیک و پاک
آهو با الف نفی=نا نیکو، ناخوب، ناپاک
آهو در سنسکریت آصو Aśu، در اوستایی: آسو Asu؛ در سغدی: آسوک Asuk؛ در مانوی: آهوگ Ahug؛ و در پهلوی: آهوک و آهوگAhug/k و به معنی تیزرو، تندرو می باشد.
واژه آهو
معادل ابجد 12
تعداد حروف 3
تلفظ 'āhu
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: āhūk، جمع: آهوان] ( زیست شناسی )
مختصات ( اِ. )
آواشناسی 'Ahu
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی عمید
یعفور
نام دختر
غزال، جیران، ظب
آهو:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " آهو" می نویسد : ( ( آهو در پهلوی در ریخت آهوگ āhōg بکار می رفته است . و آهو به معنی زشتی و " آک" و عیب است . ستاک واژه همان می تواند بود که در اوستایی نیز دیده می آید که در نام " آناهیتا" به معنی "بدور و پیراسته از آک و آهو "بازمانده است ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ز آهو همان کش سپیدست موی
چنین بود بخش تو ، ای نامجوی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص۱۳۸۲. )
�آه� در زبا ن فارسی به معنای مراقبت است، آهو= آه او ( پسوندساخت اسم اشیا ) یعنی حیوانی که دمادم مراقب خویش است.
سایرواژه های: آهن ( فلزساخت وسایل مراقبت ) ، آهسته ( حرکت همراه بامراقبت ) نمونه های دیگری از این مدعاست …ضمناً بیندیشید در واژه هایی مانند: کلاه، پناه، نگاه ( نگاه داشتن ) ، شاه، آگاه و

به کردی کورمانج میشه غازِل یعنی اهو کژال هم میشه کردی میانی آهو هم پارسیه . . . این سه تا ایرانیه. . . .
۱. غزال
۲. عیب و خطا
جیران، ظبی، غزال، گوزن، آک، عیب، وصمت، بیماری، مرض، ناخوشی، بد، ناپسند، نامقبول
آهو به ترکی: مارال، جِیران
ساده پاک معصوم
ریشه آسو یا آهو به به معنی زندگی و توانایی
آهو یکی از ایزدان آریایی بوده است.
آهو نام دخترانه فارسی است، برگرفته از طبیعت
معنی آهو: معشوق زیبا؛ چشم زیبا؛ سریع و چابک
Ahoo

آهو یعنی چشم زیبا. غزال وعزاله🤗🙂
وقتی اسم آهو رو میشنویم چیزی که یادمون میاد دو تا چشم کشیده است . . زیبایی و آرامی رو میرسونه . . .
آف
بر طبق منابعی:
هو =خوب ( هومَت: پندار خوب، هوخت: گفتار خوب، هورشت: کردار خوب، هومن: مرد خوب، هوتن: تن خوب، هویدا: خوب پیدا، هوده: بازده خوب، هو خشتره : شهریار خوب )
اَ = بد ( آرمیده = اَ رمیده = کسی که رمیده نیست و آرامش گرفته )
...
[مشاهده متن کامل]

آهو = اَ هو = بد
به حیوان آهو نمیخورد، ولی به هرحال. اگر اشتباهی نیز در برداشت از این کلمه شد، پوزش میخواهم.

شوکا
آرام و زیبا و مظلوم
چشم زیبا
مارال - مرال
( اوستایی ) این، آن
روستایی از توابع تفرش در استان مرکزی
غزال
آهْوَ ( اوستایی ) این، آن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس