account for

/əˈkaʊnt fɔr//əˈkaʊnt fɔr/

توجیه کردن، توضیح دادن، تشکیل دادن

جمله های نمونه

1. How do you account for the fact that unemployment is still rising?
[ترجمه افشین خزایی] توجیه شما برای این واقعیت که عدم اشتغال در حال افزایش است چیست؟
|
[ترجمه پیمان] توضیح شما برای این واقعیت که عدم اشتغال در حال افزایش است چیست؟
|
[ترجمه foad bahmani] توضیح شما برای این واقعیت که بیکاری هنوز در حال افزایش است، چیست؟
|
[ترجمه شهرزاد تاجیک] شما برای این حقیقت که نرخ بیکاری در حال افزایش است چه توجیهی دارید؟
|
[ترجمه محدثه فرومدی] این واقعیت که بیکاری هنوز دارد افزایش می یابد را چگونه توضیح می دهید؟؛ توضیح شما برای افزایش کماکان بیکاری چیست؟
|
[ترجمه آناهیتا] شما برای واقعیتی که نرخ بیکاری هنوز در حال صعوداست چه توجیهی دارید؟
|
[ترجمه کبری ذوله] چه توجیهی برای این مساله دارید که بیکاری همچنان رو به افزایش است؟
|
[ترجمه امیر] شما این حقیقت را که نرخ بیکاری هنوز در حال افزایش است چگونه توجیه می کنید؟
|
[ترجمه غزال سرخ] چگونه این واقعیت را توضیح می دهید که بیکاری همچنان درحال افزایش است؟
|
[ترجمه moonie] شما چه توضیحی برای افزایش نرخ بیکاری دارید؟
|
[ترجمه گوگل]این واقعیت را چگونه توضیح می دهید که بیکاری همچنان در حال افزایش است؟
[ترجمه ترگمان]به خاطر این واقعیت که بیکاری همچنان در حال افزایش است، چطور توجیه می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Jack could not account for his foolish mistake.
[ترجمه parsigirl.ir] جک نمیتوانست اشتباه احمقانه خود را توجیه کند
|
[ترجمه nm] جک نتوانست اشتباه ابلهانه خود را توضیح دهد
|
[ترجمه غزال سرخ] جک نمی توانست اشتباه احمقانه اش را توجیه کند.
|
[ترجمه گوگل]جک نمی توانست اشتباه احمقانه خود را به حساب آورد
[ترجمه ترگمان]جک نمی توانست اشتباه احمقانه او را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The store debited his account for the purchase.
[ترجمه مجید احمدی] فروشگاه از حساب او برای خرید پول برداشت کرد
|
[ترجمه گوگل]فروشگاه برای خرید از حساب او برداشت کرد
[ترجمه ترگمان]فروشگاه حساب او را برای خرید دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was called to account for my conduct by the headmistress.
[ترجمه nm] توسط مدیر مدرسه به خاطر رفتارم از من دعوت کردند
|
[ترجمه بهرام رضاوندی] مدیر برای توضیح رفتارم، صدایم کرده بود.
|
[ترجمه امیر عباس] مدیر مدرسه مرا برای پاسخگویی به رفتارم فراخواند.
|
[ترجمه زیام] من توسط خانم مدیر برای توضیح در باره ی رفتارم فراخوانده شده بودم
|
[ترجمه غزال سرخ] خانم مدیر مرا برای توضیح درباره رفتارم فراخواند.
|
[ترجمه حسین] توسط مدیر فراخوانده شدم که درباره رفتارم توضیح بدم.
|
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه مرا برای پاسخگویی به رفتارم فراخواند
[ترجمه ترگمان]به خاطر رفتارم با خانم مدیر مدرسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Computers account for 5% of the country'scommercial electricity consumption.
[ترجمه امیری] کامپیوتر ها پنج در صد مصرف تجارتی برق کشور را تشکیل میدهند.
|
[ترجمه گوگل]رایانه ها 5 درصد از مصرف برق تجاری کشور را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها ۵ % مصرف برق کشور را مورد توجه قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lauren could not account for her mistake.
[ترجمه fuhs] لاورن نتوانست توجیهی برای اشتباهش پیدا کند.
|
[ترجمه زیام] لورن نتونست ( نتوانست ) اشتباهش رو توجیه کنه
|
[ترجمه گوگل]لورن نمی توانست اشتباه خود را به حساب آورد
[ترجمه ترگمان]لورن برای اشتباه اون حساب نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fights among rival gangs account for most murders in the city.
[ترجمه ufhs] مبارزه هایی میان دارو دسته های رقیب توجیهی برای بیشتر قتل های شهر است.
|
[ترجمه زیام] نزاع های میان باندهای رقیب مسبب ( عامل /دلیل ) بیشترین جنایت این شهر است
|
[ترجمه گوگل]دعوا میان باندهای رقیب بیشترین قتل ها در شهر را به خود اختصاص داده است
[ترجمه ترگمان]Fights در بین گروه های رقیب برای بیشتر قتل ها در شهر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now, the gene they discovered today doesn't account for all those cases.
[ترجمه گوگل]اکنون، ژنی که آنها امروز کشف کردند، همه آن موارد را به حساب نمی آورد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، ژن ها که امروز کشف کرده اند، برای تمامی این موارد در نظر گرفته نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cultural background might account for some of the variations noted in the studies.
[ترجمه گوگل]پیشینه فرهنگی ممکن است برخی از تغییرات ذکر شده در مطالعات را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان]پس زمینه فرهنگی ممکن است برای برخی از تغییراتی که در مطالعات ذکر شد، در نظر گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You will have to account for the disappearance of the money.
[ترجمه Y.Younesi] شما باید به خاطر ناپدید شدن پول توضیح دهید
|
[ترجمه غزال سرخ] باید برای ناپدید شدن پول ها توضیحی ارائه کنید.
|
[ترجمه گوگل]شما باید برای ناپدید شدن پول حساب کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید به خاطر ناپدید شدن پول حساب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His boss called him to account for failing to meet the deadline.
[ترجمه غزال سرخ] رئیسش او را برای ارائه توضیح درباره نرسیدن به موعد مقرر احضار کرد.
|
[ترجمه گوگل]رئیسش او را به دلیل عدم رعایت ضرب الاجل احضار کرد
[ترجمه ترگمان]رئیسش او را به خاطر ناکامی در رسیدن به این مهلت فراخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I can't account for Peter's un- happiness.
[ترجمه Mahsa] من نمی توانم ناراحتی پیتر را توجیه کنم.
|
[ترجمه غزال سرخ] من نمی توانم توضیحی برای ناشادمانی پیتر داشته باشم.
|
[ترجمه غزال سرخ] من نمی توانم مسئول ناشادمانی پیتر باشم.
|
[ترجمه گوگل]من نمی توانم دلیل ناراحتی پیتر را حساب کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم به خاطر خوشحالی پیتر حساب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. North American sales account for 40% of the worldwide market.
[ترجمه غزال سرخ] چهل درصد باز جهانی را فروش آمریکای شمالی تشکیل می دهد.
|
[ترجمه گوگل]فروش آمریکای شمالی 40 درصد از بازار جهانی را به خود اختصاص داده است
[ترجمه ترگمان]سهم فروش آمریکای شمالی ۴۰ % از بازار جهانی را شامل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Recent pressure at work may account for his behavior.
[ترجمه علیرضا عسکری] فشار اخیر در کار ممکن است توجیه رفتار او باشد
|
[ترجمه گوگل]فشارهای اخیر در محل کار ممکن است دلیل رفتار او باشد
[ترجمه ترگمان]فشار اخیر در کار ممکن است به خاطر رفتار او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Can you account for your movements on that night?
[ترجمه کامران حسینی] آیا می توانی توجیح مناسبی برای حرکات آن شب خود بیاوری؟
|
[ترجمه علیرضا عسکری] آیا میتوانی حرکت خود را درآن شب توجیه کنی؟
|
[ترجمه غزال سرخ] آیا می توانی حرکات آن شبت را توضیح بدهی؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید برای حرکات خود در آن شب توضیح دهید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید در آن شب حرکت خود را شرح دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• give a report, be responsible (for deeds); explain, give an explanation

پیشنهاد کاربران

در ۹۰ درصد مواقع کلمه حساب باز کردن برای چیزی معنی نمی دهد تقریبا معنی این کلمه همان طور که دوستان گفتند
توجیه کردن ( دلیل چیزی را آوردن ) ، توضیح دادن
یک معنی دیگری که دارد و مهم است معنی تشکیل دادن از چیزی است. معمولا وقتی می خواهیم بگوییم فلان چیز چند درصد بهمان چیز را تکشیل میدهد از account for نیز می توانید استفاده کنیم. یک مثال خوب دارم که اگر متوجه نشوید ممکن است یک ترجمه خیلی بد بکنید
...
[مشاهده متن کامل]

Computers account for 5% of the country's commercial electricity consumption.
ترجمه بد کامپیوترها برای ۵ درصد کل مصرف برق تجاری کشور را حساب می کنند
ترجمه خوب کامپیوترها ۵ درصد از مصرف برق تجاری کشور را تشکیل میدهند

توصیح دادن
تشریح کردن
توجیه کردن
تبیین کردن
تفسیر کردن
شاید معنی یکپارچه نمودن هم بده تو بعضی متون
Account for گاهی به معنی "درجای خود قرار گرفتن" میدهد.
در ماژول ۹ کتاب human factor که برای متخصصین فنی هواپیما می باشد به این صورت آمده:
All tools need to be accounted for, after a task is completed.
یعنی همه ابزار ها باید پس از استفاده، در جای مخصوص خود قرار بگیرند که گم نشوند.
قبول مسئولیت
تشریح کردن
Account for =explain توضیح دادن ،
The professor asked the students to account for their absences during the semester
استاد از دانشجویان خواست دلیل غیبتشان در طول ترم را توضیح دهند
یه معنیش اینه: قسمتی از یک کل رو تشکیل دادن
زنان۲۵درصد از کارمندان ما را تشکیل داده اند
make up or form ( a part of something
Women account for only 25 percent of our employees
دیکشنری وبستر https://www. merriam - webster. com/dictionary/account for ( something )
عبارت �account for� بسته به متن معانی مختلفی داره:
1. برای توضیح یا توجیه چیزی:
. You need to account for the missing funds
2. برای در نظر گرفتن یا به حساب آوردن چیزی در برنامه ها یا محاسبات:
...
[مشاهده متن کامل]

We need to account for possible delays in the project . timeline
3. مسئول یا عامل چیزی بودن یا تشکیل بخشی خاصی از چیزی:
Students from various countries account for the diversity in our school.

ضرب المثل there's no accouting for taste
معنی تحت الفظی : برای سلیقه توضیحی وجود ندارد
علف به دهن بزی باید شیرین باشه
یا
هر کسی یه سلیقه ای داره
1. to give a reason or explanation for ( something )
اقامۀ برهان برای . . . کردن
2 : to be the cause of ( something )
علتِ . . . بودن
دوستان دوتا معنی داره
۱, دلیل . . . بودن ، حاکی بودن از ، نشان دهنده چیزی بودن
۲, در نظر گرفتن ( take into consideration )
Her sadness is account for falling the exam
ناراحتی اش حاکی از افتادن در امتحان است.
...
[مشاهده متن کامل]

Sarah didn't account for extra costs.
سارا هزینه های اضافی را در نظر نگرفت.

دلیلی برای مسئله ای بودن
Looking back today, 57 years later, I would say
that justifying, or accounting for the existence of life separates us from Life – it is the scientific paradox
اختصاص دادن
دلیلی بر . . . است
✔️ تشکیل دادن ( بخشی از چیزی ) - تشکیل دهنده چیزی بودن - تشکیل دادن
:Meaning
1 ) to form the total of something
2 ) to form the total of; to be
3 ) to form part of a total
👈🏿 Oman’s oil and gas industries account for around 60 percent of its income from exports. In addition to a heavy reliance on revenues from this trade, oil and gas activities – including power generation and industry – are also responsible for the majority of the country’s emissions. Natural gas alone accounts for over 95 percent of electricity generation while iron, steel, aluminium, petrochemicals and refining also contribute significantly to the national emissions footprint
...
[مشاهده متن کامل]

✔️شرح دادن - توضیح دادن
. . .
When it finally stopped, I couldn't account for the last 18 hours of my life
Limitless 2011🎥

حاکی از. . . بودن، گویای. . . . بودن، نشانه. . . بودن
به دلیل
تشکیل دادن - شامل شدن
🔴 to be a part of the total of something
◀️ The tourism industry accounts for around 15% of Spain's GDP : صنعت گردشگری حدود 15 درصد از تولید ناخالص داخلی اسپانیا را تشکیل می دهد.
🏷️ Phrasal Verb
یکی از عوامل به وجود آورنده یک اتفاق یا فرایند
در نتیجه ی چیزی بودن
به علت چیزی رخ دادن
مثال: accounts for neglect به علت غفلت رخ می دهد
جان کسی را گرفتن
دانستن اینکه کسی بعد از وقوع حادثه ای کجا قرار دارد یا چه بلایی سر او آمده است.
مثال از کنکور زبان ۸۳:
Two of the missing people have been found dead, but the third one has not yet been accounted for
...
[مشاهده متن کامل]

جسد دو تا از افراد مفقود پیدا شده اما هنوز کسی نمی داند نفر سوم کجا قرار دارد
⚠️ توجه: این معنیِ account for، هیچ جا نوشته نشده و دوستان اشاره ای نکردند، لطفاً لایک کنید بیاد بالا تا همه با این معنی نیز آشنا شوند

با احتساب
Explain to convince
رَقَم زدن ( مثال: بهترین نتایج را رقم زدن )
تاثیر گذاشتن
تشکیل دادن
مسبب چیزی بودن
در بر گرفتن، شامل شدن
توضیح دادن، به حساب آوردن، گزارش دادن
دلالت کردن
در نظر گرفتن چیزی
تحلیل کردن
علت یابی کردن
پاسخگو بودن
تبیین نمودن
توضیح دادن
توجیه کردن
شامل بودن
به حساب آمدن
به حساب آمدن، محسوب شدن، تشکیل دادن ( بخشی از چیزی )
Afro - Americans account for12% of the UAS population.
آمریکایی های آفریقایی تبار ۱۲ در صد از جمعیت آمریکا محسوب میشوند.
در نظر گرفتن
لحاظ میشود برای. . .
در برگرفتن
دلیل بودن، توجیه کردن برای،
در برگرفتن، در برداشتن
محاسبه کردن
- to make or provide a reckoning of ( expenditure, payments, etc )
- to keep a record of how money has been spent: The job of the treasurer is to account for every penny that is earned or spent.
1. دلیل چیزی بودن
2. تشکیل دهنده چیزی بودن
○ البته این زمانیه که حرف اضافه "for" مال خود فعل باشه، بعضی وقتا خود "account" به طور مستقل یک فعل هست که اون موقع معنی "توضیح دادن یا ذکر علت کردن" میده.
...
[مشاهده متن کامل]

1 . برای معنی " دلیل چیزی بودن" :
Rural Americans are often older than those in other parts of America and that may account for the slower adoption rates for internet access.
2. برای معنی" تشکیل دهنده چیزی بودن" :
Students account for the vast majority of our customers.
3. برای معنی" توضیح دادن" :
You may be asked to account for gaps in your career history.

شامل شدن
تبیین کردن
بیانگر چیزی بودن, چیزی را توصیف کردن
بیان کردن, توضیح دادن
تامین کردن
توجیه کردن - تشکیل دادن
اشتاق . شمولیت. زیر مجموعه
To provide reasons for an event.
دلیل چیزی بودن
در متون حسابداری : درحالت مصدر به معنای" ایجاد حساب برای " است ( مثال ایجاد حساب برای یک دارایی= to account for an asset )
توجیه کردن، تشکیل دادن، توضیح دادن
to form some proportion or amount of a larger whole or group
to be the reason or explanation for sth
to explain sth

1 - دلیل یا عامل ایجاد یا وجود رویداد یا وضعیتی را بیان/مشخص کردن، چیزی دلیل/توجیح/عامل/توضیحی برای چیز دیگر بودن
2 - تشکیل دهنده

شناختن، گزارش دادن
منجر شدن
راه حلی را ارائه کردن
عامل چیزی بودن
مسئول چیزی بودن
بخش ( مشخص ) از چیزی را شکل دادن و بوجود آوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٤)

بپرس