𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏 - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bitchbag: دوستی که همراه شما با فعالیت های مخ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mother promise: همون قسم خوردن به جون مادره شما ق ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

eat mother promise: همون قسم خوردن به جون مادره شما ق ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

safe corridor: �منطقه امن� نشان دهنده منطقه ای ایم ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get kick out of someone: پیدا کردن چیزی جالب و خنده دار، سرگ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lose hope: قطع امید کردن ناامید شدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the civil rights act: قانون حقوق مدنی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

act of desperation: اقدامی را به عنوان آخرین راه حل یا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spin a tale: آب و تاب دادن داستان داستان ساختن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wear one's heart on your sleeve: آشکار کردن و بروز دادن احساسات درون ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the act of: در حین انجام ( عملی نادرست )

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

being rescued: نجات یافته از خطر قریب الوقوع

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give up hope: قطع امید کردن ناامید شدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

teeth chatter: لرزیدن خوردن دندان ها به هم ( به دل ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

one's temper flares: خشمگین شدن عصبانی شدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give one's good wishes: آرزو موفقیت کردن برای . . . . .

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look with favor on something: با چیزی موافقت کردن/موافق بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in favor with someone: توسط کسی حمایت شدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in favor with somebody: توسط کسی حمایت شدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ask somebody a favor: از کسی درخواست کمک کردن/خواهش کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

day to day basis: در بازه زمانی هر روز روزانه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take something in one: کم نیاوردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

carry a torch for somebody: عاشق کسی بودن ( یک طرفه ) �دلداده و ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

carry a torch for someone: عاشق کسی بودن ( یک طرفه ) �دلداده و ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get a gut: شکم گنده شدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go with one's gut feeling: به حس درونی خود گوش کردن به حس درو ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

what guts: چه جرتی چه جسارتی چه شجاعتی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

one's teeth chatter: لرزیدن خوردن دندان ها به هم ( به دل ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dangle a carrot in front of someone: با وعده دروغین کسی را ترغیب به کاری ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dangle a carrot in front of somebody: با وعده دروغین کسی را ترغیب به کاری ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give one's approval: موافقت خود را ( با چیزی ) اعلام کرد ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give one: موافقت خود را ( با چیزی ) اعلام کرد ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give one's blessing: موافقت خود را ( با چیزی ) اعلام کرد ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as a favor: به عنوان لطف

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

return a favor: لطف کسی را جبران کردن� در ازای کمک ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

find favor with someone: توسط کسی حمایت شدن/با موافقت کسی مو ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

show favor: نسبت به کسی تبعیض قائل شدن/با کسی ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give preferential treatment: نسبت به کسی تبعیض قائل شدن/با کسی ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bewb: سینه خانم پستان خانم

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reinhabit: دوباره مستقر کردن، دوباره جایگزین ک ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

screw up one's courage: دل را به دریا زدن�خود را به انجام ع ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hot ketchup: سس تند

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

doodah: هر دستگاه یا ابزاری که نام آن مشخص ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shud: املای غیر استاندارد یا قدیمی should ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shit a brick: به شدت ترسیدن�از ترس به خود ریدن، ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

lose one's shit: عقل خود را از دست دادن�دیوانه شدن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sitting in a catbird seat: در بهترین شرایط قرار داشتن �در موقع ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sit on one's ass: وقت تلف کردن �نشستن و کاری انجام ند ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

yearn to do something: آرزو انجام کاری را داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be robbed of something: �از چیزی محروم بودن�محروم شدن از چی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be right under one's nose: واضح بودن�آشکار بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be right under somebody's nose: واضح بودن�آشکار بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

right under somebody's nose: واضح بودن�آشکار بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

icl: Short �for “I can’t� lie icl به مع ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hickies: نقص کوچک در چاپ

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

doodah: ابزار، وسیله، آچار، دستگاه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

yearn for someone: در حسرت کسی بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

yearn to: آرزو داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick one's nose in: در کار کسی دخالت کردن �فضولی کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

have a stick up one's ass: خشک و سخت گیر بودن� نچسب بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick up one's ass: خشک و سخت گیر بودن� نچسب بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prove a worthy successor: با انجام درست وظایف جانشین شایسته ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to regain one's feet: از بحران مالی درآمدن�از مخمصه مالی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

regain one's feet: از بحران مالی درآمدن�از مخمصه مالی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

to knock one off one's feet: ( کسی را ) زمین انداختن �نقش بر زمی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sweep one off one's feet: دل کسی را بردن� کسی را عاشق کردن کس ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nap date: وقتی دو نفر که علاقه خاصی به یکدیگر ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

zero date: این اساساً یک ملاقات رو در رو قبل ا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

daily paid: روزمزد

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

copyleft: واژه copyleft به روشی برای ارائه آث ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cut someone to the quick: کسی را آزردن کسی را ناراحت کردن به ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick one's nose in something: در کار کسی دخالت کردن �فضولی کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stick one's nose into something: در کار کسی دخالت کردن �فضولی کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

worthy successor: جانشین ارزشمند

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fall asleep: to start to sleep به خواب رفتن

٢ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be draw against: ( بازی، ورزش ) مساوی کردن/شدن ( ام ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be relegate: از لیگ دسته بالاتر به پایین تر سقوط ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be promote: از لیگ دسته پایین تر به بالاتر صعود ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be on good form: عملکرد خوبی داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in good form: عملکرد خوبی داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be in bad form: عملکرد بدی داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be on bad form: عملکرد بدی داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on bad form: عملکرد بدی داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in bad form: عملکرد بدی داشتن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unstoned: سنگ زده نشده میوه که هسته آن خارج ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tank up: نوشیدن مشروبات الکلی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

preparty: مهمانی که قبل از شروع یک رویداد، مع ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pre party: مهمانی که قبل از شروع یک رویداد، مع ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the beginning of a new era: آغاز یک دوره جدید

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

good run: عملکرد خوب ( ورزش )

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bad run: عملکرد ضعیف ( ورزش )

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be draw with: ( بازی، ورزش ) مساوی کردن/شدن ( ام ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

laze away: آسودن استراحت کردن کار نکردن وقت ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unable to stomach something: قادر به تحمل کردن چیزی نبودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

key grip: مسئول سر هم کردن وسایل صحنه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hidden extras: هزینه های اضافی که شرکت ها یا فروشن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hidden hand: یک نیرو یا تأثیر ناشناخته که گمان م ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crush against: فشردن، چپاندن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

deep fat: مقدار زیادی روغن برای سرخ کردن غذا

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hatch off: روی تخم خوابیدن و جوجه آوردن، از تخ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hatch out: روی تخم خوابیدن و جوجه آوردن، از تخ ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

eat one's dust: پشت اتومبیلی پر سرعت ماندن به عبا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go around with: با کسی دمخور شدن با کسی دوست شدن، ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kitchen paper: دستمال لوله ای آشپزخانه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kitchen towel: دستمال لوله ای آشپزخانه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kitchen matches: کبریت آشپزخانه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

golden raisin: انگور بی دانه کشمش

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dobber: خبر کش خبرچینی زیر آب کسی رو زدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cobber dobber: کسی که خبرچینی و جاسوسی دوستش را می ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dibber dobber: مخبر خبرکش

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on one's shoulders: روی دوش کسی بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

crush to: فشردن، چپاندن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

head up fade: دعوا کردن با کسی به صورت تک به تک ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

good value for money: به پولش می ارزد

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wee wee: جیش ادرار جیش کردن ادرار کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fan the fire: آتیش بیار معرکه بودن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get one's head around: موفق به درک کردن چیزی مخصوصا چیزی س ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

7 seats: شاسی بلند تمام ظرفیت مینی ون هر م ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

seven seats: شاسی بلند تمام ظرفیت مینی ون هر م ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fuck it up: چیزی را خراب کردن یا آسیب بهش زدن ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fucking it up: ( معنای مثبت ) عمل انجام دادن کاری ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fucking shit up: خرابکاری کردن و گند زدن به چیزی مو ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cancelling: لغو فسخ

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cash on the barrel head: پول نقد در گذشته در بارها و میخانه ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

upon one's head: تقصیر خود بودن بر سر کسی خالی شدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on one's last legs: نفس های آخر را کشیدن به روغن سوزی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on one's high horse: از خود راضی متظاهر، متکبر، پرمدعا

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do one's head in: کسی را آزردن کسی را سردرگم کردن، کس ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do one’s part: وظیفه خود را انجام دادن نقش خود را ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a mess up: خرابکاری کردن گند بالا آوردن، همه ج ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

how's that for you: نظرت چیه؟؟؟ تو چی فکر میکنی ؟؟؟

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

for corn sake: ای وای من!�ای وای!

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

redneckenness: جهالت و حماقت و کوته فکری

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

state capital: پایتخت ایالت

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

assemblyperson: نماینده مجلس

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resource center: مرکز کاریابی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

toggle bolt: پیچ و بست ضامن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

gosh darn: لعنتی به طرز فوق العاده ای

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in vino veritas: "شجاعت و جرات ناشی از مستی"

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

good head for figures: be good at maths

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rub nose in it: گفتن یا انجام کارهایی که باعث می شو ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

don’t put all your eggs in one basket: Don’t invest all your efforts or at ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

range hood: هود آشپزخانه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

shot past: با سرعت حرکت کردن رد شدن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

talk at cross purposes: در بحثی چیزی که دونفر هرکدوم دارن ح ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put it in a nutshell: به طور خلاصه به طور خلاصه بیان کرد ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bring into force: become law

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

just a skosh: کمی مقدار کمی اندک

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wants to have her cake and eat it: همه چیز را بدون هیچ مشارکتی از جانب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

looked down in the dumps: looked depressed/sad

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make swell with pride: feel proud / very pleased because o ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

wants to have ones cake and eat it: همه چیز را بدون هیچ مشارکتی از جانب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

clear aligner: ردیفگر دندان

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of network doctor: دکترهایی که تحت قرارداد ( در پوشش ب ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

eob: Explanation of benefits

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

brainstorm answers: جواب ها را رأی گیری کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

schtick: ترفند حقه نوعی از اجرا

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take a numbers: برو ته صف

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

seat filler: پر فروش پر طرفدار

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bunky: کسی که در خوابگاه در بستر مجاور می ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

the week before last: در طول هفته/ماه، پیش از قبلی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

certificate of naturalization: گواهی پذیرش تابعیت

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hack out: بریدن یا دور کردن چیز دیگر

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give a bird: مورد تمسخر قرار دادن هو کردن با د ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bus the dishes: ظرف ها را جمع کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bus the dish: جمع کردن ظرف ها

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

glaukenschtuken: احساس گناه از خوشحالی بابت ناراحتی ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drill sargent: افسر آموزش سربازان در دوره آموزشی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

t string: شرت لامبادار نوعی شورت سکسی زنانه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slimming slip: گن لاغری

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hook and loop fastener: بند چسبی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

snootful: به اندازه ای که می توان از چیزی مخص ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

far ahead: بسیار جلو تر بسیار دور تر

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

job safety: امنیت شغلی ایمنی کار

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

political politics: عقیده ( یا عقاید ) سیاسی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bell desk: مسئول چمدان برهای هتل محل تماس با ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

snothead: آدم احمق آدم عوضی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

snot head: آدم احمق آدم عوضی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

3 ring binder: کلاسور سه حلقه ای

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

3 ring binder: زونکن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

three ring binder: زونکن کلاسور ۳ حلقه ای

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dress in: در یک نوع، سبک یا رنگ خاصی لباس پوش ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

بوت کردن: راه اندازی کردن یا بوت کردن ( به ان ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pre puber: قبل از بلوغ دوره ای که شامل سال ها ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prepuberty: قبل از بلوغ دوره ای که شامل سال ها ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

prepuber: قبل از بلوغ دوره ای که شامل سال ها ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

meat stock: آب گوشت عصاره گوشت

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mantelet: ترس ( نوعی جنگ افزار ) A mantlet ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mantlet: حفاظ، جان پناه، رداء یا عبای کوتاه، ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a slip: اشتباه کردن

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give a shout: چیزی را به کسی گفتن تمام کردن یا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

in the latter case: در مورد دوم

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

indented audience: مخاطبین مورد نظر و هدف

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

yay or nay: آره یا نه

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

family business: کسب و کار خانوادگی ممکن است به عنوا ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

technical climbing: صخره نوردی سنگ نوردی

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sled saucer: سورتمه گرد

٢ ماه پیش

مدال‌های 𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏