پیشنهادهای محمد علی امینی (٢٠٥)
فامْلان ( لانه/خانه رنگ )
حِسیدَن [برامده از حس و ـیدن]: دریافتن ویژگی های چیزی با حواس پنجگانه؛ مثلا: * The smoke detector sensed the smoke and immediately set off the alarm. ...
سَهیدَن: احساس کردن وضعیت/هیجان درونی حاصل از یه تجربه؛ مثلا: * I never feel safe when Richard is driving. هنگامیکه ریچارد می راند هرگز امنیت را نمی ...
عَلَنیَدَن [برامده از علنی و ـدن]: امکان دریافتن اطلاعات درمورد چیزی را ممکن کردن
راهال [برامده از راه و ـال]: وسیله راه رفتن گامال [برامده از گام و ـال]: وسیله گام برداشتن
نادیدن: فعل ندیدن را انجام دادن؛ مثال: * I ignored the message he was making and kept studying. علامت هایی که داشت می داد را نادیدم و به مطالعه ادامه ...
( رایانش ) اَنْجْلان [برامده از انجام و لان]: محیطی که انجام/اجرای یک تابع در آن شکل می گیرد.
وَجهیدَن [برامده از توجه و ـیدن]: چیزی را از جنبه ای برای درک کردنش مورد دید قرار دادن
زحمیدن [برامده از زحمت و ـیدن]: کاری را با پذیرش مشقت یا رنجش انجام دادن
زَحْمیدَن [برامده از زحمت و ـیدن]: کاری را انجام دادن بهمراه دچار سختی و رنج شدن
کِتْمیدَن [برامده از کتمان و ـیدن]: واقعیت چیزی را پنهان کردن
( جدید ) بر دوش گرفتن
کولیدن [برامده از کول و ـیدن]: بر شانه گرفتن
قدمیدن [برامده از قدم و ـیدن]: به آرامی و آرامش مسیری را قدم زنان طی کردن.
قدمیدن [برامده از قدم و ـیدن]: به آرامی و آرامش مسیری را قدم زنان طی کردن.
پَرتابیدَن [برامده از پرتاب و ـیدن]: شیءای را با اعمال نیروی اولیه بهش، در هوا حرکت دادن
پَرتابیدَن [برامده از پرتاب و ـیدن]: شیءای را با اعمال نیروی اولیه بهش، در هوا حرکت دادن
ویرامایِش [برامده از ویرایش و همایش] ویراجار [برامده از ویرایش و جار] هَماویرا [برامده از همایش و ویرا] داویرامِش [برامده از داو ( داوطلب ) و ویرایش]
عَلَنیدن [برامده از علنـ و ـیدن]: فهمیدن یا دریافتن چیزی را ممکن کردن؛ مثال: * The police never actually determined the cause of death. درواقع پلیس ه ...
عَزمیدن [برامده از عزم و - یدن]: ترک کردن موقعیت یا مکان کنونی برای رسیدن به مقصدی
غُلُویدَن [برامده از غلو و یدن]: وصف کردن چیزی بزرگتر از آنچه هست.
غُلُویدَن: وصف کردن چیزی بزرگتر از آنچه هست.
غُلُویدن [برامده از غلو و یدن]: وصف کردن چیزی بزرگتر از آنچه هست.
چَرْخپا [برامده از چرخ و پا]: چرخی که بجای پا استفاده می شود.
چَرْخْپا [برامده از چرخ و پا]: چرخی که به جای پا استفاده می شود
چَرْخْپا [برامده از چرخ و پا]: چرخی که به جای پا استفاده می شود
رَصَدیدن [برامده از رصد و ـیدن]: چیزی را بخاطر شناختن رفتارهایش مورد نظر قرار دادن
برامده از رصد و ـیدن چیزی را برای شناختن اش مورد نگریستن قرار دادن
رَصَدیدَن [برامده از رصد و ـیدن]: نگریستن به رفتار های چیزی برای شناختن اش
معادل انگلیسی رصد کردن observe است نه sight. sight بمعنی چمش کسی به چیزی خوردن است.
داویدن [به تعریف جدید]: انجام کاری را مشروط به نتیجه ای [صادق شدن اتفاقی در آینده] کردن: * حسن خوردن ۱۰ لیتر بستنی را به باختن استقلال [که نتیجه بازی ...
[بازتعریف] انجام کاری را به نتیجه چیزی مشروط کردن؛ شرط بندی کردن: * خوردن یک لیتر بستنی را به باختن استقلال داوید. [= شرط بست درصورت باختن استقلال یک ...
دَعْویدَن [برامده از ادعا و ـیدن]: ادعا کردن؛ راست بودن چیزی که راستی اش نامشخص است را بیان کردن
دَعْویدَن [برامده از ادعا و ـیدن]: ادعا کردن؛ راست بودن چیزی که راستی اش نامشخص است را بیان کردن
خَلَویدَن [برامده از خلوت و ـیدن]: خلوت کردن؛ جایی را از وسیله های اضافی بشکلی خالی کردن
خَلْویدَن [برامده از خلوت و ـیدن]: خلوت کردن؛ جایی را از وسیله های اضافی بشکلی خالی کردن
مًلاقیدَن [برامده از ملاقات و ـیدن]: با کسی برای نخستین بار بقصد کسب شناخت گفتگوی رودرو انجام دادن
مُلاقیدَن [برامده از ملاقات و ـیدن]: با کسی برای نخستین بار رودرو گفتگو کردن
شَفَعیدَن [برامده از شفاعت و ـیدن]: درخواست بخشش گناه کسی را کردن
شَفَعیدَن [برامده از شفاعت و ـیدن]: درخواست بخشش گناه کسی را کردن
نِجاتیدن [برامده از نجات و ـیدن]: نجات دادن
نِجاتیدَن [برامده از نجات و ـیدن]: نجاد دادن
گُمیدَن [برامده از گم و ـیدن]: گم کردن
گُمیدَن [برامده از گم و ـیدن]: گم کردن
اَفْزونْدَن [برامده از افزون و ـدن]: میزان چیزی را افزایش دادن
شی ءای همجنس را به مجوعه ای اضافه کردن
شیءای جدید را در مجموعه ای آوردن
رنگ چیزی را عوض کردن یا چیزی را دارای رنگ کردن
فامیدَن [برامده از فام و ـیدن]: رنگ چیزی را بشکل عوض کردن یا چیزی را دارای رنگی کردن.
اِضافیدَن [برامده از اضافه و ـیدن]: درآوردن به یک کل ( هر نوع افزایشی می تواند باشد ) ؛ مثلا: * یه موضوع جدید را به پایان نامه ام اضافیدَم. افزودن: ...